فرصتی تازه برای زنده کردن و زنده نگهداشتن حافظه تاریخی
و فرصتی بی نظیر برای رسواکردن ادعاها و ژست سراسرمزورانه جمهوری اسلامی در موردکودتای ۲۸ مرداد!
تقی روزبه
برطبق اطلاعاتی که از اسنادجدیدانتشاریافته توسط دولت آمریکا از ماجراهای کودتای ۲۸ مرداد بدست می آید، اولا وابستگی و نقش نوکری نظام سلطنتی و شخص شاه و اشرف پهلوی و زاهدی و… به قدرت های جهانی و مشخصا آمریکا بیش از پیش آشکارتر و شفاف تر می شود. بخصوص در میان نسل های جدید و در به باددادن امیدسلطنت طلبانی که دل به فراموشی حافظه تاریخی مردم بسته اند. در این افشاگری ها مشخص می شود که چکونه آمریکا و انگلیس شاه را که نگران واکنش مصدق و حامیانش و بیمناک از دچارشدن به سرنوشتی بود که دولت انگلیس بر سر پدرش آوردند – برسرکارآوردند و بعد هم عزل و تبعیدش کردند – وادار به همراهی کامل با خود در انجام کودتا کردند، آن هم درست با همان حربه تهدید مشابه پدرش به عزل از سلطنت و انتصاب برادرش شاهپورعلامرضا و یا یکی دیگر از بستگان دربار به جای وی. این اسناد نشان می دهند شاه که او را ساقه ای لاغر می نامند، شخصا جسارت و اعتمادلازم برای کودتا را نداشت و کودتا کرده شد!
و ثانیا افشاگری زنده علیه روحانیت که در قامت امثال روحانیونی چون کاشانی ها و بههبانی ها شاه را تشویق به کودتا علیه مصدق می کردند و از سفارت آمریکا پول می گرفتند. جالب است که حتی پسرکاشانی به دیدارشاه برای ترغیب او به کودتا هم می رود. در اضل روحانیت در آن کودتا حتی نقش کاسه داغ تراز آش داشته است. روحانیتی که در انقلاب مشروطه به دو قسمت موافق و مخالف آن تقسیم شده بود و بخش مخالف آن به سردمداری فضل الله نوری که با علم کردن جنبش مشروعه خواهی در برابرجنبش مشروطه خواهی نهایتا در وسط شهرتهران و انظارعمومی در میدان توپخانه به دار آویخته شد. او همان کسی است که سردمداران نظام اسلامی ستایشگروی بودند، بویژه شخص خمینی از مدافعان سرسخت وی بود که از تلاش و مسلک او برای برپائی نظامی مذهبی الهام می گرفت. مؤسس حوزه علمیه قم، عبدالکریم حائری زاده از شاگردان نوری بود.
این پرسش چالش برانگیز در برابر ما قراردارد که چگونه در جامعه ای که سردمدارنهضت مشروعه اش (با سودای تشکیل حکومت مذهبی توسط روحانیت) به دلیل کارشکنی و تؤطئه علیه انقلاب مشروطیت در ملآعام اعدام شد و در سرنگونی مصدق هم نقش مهمی داشت، چندین دهه بعد کسی مثل خمینی پیدا شد که در عین حال که حامی سفت و سخت طریقت شیخ فضل اله نوری بود، توانست هژمونی انفلاب ضداستبدادی و ضدسلطنتی بهمن ۵۷ را به دست گیرد؟. این یکی از معماهای ناگشوده ای است که حل آن مستلزم واکاوی و نقدهمه جانبه جامعه به شمول بخش های آگاه ترآن است. چرا که پالایش رویکردها و پسماندهای ارتجاعی به مثابه شرط لازم برای روبیدن اسلام سیاسی و بی اثرکردن کارکرد دستگاه عظیم و سرطانی نهادروحانیت، مقابله با چنگ اندازی آن به حوزه های عمومی، و تحقق رنسانس به تاخیرافتاده و کم رمق جامعه ایرانی از مشروطیت بدین سو است. درهمین رابطه به گمانم یکی از مهم ترین پرسش ها که شاه کلید ورود به معمای انقلاب متناقض و درهم آمیزی معیوب مدرنیستم و سنت گرائی در انقلاب بهمن۵۷ محسوب می شود، این سؤال است که چگونه بخش سنتی جامعه توانست این چنین هژمونی کمابیش مطلق خمینی و روحانیت را به عنوان نماینده واپسگرائی و سلطه یک نظام مذهبی برجامعه ای که