تورج تبریزی
آشنایی من با کارهای داریوش شیروانی تقریبا به ۱۵ سال پیش برمی گردد. در آن زمان من و همسرم هر دو مشغول تحصیل موسیقی در ایران بودیم و برای دیدن اقوام به یکی از شهرهای شمال آلمان سفر کرده بودیم. ایشان یک روز مانده به آخرین روز اقامت ما کنسرتی در همان شهر برگزار کردند که ما تصادفا از آن با خبر شدیم و بدون هیچ شناخت قبلی از او و کارهایشان بنا به پیشنهاد یکی از دوستان به این کنسرت رفتیم، در این برنامه داریوش شیروانی که خود نوازندگی ویلن و سنتور را نیز به عهده داشت آثاری از خود را به همراهی ویولا دا گامبا (VIOLA DA GAMBA) توسط نوازنده بسیار خوب فرانسوی ژیل زیمرمان (GILLES ZIMMERMANN) ، اجرا کردند. در این برنامه برای من و همسرم همه چیز به گونه ای یاور نکردنی تازگی و زیبایی داشت.
موسیقی خلاقانه و نوع اجرای این دو هنرمند به حدی شیفتگی برای تماشاچیان که اکثرا آلمانی بودند در سالن ایجاد نموده بود که حتی صدای تنفس کسی هم شنیده نمی شد.
نکته دیگری که به باور من برای بررسی و پرداختن به کار هر هنرمندی در هر رشته هنری لازم و دارای ارزشی همپایه با هنر او است، تعهد هنرمند به هنرش و به مردم می باشد که در این زمینه نیز ایشان کاملا صادق و نمونه بودند.
با توجه به این نکته که هنرمندان داخل کشور به ویژه موزیسین ها به خاطر فشار و سرکوب حکومتی کمتر از خود اراده و جرات نشان میدهند که اصلا حرفی بزنند، انتقاد از دولت اسلامی که بماند، ولی این سوال پیش می آید که آیا واقعا هنر این گونه هنرمندان کمکی به جامعه بیمار ما نموده است؟ پاسخ کاملا روشن است، نه! جمهوری اسلامی با روش هایی سیستماتیک همانگونه که از نیروی کارگران سوء استفاده می برد از خلاقیت هنرمندان جامعه نیز برای پیشبرد اهداف ضد انسانی و ضد میهنی خویش بهره برداری می کند. این را هم بایستی گفت که متاسفانه اکثر هنرمندان ایرانی خارج از کشور در این زمینه نه تنها بهتر از همکاران خود در داخل کشور نیستند بلکه خود نیز خواسته و یا ناخواسته با سکوت به نوعی مدافع تبلیغات جمهوری اسلامی گشته اند. برخی از آنان هم در ایران کنسرت برگزار می کنند و هم در خارج از کشور و یا اینکه دوزیستی شده اند که شاید همین خود یک دلیل کافی برای خنثی بودن شان نسبت به جامعه می باشد.
جمهوری اسلامی با سیاست فرهنگی بسیار گسترده خویش سالهاست که با صرف هزینه های هنگفت، جشنواره های بین المللی فیلم و موسیقی و تئاتر و غیره را عملا به پایگاه های فرهنگی خویش تبدیل نموده است. هنرمندان خارج از کشور نیز این را خوب فهمیده اند که اگر بخواهند سری از سرها دربیاورند بایستی نخست سبیل یکی از دلالان و کارچاق کنان را چرب کنند که صد البته آنان با جمهوری اسلامی ارتباط مستقیم دارند. اما کار به اینجا خاتمه نمی یابد اغلب شبکه های اینترنتی و رسانه های رادیویی و تلوزیونی خارج از کشور نیز در بخش فرهنگی خود اکثر به این گونه هنرمندان می پردازند. تو گویی در کشور ایران اصلا هنرمندی که مخالف جمهوری اسلامی و اعمال و جنایت هایش باشد وجود ندارد. خوش بختانه اما این کل ماجرا نیست. واقعیت این است که هم در داخل و هم در خارج از کشور هنرمندان متعهد و بزرگی وجود دارند که بنا به شرایطی که در بالا اشاره کردم با مشکلات فراوان برای ارایه و پخش آثارشان مواجه هستند که این خود موجب تنهایی و تا حدود زیادی نیز گمنامی آنان گشته است.
