پیشسخن: بهرغم همهٔ مصیبهایی که مردم ایران در این سالها کشیدهاند، امروز با حاکمشدن واقعگرایی بر بخشی از حکومت (بههر دلیلی) برنامهٔ «هستهای» جمهوری حکومت اسلامی به این توافق ختم شد. دستکم سایهٔ جنگی فاجعهبار از سر مردم کم شد ومنافع ملی ما ازاینرهگذر بیش از این آسیب نخواهد دید. در حقیقت امضایی که براین توافق صحه گذاشت امضایی بود بر بطلانِ ارادهگراییِ نابخردانهای بیبنومایه و از جنسِ هوسوپندار.
میتوان براین باور بود که امروز روزنهای بهسوی امید گشوده شده است. هرچندکه بر آینده است تا گواهی دهد که این امید، همچون بسیاری از امیدها، در بُن چاه به گِل خواهد نشست یا راه بهسوی گشایشی برای زندگی مردم و سروسامان یافتن مملکت خواهد گشود.
***
در همهٔ این سالها حکومتیان (سکانداران حقیقی مراد است) در توجیه و «توضیح» این سیاستهای کمرشکن اقتصادی و خانمانبراندازِ متضاد با منافع ملی بارها گفتهاند که به «تکلیف» خود عمل کردهاند، که اصل برای آنان عمل به «تکلیف» بوده است. و صدالبته به نتیجهاش هم کاری نداشتهاند!
در اینجا نمیخواهیم به بحث مفهومِ «تکلیف» (نه براساس باورها و تصمیمهای فردی، بلکه در تعیین سرنوشت یک ملت) و تضاد آن با «جمهوریت» و «رأی مردم» بپردازیم، بلکه قصد ما وارسیدن این «تکلیف» در چند پردهٔ رفتار حکومت است:
۱-حسن روحانی در سال ۱۳۹۰ کتابی منتشر کرد به نام «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای» (۱) که در آن بهطور مفصل به تاریخچهٔ مذاکرات هستهای پرداخته است و از لابلای آن میتوان بسیاری از سیاستهای حاکم بر دیپلماسی «هستهای» حکومت و سخنها و راهکارها و پیشنهادهای امروزین او را بازشناخت. در جایی از این کتاب او راوی صحنهٔ هولناکی است: دو روز پیش از بررسی پروندهٔ ایران در جلسه اضطراری شورای حکام آژانس جهانی انرژی اتمی (۱۸ مرداد ۱۳۸۴) احمدینژاد، روحانی (دبیر شورای امنیت ملی آنزمان) را احضار میکند و علت تشکیل جلسه را میپرسد و او میگوید: «گفتم میخواهند مسئله راهاندازی را بررسی کنند. گفتند آژانس حق ندارد چنین کند چون ما کار خلافی نکردهایم. خوب است که با البرادعی تلفنی صحبت کنید. گفتم که اینطور نیست که مدیرکل همهکاره باشد. اعضای شورای حکام سفرای ۳۵ کشور هستند که براساس گزارش مدیرکل تصمیم میگیرند. بعد بحث شد که آژانس تحت نفوذ غرب است. پرسیدند چرا آژانس تحت نفوذ آنهاست؟ گفتم برای اینکه هم بیشتر بودجه آژانس را میدهند و هم بر اکثر کشورهای عضو نفوذ دارند. ایشان گفتند هزینههای آژانس در سال چقدر است؟ گفتم نمیدانم مثلاً چندصد میلیون دلار. گفتند شما همین حالا به البرادعی زنگ بزنید و بگویید ما کل مخارج آژانس را میدهیم. گفتم اولاً آژانس نمیتواند بپذیرد چون برای مخارج آژانس و بودجه آن مقرراتی وجود دارد و ثانیاً ما هم چنین حق و اختیاری نداریم. چون اگر بخواهیم به جایی کمک بلاعوض کنیم مجلس باید تصویب کند. گفتند من به شما میگویم شما چه کار دارید! گفتم روش کاری من اینطور نیست و من چنین کاری نمیکنم» (۲). از قرارِ آن گفتهها، جلسه با اوقاتتلخی پایان میپذیرد و بلافاصله روحانی جای خود را به علی لاریجانی میدهد.
سرنوشت وهستی یک ملتی را بهدست کسی دادند که بارها نشان داد که تنها به یک اصل وفادار است: سرنوشت کشور و مردم و شعور و خردورزی و دیپلماسی و سیاست مدبرانه، گو همه را سیل ببر!