در آن از دیرباز شکاف مهمی بین مدرنیسم و تجددخواهی با سنت و سلطه مذهبی وجودداشته است، پذیراشود. اگر در نظربگیریم که این سلطه ارتجاع قبل از آن که از طریق سخت افزاری و سرکوب مستقیم صورت گرفته باشد، عمدتا از طریق اعمال نوعی هژمونی یعنی با رضایت درونی و پیوستن و محلق شدن جماعات – صورت گرفته است، و نیز به دشواری پائین کشیدن یک حکومت مذهبی-استبدادی که از طریق یک انقلاب قدرت را بدست گرفته باشد بیاندیشیم، آنگاه به اهمیت نقد و تصفیه حساب آگاهانه با یاخته ها و بنیادهای مشترک فکری و اشتراک گفتمانی در حوزه های مهمی رهنمون بخصوص در میان روشنگران و بخش های آگاه و حتی رزمنده جامعه رهنمون می شویم که هم چون ویروس مهاجمی که سیستم دفاعی بدن را فلج می کند، مقاومت بخش مدرن جامعه را از درون تضعیف ساخته و درهم می پاشد. به طوری که عواقب دردناک آن حتی از درهم شکستن مستقیم فیزیکی جبهه مقاومت هم بیشتراست. در ادامه این سؤال رهگشا، نوبت نقدگفتمان ها و رویکرد عملی بخش های مدرن جامعه، و حلقه های واسطه و انتقالی و التقاطی بین سنت و مدرنیسم و از جمله چپ ها و ترقی خواهان می رسد که با وجودنفوذگفتمانی قابل توجه اشان در پیش از انقلاب بهمن و سهم مهمشان در مقاومت و زندان و ادبیات و فرهنگ، اما بدلیل همان مابه الاشتراک ها و فقدان مرزبندی های لازم و شفاف با اصول و فلسفه سیاسی جنبش مشروعه جدید و پی آمدهای آن و لاجرم نشاء کردن در خاک ناباروری که متعلق به آن ها و مدرنیسم نبوده است، و به عنوان بخش آگاه تر جامعه قاعدتا باید ناقوس برآمدخطر از درون را به صدا در می آوردند، به نوبه خود بدلیل عدم افشاء مؤثرو لازم نظام واپسگرا و برپانکردن جنگ ضدهژمونیک علیه روحانیت در جبهه مقاومت و سازمان یابی مستقل جنبش بخش های مدرن و ترقی خواه جامعه، سهم مهمی در فرود«بهمن» انقلاب اسلامی به عهده داشته اند و دارند. البته غیبت حضورفعال و سازمان یافته بخشی که مقاومت و سازمان یابی مستقل آن می توانست به عنوان مهم ترین عامل بازدارنده پیشروی جنبش واپسگرائی و مشروعه خواهی عمل کند، شرایط مناسب برای بسط هژمونی بخش سنتی جامعه به بخش مدرن آن، به مثابه وقوع تراژدی اصلی پذیده انقلاب بهمن، فراهم ساخت. هم چنین باید به نقش مهم جریان ها و پدیده های التقاطی و دوزیستی سنت ومدرنیزم از بازرگان تا شریعتی و تا مجاهدین و یا روشنفکران دینی و… هم چون قطعات و حلقه های لارم برای شکل گیری پازل یک پارادایم اسلامی، از طریق تسهیل پیوند و سیطره بخش جنبش واپسگرائی مشروعه خواهی بر بخش مدرنیته خواهی اشاره کرد. البته شکل گیری پارادایم اسلام سیاسی فقط مرتبط به تحولاتی چون شکست ملی گرائی و یا کودتای ۸۲ مرداد نیست بلکه از عوامل و خلاء های بین المللی هم چون انحطاط سوسیالیسم دولتی و.. نیز سرچشمه گرفته است. تکوین این پارادایم در ایران نیز در طی چندین دهه صورت گرفت. حتی چپ خلقی و ملی گرا و «ضدامپریالیست» نیز به دلیل آشفتگی التقاط های گفتمانی خود ولو ناخواسته، در تسهیل اتصال ریل مذهب و واپسگرائی با ریل مدرنییته و ترقی خواهانه بی تاثیرنبوده است. اگر به عنوان نمونه به نوارگفتگوهای حمیداشرف و تقی شهرام نگاهی بیافکنیم بخوبی به ردپای این حلقه های مشترک در مقولاتی چون تلقی از مذهب و خرده بورژوازی سنتی هم چون یک نیروی انقلابی در صف انقلاب و یا مقوله خلق… را در گفتمان و ایدئولوژی چپ رادیکال در خواهیم یافت.