هرچند که نام داریوش شیروانی برای اغلب ایرانیان دست اندرکار موسیقی و سینما آشناست اما جایگاه ایشان بسیار والاتر از مکانی است که وی در حال حاضردر آن قرار گرفته و متاسفانه بایستی گفت که اکثر ما ایرانیان در این شرایط هنرمندان خودمان و آثار با ارزششان را نمی شناسیم.
تا آنجایی که من در خاطر دارم به جز یک مقاله از آقای محمود خوشنام در کیهان لندن تا کنون هیچ منتقد موسیقی ایرانی به کارهای شیروانی نپرداخته است. در حالی که نشریات معتبر آلمانی در تحسین گویی و تشویق از وی هیچ کم نگذاشته اند. البته به این نکته بایستی توجه کرد که آلمان یکی از سه چهار مرکز مهم موسیقی دنیا می باشد که هنوز هم در این کشور بزرگترین آهنگسازان و زبده ترین نوازندگان و رهبران ارکستر زندگی میکنند. اگر ببینیم یک ایرانی از میهن فراری با شرایط سخت خارج از کشور توانسته خود را در میان این انبوه هنرمندان دانه درشت بین المللی نشان دهد بایستی هم جایگاه این هنرمند ایرانی برایمان روشن گردد و هم کمی به فقر فرهنگی ما ایرانیان چه در ایران در بند و بدتر از آن در جامعه ایرانیان خارج از کشور فکر کنیم که چرا ما قادر نیستیم در باره هنرمندان خودمان بنویسیم، واقعا با این راه و روشی که در پیش گرفته ایم چه امیدی به
آینده ی مان خواهد بود؟ راستی چرا جامعه ما نسبت به خود و به میهن و به فرزندان خود و آینده آنان این چنین بی تفاوت شده و از پذیرش هرگونه مسئولیت سر باز می زند؟ آیندگان در باره ما چه فکر خواهند کرد که ما با دست خویش سرزمینمان را نابود و فرزندانمان را دست بسته به ضحاکان زمانه تحویل می دهیم.
جمهوری اسلامی تنها با ناآگاهی و بی فرهنگی مردم توانسته ۳۵ سال بر تخت خود که مملو از خون آزادگان میهن مان گشته تکیه کند و خوب می داند که برای موفق ماندن بایستی هر چیزی را که نشانی از آگاهی و فرهنگ و هنر واقعی دارد ریشه کن سازد. اما همین حکومت برای مخدوش کردن اذهان عمومی و گل آلود کردن فضای سیاسی اجتماعی و هنری همانطوری که در بالا گفته شد، برای کسب آبرو و کنترل نیروهای خلاقه و هنری از میان صدها هنرمند والای میهن مان تعدادی هنرمند که موجب هیچگونه نگرانی برای حکومت اسلامی نمی شوند را دست چین و هدایت و حمایت نموده است تا با کارهایشان در صحنه های بین المللی حضور یابند. شاید برای برخی از خوانندگان هنوز این ماجرا روشن نباشد که امروزه یک هنرمند تنها از طریق هنرش نام و محبوبیت کسب نمی کند، بلکه احزاب و باندهای سیاسی هر که را که اراده کنند یک شبه به اوج میرسانند .
من و همسرم همان زمان که به ایران بازگشتیم تصمیم گرفتیم که آلبوم اول داریوش شیروانی را با نام „آینه روزانه زندگی“ ) تیتر آلبوم به فرانسه – ژور سولیتر JOUR SOLITAIRE ) لااقل به چند نفر از اساتید و دست اندرکاران موسیقی معرفی کنیم، ضمن اینکه همه در نوآوری و بداعت موسیقی شیروانی چه در آهنگسازی و چه در نوازندگی تقریبا هم نظر بودند عکس العمل ها اما کاملا ناامید کننده بود. هیچ کس آماده نبود که پا پیش گذارد.