این امر که همهٔ هستونیست مملکت ما را در اختیار «فاجعه»ای قرار دادند که میخواست با یک تلفن به البرداعی برسر ۳۵ کشور جهان (ازجمله آمریکا و روسیه و چین و انگلستان و فرانسه و آلمان) کلاه بگذارد و آژانس جهانی انرژی اتمی را «بخرد»! و طی هشت سال دولتِ فاجعهبارتر از خود افزون بر همهٔ صدمههای جبرانناپذیری که به ملک و ملت زد، شش قطعنامهٔ شورای امنیت را روی دست مردم ایران گذاشت و رفت و هیچکس یکصدم آن «نگرانی»ها و «دلواپسی»های دوران دولت خاتمی و دورهٔ دولت روحانی را از خود نشان نداد؛ براساس چه نوع «تکلیف» بوده و این «تکلیف» به چه بهایی برای مردم ایران تمام شده است؟
۲- در اردیبهشت سال ۱۳۹۱ حسن روحانی در مصاحبهای اختصاصی میگوید: «اصولاً تصمیم نظام این بود که ما با آمریکا مذاکرهای نداشته باشیم. این یک تصمیم بود. بنابراین خودبهخود آمریکا از گزینههای ما کنار گذاشته شد.» و اضافه میکند «حتا یکبار نیز آقای البرادعی به واشنگتن رفته بود و بعد از آنجا برگشت و به من تلفن کرد. فروردین ۸۳ بود. گفت که میخواهم به تهران بیایم. خیلی سریع آمد. تعجب کردم چرا با این عجله به ایران آمده. ظاهر کار این بود که برای مسایل خودمان و ادامه کار آژانس به ایران آمده است اما بعد به من گفت که میخواهم خصوصی با شما صحبت کنم. در آن جلسه خصوصی گفت که من هفته پیش آمریکا بودم. به بوش گفتم شما هم بیاید وارد مذاکرات هستهای بشوید تا این مسئله هستهای ایران حل-وفصل شود. بوش در جواب گفت که چرا مسئله هستهای؟ چرا ما تمام مسایل بین خودمان را حل نکنیم؟ بوش در ادامه گفته بود من خیلی آشنا نیستم که در ایران قدرتهای مطرح چه کسانی هستند ولی یک نفر با اختیار تام از ایران به آمریکا بیاید. از طرف آمریکا نیز خودم مذاکره میکنم تا همه مسایل خودمان را بگذاریم روی میز و تمام کنیم. چرا ما باید اختلاف داشته باشیم و مسایل ما لاینحل بماند. البرادعی به من گفت الان فرصت خوبی پیش آمده و آمریکاییها پاپیش گذاشتهاند و داوطلب هستند. یک نفر نیز از ایران با اختیار تام برود آنجا و تمام کنید این مسایل را. بالاخره در منطقه نیز این همه مشکلات وجود دارد که حل این مسایل در گرو حل مسایل شما با آمریکاست.» مصاحبهکننده میپرسد: «این درخواست پذیرفته نشد؟» و روحانی پاسخ میدهد: «آن مقطع تصمیم بر این بود که ما با آمریکا مذاکره نکنیم.» (۳)
این چه نوع «تکلیف» بوده است که چنین امکانی طلایی را بهرایگان داد؟ (۴) بیشک پایان آن مذاکرات و نتایج آن بهمراتب سودمندتر از این توافق امروز میبود. و در این فاصلهٔ یازده سال به ما هم کمتر آسیب و زیان میرسید و هم این تحریمهای خانمانبرانداز مردم ما را به چنین روزگاری دچار نمیکرد.