چپ – منظورچپ سنتی است – بدون انتقادریشه ای و تاریخی در تکوین این دوره چندین دهه ای که منجر به انقلاب متناقض و معیوب ۵۷ شد و البته انتقادریشه ای از پایه های انحاط سوسیالیسم دولتی و آن تجربه تاریخی سترگ، قادر به نوزائی مجدد و ایفای نقش پیشرو نخواهد بود. و تا آن زمان ناگزیراست که لنگان لنگان در پی حوادث و رویدادها روان باشد و البته متفرق و متشتت. بجای نگاه به تحولات حال و آینده و داشتن درک روشن از درونمایه جاری تحولات و روندها و گرایش های نظری و عملی ارتجاعی و یا پیشرو و حاکم برجنبش های اجتماعی و طبقاتی و جاری ساختن باب دیالوگ در باب اصول و منطق حاکم بر پارادایم و گفتمان دوره جدید، در خلسه بازگشت به دوران خوش و طلائی گذشته و روزگارسپری شده، روزگاربگذراند و در بهترین حالت فرصت های تازه و برآمده از بحران جهانی را با تکرارتزاژدیک -کمیک گذشته بسوزاند…
بدیهی است که اگر جامعه ایران بخواهد به شکل رادیکال از شر و اتمسفر این گذشته خود رها شود و گام به جلو بگذارد بدون تصفیه حساب با وجدان تاریخی و تصفیه حساب با بازیگران و نقش آفرینان این دوره تاریخی ممکن نخواهد بود. رهاشدن از شرکابوس گذشته و حال مستلزم لاروبی وجدان تاریخی خوداست. مردم ایران و به طریق اولی مدعیان دموکراسی و آزادی و عدالت بدون تصفیه خساب با گذشته و اکنون خود قادر به گزین راهی نو و ترقی خواهانه نخواهند بود. نقد واقعیت جامعه و تغییرآن با نقدخود و تغییرآن بهم تنیده شده است. از همین رو انتشاراین اسناد و بحث و گفتگو و نقد و روشنگری پیرامون آن فرصتی است برای پیراستن رسوبات گذشته و وجدان تاریخی خود؛ و به عنوان بخشی از ملزومات کارفرهنگی-سیاسی پایه ای برای نوزائی و گذر از برزخ و بختک کنونی به سمت آینده ای روشن تر. آیا آوار رویدادهای روزمره اجازه خواهندداد که این دیالوگ مهم تاریخی حول معمای حل نشده فرود بختک اسلام سیاسی از دل مقاومت و جنبش ضداستبدادی و ضدسلطنتی موردبررسی و واکاوی واقعی و نه غرض ورزانه قرار گیرد؟
ضرورتی تاریخی و به یک اندازمهم هم برای نسل های گذشته و برپاکننده گان انقلاب بهمن که به امید آب دچارسراب اسلام سیاسی شدند و هم برای نسل های تازه برای ساختن آینده به فراسوی این دوره تاریخی، به شمول سلطنت و اسلامی سیاسی. این یک واقعیت چه بسا تلخ است که ما- جامعه به شمول افشارپیشرو و آگاهش – هنوز به ضرورت تصفیه حساب واقعی و ریشه ای با گذشته امان نائل نیامده ایم.
۲۶٫۷٫۲۰۱۷
آمریکامجموعه ای اسنادکودتای ۲۸ مرداد را منتشترکرد
http://www.bbc.com/persian/iran-40297652
http://www.bbc.com/persian/iran/2015/02/150201_u01-revolution-cottam
نقش کاشانی به روایت اسناد
http://www.bbc.com/persian/iran-features-40662792
http://news.gooya.com/2017/07/post-5834.php