اما ارتباط ما با داریوش شیروانی ادامه یافت و در طی چند بار مسافرتمان به آلمان همیشه جویای احوال و فعالیت های ایشان بودیم تا اینکه آخرین فیلم او به نام „انسانهای سایه ای“ (SHADOW PEOPLE) را در یکی از سینماهای شهر نورنبرگ تماشا کردیم. جدا از ارزش های سینمایی این اثر که خوشبختانه از سوی منتقدین آلمانی فیلم به خوبی درک شده است، برای ما موسیقی متن فیلم هم که کار شیروانی است مد نظر بود. موسیقی این فیلم برای ارکستراسیون بزرگ ساخته و تنظیم گردیده که گر چه گاهی هم یک تم شرقی دارد اما در کل بایستی به آن در بخش موسیقی کلاسیک مدرن اروپایی نگریست و کیفیت کار را هم می توان راحت در کنار آثار موفق موسیقی متن فیلم های بین المللی جای داد که خود نشان از دانش موسیقی شیروانی در عرصه موسیقی کلاسیک دارد. اما بعد از دیدن این فیلم من و همسرم به این فکر افتادیم که نکند شیروانی راهش را تغییر داده و فقط به موسیقی کلاسیک و غربی بپردازد که باز خودمان را دل داری می دادیم که نه چون داستان فیلم اروپایی است موسیقی فیلم مجبور است خودش را با داستان فیلم تطبیق دهد و بایستی منتظر کار بعدی او باشیم تا بتوانیم بهتر قضاوت کنیم… باز هم چند سال گذشت تا اینکه چند هفته پیش آلبوم تازه داریوش شیروانی به نام „از نور تا عشق“ (From Light to Love) به دستمان رسید.
آلبوم „از نور تا عشق“ شامل ۱۲ آهنگ مختلف می باشد که شیروانی آنها را در طول بیش از ۳۰ سال از مراحل مختلف زندگی هنری خود از سن ۱۸ سالگی تا شروع مراحل تولید این اثر دست چین کرده و برخی از آنها را با تنظیم و ارکستراسیون جدید بازنویسی، اجرا و ضبط نموده است. برای بررسی این اثر بایستی کار شیروانی را به دو بخش تقسیم کنیم. نخست به عنوان آهنگساز و دوم به عنوان نوازنده اصلی آهنگها.
مروری بر آهنگ ها
آهنگها را در کل به سختی میتوان از نظر سن آهنگساز از هم مجزا ساخت. همه آنها خیلی با احساس و محکم و قرص و با ذوق و پرانرژی ساخته و پرداخته شده اند. هم چنین تفکیک آهنگها از نگاه محتوایی نیز مشکل است، فراز و نشیب ها در هر آهنگی متفاوت از دیگری است. هر کدام از آهنگها ما را به یک دنیای دیگری می برد که مملو از تصاویر بیگانه و آشنا اما همیشه دل نشین و نوازشگر روح و روان شنونده می باشد. هنر بزرگ شیروانی در این است که مانند یک داستان سرا هر بآر برای شنونده یک داستان کاملا مجزا و گیرا می سراید که در ضمن از همان لحظه ای نخست چنان شور و هیجان می آفریند که شنونده را محصور خود می نماید. شاید این توانایی و استعداد شیروانی از تجربه فیلم سازی و فیلم نامه نویسی او نشات می گیرد که موسیقی وی شدیدا تصویری و افسانه ای و منحصر به فرد می نماید. برای نمونه شیوه ای که او در تعویض تم و ریتم در آهنگ ها به کار می برد خیلی شبیه مونتاژ پلان های مختلف در یک فیلم است. بدون هیچ گونه مقدمه سازی و آوردن نت های اضافه و جا پر کن، وی مستقیم تم یا ریتم و در برخی اوقات هر دو را با هم به روشی کاملا ساده اما موفق تغییر می دهد.
بر خلاف آلبوم اول شیروانی که به دلیل سبک و محتوای کار، با وجود ریتم زیبای آهنگ ها از هیچ ساز ضربی استفاده نشده بود که البته این تنها تفاوت عمده شکل این دو اثرهم با هم نمی باشند، در آلبوم „از نور تا عشق“ بیشتر آهنگ ها با سازهای ضربی و گاهی حتی با سه تا چهار ساز ضربی هم زمان شنیده می شوند. سازهای ضربی ایرانی مانند دف و تنبک بیشتر نقش چاشنی ریتمها را بازی می کنند. خط مشترک بیشتر آهنگ ها را هم در کنار ویولن و سنتور همین ساز های ضربی تشکیل میدهند. ارکستراسیون آهنگ ها به جز در آهنگ های „دختری به نام مهتاب“ و „عشاق“ و „با تو بودن“ در بقیه تقریبا کمابیش شبیه هم هستند اما همانگونه که گفته شد آهنگ ها در محتوا شباهتی با هم ندارند. تنظیم و فرم کارها اما با هم نزدیک ترند. با وجود استفاده از „درامز“ و „باس“ و گاهی هم „گیتار الکتریکی“ در ارکستراسیون، کلا نمی توان آهنگ ها را در بخش موسیقی پاپ یا حتی پاپ کلاسیک قرار داد. نکته مهم دیگری که به خصوص برای نوازندگان جالب توجه می باشد استفاده شیروانی از چند گام کروماتیک در آهنگ ها است. برای نمونه گام فا دیزمینور در آهنگ“ شب نشین“ و گام دو دیز مینور در آهنگ „چشم انتظار“، هر دو آهنگ برای ویولن و گام فا مینور در آهنگ „دختری به نام مهتاب“ برای سنتور. همه آهنگ های این آلبوم برای ویولن و سنتور با ارکستر ساخته شده اند.