آن «تکلیف» چه بود و این «تکلیف» امروز که ماهها با آمریکاییها مذاکره شد، از چه بابت بود و هست؟ اصولاً این موجودِ ژلهایِ «نظام» نام چه مخلوقی است که خود را از دغدغهٔ خالق خود، مردم ایران، بیهیچ واهمهای رها کرده است؟
۳- میگویند که تحریمها، که من و منها هیچگاه با آن همدل نبودهایم، تأثیری بر تصمیم مذاکرهٔ امروز نداشته است. اگر چنین است، سخن صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، که گفته است «جمهوری اسلامی محدودیتهای سنگین در توافقنامه هستهای را پذیرفته است» (۵) ازچه بابت است؟ و اگر چنین است این تغییر صدوهشتاد درجهای جهتِ «تکلیف» ازچه بابت است؟
۴- علی اکبر صالحی، رئیس سازمان انرژی اتمی ایران، پس از تفاهمنامه لوزان در برنامهٔ «نگاه یک» شبکه اول سیما شرکت کرد و ازجمله گفت «ممکن است برخی بگویند ۲۰ هزار سانتریفوژ به ۵ هزار ماشین کاهش یافت… البته ۲۰ هزار عدد حدودی است و در اصل ۱۰ هزار ماشین کار میکند و ۱۰ هزار ماشین دیگر اورانیوم تولید و غنیسازی نمیکرد و نصب شده بود و دو هزار و چند صد ماشین فعالیت (۶) که از این تعداد ۶۰۰ ماشین غنیسازی میکرد که حاصل آن ۱۷ کیلوگرم اورانیوم بود.» و اضافه کرد «اینکه بقیه سانتریفوژها چرا همین طور نصب شده بود تصمیم الان نیست بلکه در دولت سابق این تصمیم گرفته شد.» و سپس گفت «نیاز سالانه بوشهر ۳۰ هزار کیلو اورانیوم غنی شده است که ما ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ کیلو تولید میکنیم…. کل مجتمع نطنز ۴۸ هزار ماشین است که اگر هرکدام یکسو باشد ۴۸ هزار میشود بنابراین برای رسیدن به ۱۹۰ هزار سو به سه مجتمع نیاز داریم…. حتا اگر با ۱+۵ نیز مشکلی نداشته باشیم باید برای ۱۹۰ هزار سو چند مجتمع نطنز اضافه کنیم و ۱۷۰ هزار ماشین دیگر بسازیم تا به ۱۹۰ هزار سو برسد که این خود چند سال طول خواهد کشید.» (۷)
بیآنکه بخواهیم وارد مبحث انرژی هستهای و سازوکار آن بشویم (که صاحب این قلم تخصصی در این عرصه ندارد) همین چند کلام رسمی و علنیِ رئیس سازمان انرژی اتمی ایران بیدروپیکر بودن ادعاهای این سالیان دراز را آشکار میسازد. ۱۰ هزار سانتریفوژ که همین طوری! نصب شده بودند. هزینهٔ گزاف مالی و سیاسی و آسیبهای فراوان به منافع ملی ما را هم «همین طوری» دولت فاجعه روی دست مردم گذاشت تا ما ایرانیان صاحب «عزت و کرامت» شویم! سیاست «همین طوری» میتواند مقولهٔ جدیدی در علم سیاست باشد! از آن ۱۰ هزار سانتریفوژ باقیمانده هم تا آنجا که میشود از فحوای کلام دکتر صالحی درک کرد، دوهزار و چندصد سانتریفوژ فعالیت واقعی؟ میکرده است و از این تعداد هم تنها ۶۰۰ عدد آن غنیسازی میکرده است! و همهٔ اینها تنها برای تولید سالانهٔ حداکثر ۱۵۰۰ تا ۲۰۰۰ کیلو اورانیوم حالآنکه نیاز سالانهٔ بوشهر ۳۰، ۰۰۰ کیلو اورانیوم است!
حال، آقایان رو به کدام قبله «تکلیف» بهجا آوردهاند و «همین طوری» سالیان دراز مردم را سرگرم و سرگردان کردهاند و بهترین امکانات این سرزمین را به فنا دادهاند؟ و در این میان کسی از خود نپرسیده است که «تکلیف» مردم ایران چه میشود؟
۵- سیروس ناصری، دیپلمات و عضو ارشد پیشین تیم مذاکرهکننده، پس از توافق وین در مصاحبهای شرکت کرد.