بخش نخست با سه آهنگ „زمان رفته“ و „تولدت مبارک غریبه“ و „شب نشین“، شروع آلبوم راشکل میدهند. هر سه آهنگ خیلی ریتمیک و با ارکستراسیون مشابه ساخته و تنظیم گردیده اند.“ زمان رفته“ در سل-ماژور با یک ریتم آمریکای جنوبی خود به سه بخش تقسیم میشود. شروع آن شاد و سبک که پس از یک تغییر به دو-ماژور و بازگشت به سل-ماژور ناگهان همه چیز به جز ریتم تغییر دراماتیک کرده که با مهارت گام ها و یا بهتر بگویم هارمونی ها از ر-مینور به ر-ماژور و سل- مینور و لا-ماژور و می -بمل ماژور به فراز و نشیب می روند. در بخش سوم دوباره با یک هارمونی در دو -ماژور به تم اول آهنگ در سل-ماژور برمی گردد. در گفتگویی که با داریوش شیروانی داشتم وی معتقد بود که هر آن چه که مقام ماهور برای گفتن دارد در آهنگ مرغ سحر آمده است. نظر من این است که آهنگ „زمان رفته“ همان مقام های ماهور است که در این جا کاملا موفق به شکل نوین ارایه گردیده است. „زمان رفته“ بیان گر یک زندگی است که با شیرینی آغاز می گردد و بعد به فراز و نشیب کشیده می شود، سپس آرام به پایان می رسد اما باز از نو با تکاملی دیگر شروع می شود.
آهنگ دوم „تولدت مبارک غریبه“ با وجود نداشتن ربع پرده اما در گام همایون می گنجد. این آهنگ دارای یک ریتم بسیار قوی و هارمونی های باشکوهی می باشد که برای سنتور و ارکستر توسط شیروانی نوشته شده و تاکنون چند بار توسط گروه های مختلف آلمانی با سازهای مختلف ضبط و اجرا گردیده است که هیچ کدام اما شکوه و زیبایی این اجرا با سنتور را ندارند. کاراکتر ویژه این آهنگ را ایست هایی (STOPS) تشکیل میدهند که هر بار هیجان آن را بیشتر می نماید. در اواسط آهنگ شیروانی یک تک نوازی ضربی با سنتور اجرا می کند که اگرچه هارمونی آن شکل ساده ای دارد (لا-مینور، می-ماژور ۷، ر-مینور، فا-ماژور) اما فرم و شکل اجرایی آن برای سنتور کاملا نو و خلاقانه است.
آهنگ سوم „شب نشین“ در گام فا-دیز مینور که با ریتم۶/۸ با سرعت بالا، نشاط انگیز و با احساس و دلنشین ساخته و تنظیم گردیده است. دست مایه این آهنگ در گام های شور است که گاهی نیز به موسیقی فلامینکو نزدیک می شود. اما هارمونی اصلی آن کاملا تازه و نو است. از ویژه گی های این آهنگ همچنین اجرای فوق العاده ویولن است که با تکنیک های مختلف آرشه کاملا دقیق و ظریف اجرا گردیده است.
آهنگ چهارم آلبوم قطعه „دختری به نام مهتاب“ برای سنتور نوشته شده و در این اجرا در چهار قسمت اجرا می شود. قسمت نخست این قطعه به نظر من اوانگارد ترین آهنگ این آلبوم است که نه تنها برای گوش ما ایرانیان تازه گی دارد بلکه با بحثی که با یکی از موزیسین های اتریشی داشتم برای هارمونی های غربی نیز یک نو آوری است. زیرا با وجودی که گام مینور است اما آهنگ کاراکتر یک گام ماژور را دارد و به هیچ وجه غم انگیز نیست. فضا در قسمت دوم این آهنگ با کمی تغییر در ارکستراسیون اما با ریتم تند ۶/۸ کاملا تغییر کرده و آهنگ با شور و هیجان بیشتری ادامه می یابد. در قسمت سوم دوباره هم ریتم و هم تم تغییر می کنند و با شتاب بالا به پایان می رسد. در قسمت چهارم با بداهه نوازی و واریاسیون های تم قسمت اول کاملا آرام و به شیوه مدیتاسیون- موزیک تکرار می گردد.
در گفتگو با داریوش شیروانی وی بیان داشت که ایده این آهنگ را برای اولین بار در یک کنسرت به هنگام بداهه نوازی به دست آورده که تکامل آن اما چندین سال به طول انجامیده است هدف وی این بوده آهنگی بسازد که با وجود داستان دردناک دختری به نام مهتاب، شنونده را به فکر وا دارد و نه به غم.
اگر چه ارکستراسیون این آهنگ که در قسمت اول با ارگ و باس و درامز (DRUMS)و از قسمت دوم بدون ارگ مطبوع و هماهنگ به گوش می خورد, اما دشواری میکس سنتور به عنوان ساز اول ولی ضعیف ترین از نظر بلندی صدا با سازهای نامبرده سبب شده که دینامیک صدای سنتور پایین بیاید, تا جایی که در برخی از میزان ها صدای سنتور به ویژه نت های باس آن زیر دیگر صداها قرار گرفته و خوب شنیده نمی شود.
آهنگ پنجم به نام „چشم انتظار“ در گام دو-دیز مینور که به زندانیان سیاسی تقدیم گردیده است با یک تکنوازی ویولن آغاز می گردد. این تک نوازی ویولن که غم انگیزترین بخش این آلبوم است به خوبی احساسات یک زندانی سیاسی را همراه با درد و شکنجه و تنهایی و ظلمی که بر او روا می گردد بازگو می کند اما در خاتمه با نشان دادن نور در تاریکی به پایان می رسد. در قسمت دوم ویولن به همراهی ارکستر دیگر نقش توصیف کننده را به عهده ندارد و بیشتر مانند کسی است که در حال دلداری و امید دادن به یک زندانی سیاسی شکنجه شده است. تصاویر این قطعه آشنا و روان هستند. در پایان اما شکل ملودی کاملا تغییریافته و محکم و امیدوارکننده می گردد.
آهنگ „رویاهای شرقی“ در گام می-مینور برای ویولن و ارکستر ششمین کار این آلبوم است که از نظر ساختاری کاملا مدرن و بی شباهت به آهنگهای پآپ کلاسیک نیست. در این آهنگ نیز تغییرات هارمونیک (می-مینور، لا-ماژور، می-ماژور) به خوبی و با ظرافت خاصی انجام می گیرد و به هیجان و شور آن می افزاید. از ویژه گی های موفق این آهنگ میتوان ادغام دو فرم آهنگسازی در هم را بیان داشت. شروع آهنگ ریاضی گونه است و سپس ملودیک و ادامه آن با ترکیبی از هر دو روش.
به نظر من جای دادن این اثر بعد از آهنگ چشم انتظار انتخاب برازنده آن نمی باشد و شاید گذاشتن یک مقدمه کوتاه می توانست بهتر به درک این آهنگ کمک کند.
„در تنهایی“ نام هفتمین آهنگ این آلبوم است که از دو جهت ویژه گی خاص دارد. دراین قطعه آهنگساز برای نخستین بار از گام شور با فاصله ربع پرده استفاده نموده ودیگر اینکه „تنهایی“ یکی از تم هایی است که شیروانی مدام چه در فیلم هایش و چه در موسیقی آن را سوژه قرار داده و در این آلبوم نیز به این تم پرداخته است . در این آهنگ همچنین از برخی گوشه های شور و دشتی مانند گوشه دیلمان بسیار به جا استفاده شده است که این خود گواه آن است که اگر طرح و فکر آهنگ با منطق و حساب شده باشد، می توان از کاربرد گوشه های دستگاه های ایرانی استفاده های مفید برای موسیقی نوین نمود.