در پاسخ به خبرنگار روزنامه شرق که پرسید: «آقای صالحی در مجلس به هزار زبان توضیح داد که این برنامه هستهای را نمیتوانستیم با همین روال ادامه دهیم و برای ما هزینه داشته است. لطفا این بحث را برای ما باز کنید که برنامه هستهای ما با چه میزان هزینه، به اینجا رسیده و این فرایند را تا کجا میشد ادامه داد؟»، میگوید: «هزینههای غیرضروری برای برنامه هستهای، بسیار سنگین بود. عددها متفاوت است، ولی بههرحال، در مورد هزینهای که بر کشور تحمیل شد، حداقل بحث دهها میلیارد دلار مطرح است. اینکه آیا واقعا نمیشد به طریق دیگری عمل کرد که برنامه هستهای بدون پرداخت این هزینه سنگین جلو رود، موضوع بحث دیگری است. این به ارزیابی مجدد روشها و رفتارهایی که در گذشته اعمال شده، برمیگردد» (۸)
حقیقت این است که هزینههای این پروژهٔ از «سرتکلیف» آقایان خیلی فراتر از دهها میلیاردی است که سیروس ناصری بیان کرده است. اگر بر هزینههای غیرضروری (و صد البته ضروری این پروژه! که هیچ رقم رسمیِ اعلامشدهای وجود ندارد)، رقمهای «ناچیز» انتقال ۱۸ میلیارد دلار طلا و پول نقد از راه ترکیه و ضبط آن بهدست دولت اردوغان (بهعلت نیاز عاجل ترکان به این پول بادآورده!)، انتقال بیش از ۲۲ میلیارد دلار به صرافیهای دبی و… (و گم شدن آن)، روئیدن بابک زنجانیها، میلیاردها دلار جابهجایی ارز مملکت (به بهانهٔ دورزدن تحریمها و بیهیچ حسابوکتابی)، میلیاردها دلار قاچاق کالا و ازهمه مهمتر ازدسترفتن منافعِ بهحسابنیامدنی امکانات و بختهای اقتصادی و فنی و فناوری و علمی و سیاسی و ژئوپلیتیک مملکت ما (آنهم در یکی از تعیینکنندهترین سالهای چرخش جهان امروز) را اضافه کنیم، هزینه این «تکلیف» سر به فلک میزند. و دست آخر هم براساس توافقنامه وین همهٔ آن اورانیومهای ۲۰ درصدی غنیشده (بهجز درصد پایینی برای مصرفهایی تحقیقاتی و پزشکی) که اینهمه هزینه بهروی دست ملت ایران گذاشته شد، تبدیل خواهند شد و درحقیقت دیگر علتوجودی نخواهند داشت!
چنانچه آقایان از جیب خود هزینهٔ «تکلیف» خود را میپرداختند، جای هیچ گلایه و شکایتی نبود اما، با جیب مردم ایران که نمیتوان خرج «تکلیف» آقایان را پرداخت. زیرا براساس مستندات تاریخی معتبر چندهزار ساله، این مملکت و همهٔ داراییهای آن متعلق به مردم ایران است، و نه در اسناد تاریخی و نه حتا در سندهای سازمان ثبت و اسناد جمهوری حکومت اسلامی هیچ سندی دال بر «هبه کردن» هستونیست این مردم و نسلهای آیندهٔ ایران به آقایان وجود ندارد.
آقایان، این «تکلیف» شما برای مردم ایران بهبهای بسیار گزافی تمام شده است. این «تکلیف» شما و سیاستهای «همین طوری» شما حاصلاش «بلاتکلیفی» سالیان دراز ملت بزرگ ایران و از دسترفتن ثروتهای مالی و معنوی و انسانی آنان بوده است. آیا فکر نمیکنید که امروز دستکم باید از این مردم پوزش بخواهید و بکوشید ازاینپس به ترمیم این آسیبها بپردازید و پاسدار منافع و حقوق آنان باشید؟
پانوشتها:
۱- «امنیت ملی و دیپلماسی هستهای»، حسن روحانی، انتشارات مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام، ۱۳۹۰، ۱۰۰۰ صفحه.
۲- همان، ص۵۹۲؛ به نقل از: مهرنامه، شماره ۲۱، اردیبهشت ۱۳۹۱، ص ۲۴۶.
۳- مهرنامه، شماره ۲۱، اردیبهشت ۱۳۹۱، ص ۲۴۸؛ مصاحبه محمد قوچانی و اکبر منتجبی با حسن روحانی.
۴- البته ناگفته نباید گذاشت که در این سالیان دراز گفتوگوها میان ایران و ۵+۱، در مقطعهایی ایران حاضر به همکاری بوده است اما آمریکاییها از آن سرباززدند، ازجمله در دوران دولت سید محمد خاتمی.
۵- بهنقل از «دگربان»، گویانیوز، ۵ مرداد ۱۳۹۴.
۶-چه در متنِ اصلی خبرگزاری صداوسیما و چه در منبعهای دیگر این جمله به همینصورتِ گنگ آمده است و تنها میتوان حدس زد که منظور صالحی «فعالیتِ کامل یا واقعی یا…؟» بوده است.
۷- خبرگزاری صداوسیما، یکشنبه ۶ اردیبهشت ۱۳۹۴.
۸- روزنامه شرق، شنبه ۳ مرداد ۱۳۹۴، زینب اسماعیلی.
از: میهن