آهنگ هشتم „عشاق“، قدیمی ترین آهنگ این آلبوم است که داریوش شیروانی آن را در سن ۱۸ سالگی در گام بیات اصفهان برای سنتور ساخته و اکنون با تنظیم جدید ارایه می نماید. این آهنگ در سه قسمت اجرا می گردد. قسمت اصلی با ریتم۶/۸ که در انتها بنا به سبک آهنگساز بدون مقدمه چینی به ریتم ۲/۴ تغییر کرده و با سرعت بالا به پایان می رسد. در خاتمه بر اساس تم نخست آهنگ، یک واریاسیون بدون ریتم اجرا می شود. „عشاق“ قطعه ای بسیار شاد و پر تحرک و شتاب است که عشق به زندگی و به انسان و هنر در آن به زیبایی به وصف درآمده است.
„قصه ایران“ نام نهمین آهنگ است که در گام ر-ماژور نوشته و تنظیم گردیده که اگرچه در گام ماژور ساخته شده اما هارمونی های آن کاراکتر یک گام مینور را نیز دارد. از دیگر ویژه گی های این آهنگ ساختن یک قطعه „کانن“ (CANON)با ویولون و فلوت در مقدمه آن و در قسمت دوم اجرای یک“ کر (CHOR)است که تنها دو کلام „ای ایران“ را به گونه پرسش و پاسخ با ویولون و ارکستر اجرا می کنند. مجموعه این عوامل سبب شده که آهنگ „قصه ایران“ نو و با روح و نیروی دراماتوژی خاصی جلوه کند.
دهمین اثر این مجموعه „زندگی“ نام دارد که با ریتمی آرام در گام همایون (بدون ربع پرده) برای سنتور و ارکستر نوشته و تنظیم گردیده. شیروانی این آهنگ را در کتابچه آلبوم همراه با یک شعر بلند در کنار آهنگ „زمان رفته“ معرفی نموده است هرچند که این دو آهنگ هیچ شباهت ظاهری با هم ندارند اما هر دو به نوعی بازگو کننده مانیفست زندگی هستند که سازنده آن نزدیک به نیم قرن در حال تجربه آن است. زندگی آهنگی است فلسفی که شعر گونه همراه با شکوه گام همایون سروده شده است.
„با تو بودن“ نام یازدهمین اثر از این آلبوم است که به نقل از خود شیروانی آخرین ساخته وی در این مجموعه است. این کار نیز در گام همایون (شوشتری و بیداد) ساخته و تنظیم گشته است. از ویژه گی های این آهنگ ارکستراسیون آن با سازهای بادی ویژه آهنگ های جاز است. سرعت این آهنگ بالا و ملودی آن آشنا و روان ولی دارای یک دینامیک بسیاربالا است. این آهنگ نیز مانند آهنگ“ تولدت مبارک غریبه“ توسط دیگر گروه های آلمانی اجرا می گردد.
دوازدهمین و آخرین اثر این آلبوم یک تکنوازی سنتور است که از تم خداحافظی موسیقی متن فیلم „انسان های سایه ای“ که در بالا به آن اشاره شد اقتباس گردیده است. شیروانی این تکنوازی را در گام کروماتیک می-بمل ماژور انجام داده و در شیوه اجرا هیچ قصد خود نمایی به عنوان نوازنده نداشته و کاملا در تم آهنگ غوطه ور گردیده است. در این آهنگ نیز شیروانی با یک انتخاب مناسب اما شخصی قصد خداحافظی از شنونده گان این آلبوم را دارد. تکنیک مضراب ریز ، کوتاه و بریده و شکسته در این آهنگ خاص و قابل ذکر است.
سبک و شیوه نوازنده گی
آموزش نوازنده گی را داریوش شیروانی در مدرسه موسیقی باربد در شهر شیراز فرا گرفته است. استادان ویولون وی لطیف نعمان و سعید بهاری و استاد سنتور وی زنده یاد سهیل ایلقانی بوده اند. تئوری موسیقی کلاسیک را او به صورت آزاد در کنسرواتوریوم شهر اوگسبورگ فرا گرفته و استاد ویولن کلاسیک وی آقای مانفرد لشنر (MANFRED LECHNER)بوده است. علاوه بر این او سالها در گروه های مختلف موسیقی ملیت های گوناگون مانند هندی، ترکی، آمریکای جنوبی و جاز و پاپ و البته کلاسیک به عنوان نوازنده کار کرده و تجربه اندوخته است. گویش نوازنده گی او اگر چه گاهی بسیار کم اما همیشه ایرانی باقی مانده است. شیوه نوازنده گی او در هر دو ساز نوین و تازه و در حین روانی دارای دینامیک قوی و شور و هیجان آن همیشه با روحیه موسیقی هماهنگ می باشد. به قول یک استاد فرنگی ارکستراسیون کیفیت کار نوازنده بستگی به این دارد که آیا موزیک را با جسمش اجرا می کند یا با روحش. در مورد کار شیروانی می توان به یقین گفت که وی موسیقی را با تمام روحش اجرا می کند. خود این آلبوم گواه آن است. اجراهای او هیچوقت شبیه یکدیگر نمی باشند، همانگونه که آهنگ ها شباهتی با هم ندارند تکنیک آرشه و پنجه و مضراب شیروانی نیز برای هر آهنگی فرم دیگری دارد. این بدان معنی است که وی قادر است روح آهنگ را در کالبد خودش جای دهد و آن را اجرا کند.
نکته قالب توجه دیگر این است که شیروانی هیچ گاه سعی نمی کند شنونده را با اجرای حرکت های تند و ورزشی که بیشتر اتود وار هستند و از نظر محتوایی چیزی برای گفتن ندارند، تحت تاثیر نوازندگی خود قرار دهد. وی همیشه همانی را اجرا می کند که آهنگ از او خواسته است. تاثیر استادان و هنرمندانی چون ورزنده و صارمی و توکل و پایور و نوازنده بزرگ هندی شیوکومار شارما در سنتور و استادان بزرگ ویولون ایرانی مانند پرویز یاحقی و حبیب الله بدیعی و مهدی خالدی و همایون خرم و علی تجویدی در کنار استادان شخصی در نوازنده گی او را نمی توان انکار کرد. همانگونه که تکنیک ویولون و موسیقی کلاسیک بر او تاثیر گذاشته اند. اما او مقلد هیچ کدام آز آنان نیست و راه خودش را یافته و سبک وی چه در ویولون و چه در سنتور ویژه خودش است.
سخن پایانی
موسیقی ایرانی بعد از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در همه شکل و فرم آن در کل از دیدگاه کیفی و نه کمی یک سیر نزولی داشته است. توجه بیش از اندازه مرکزیت فرهنگی به موسیقی سنتی موجب آن شده که حتی این نوع موسیقی نیز به بی مایه گی و ابتذال کشیده شود. اندک ناموران و استادانی که هنوز فعال هستند اگر هم بخواهند دگر نه توان و نه اراده تغییر در این سیستم را دارند و متاسفانه تمام هنر و زور خود را با نام و شهرت شان به زنجیر آهنین بسته اند. خوشبختانه اما هنرمندانی هستند که تلاش در تغییر بنیادی شکل و محتوای موسیقی ایرانی دارند و در این زمینه نیز به پیشرفت های مهمی دست یافته اند. با اطمینان می توان گفت که اگر دست مافیای دولتی از انحصار موسیقی ایران کوتاه شود موسیقی نوین ایرانی به مراتب چهره چشم گیرتر و متمرکزتری از خود نمایان می سازد و فعالیت های پراکنده خیلی زود تبدیل به یک موج نوین درموسیقی ایران خواهند گردید.
داریوش شیروانی با انتشار اولین اثر موسیقی خود “آینه روزانه زندگی” نشان داد که یکی از مهم ترین امیدهای موسیقی نوین ایران می باشد. وی در آلبوم از” نور تا عشق” بار دگر به خلق یک اثر متفاوت و بزرگ موسیقی ایرانی دست یافته است. آثار وی چه از نگاه آهنگ سازی و چه از دید نوازندگی منحصر به فرد می باشند. موسیقی او ادغامی از فلسفه و شعر، همراه با تصاویر دنیاهای آشنا و ناشناخته و مملو از احساس و عشق و تعهد یک انسان هستند .
موسیقی وی شکل نوینی از فرهنگ ایرانی و متعلق به این سرزمین است. برای شناخت و تحلیل و ترویج آن بایستی بیشتر کوشید و تلاش کرد.
تورج تبریزی، تهران ۱۵ خرداد ۱۳۹۴
برگرفته از نشریه سینمای آزاد