شرکت انبوه هوادارانِ جنبشِ سبز در راهپیمایی روز قدس (۲۸ شهریور ۱۳۸۸) در شهرهای بزرگ ایران راهپیماییهای معمول و مرسوم در این روز را به تظاهراتی برای بیان مطالبات مدنی بدل کرد. ترکیبی از مطالبات مدنی و حس میهنپرستی که طی سالیان متمادی در آگاهی جمعی ایرانیان نطفه بسته جانی دوباره گرفت و در شعار ” نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” تجلی و ظهور یافت. طنین این شعار خیابانهای تهران، مشهد، گرگان، اصفهان، تبریز، اهواز و بسیاری شهرهای دیگر را درنوردید. حتی در جاهایی که مردم از بیمشان آشکارا این شعار را سر ندادند، به یقین آن را در دل داشتند. چگونه در روزی که به همبستگی با جنبش مقاومت فلسطینیان و حزبالله لبنان اختصاص داده شده شعارهای میهنپرستانه سر داده میشود؟ برای یافتن پاسخی درخور باید نگاهی اجمالی به گذشته بیافکنیم.
در نخستین ماههای پس از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ آیتالله خمینی، رهبر و بنیانگذار جمهوری اسلامی، آخرین جمعه ماه رمضان را روز قدس نامید. منظور از برگزیدن این روز اعلام همبستگی با جنبش مقاومت مسلمانان جهان و مقابله با بیعدالتی و خودکامگی و نمود و نماد آن مقاومت و مقابله با اسراییل و پشتیبانی از جنبش رهاییبخش فلسطینیان بود.
اعلام روز قدس از نظر ایدئولوژیک و استراتژیک حرکتی ماهرانه بود. از نظر ایدئولوژیک، حاوی تغییر تعینبخش بود: ملت را به امت بدل ساخت و بدین ترتیب مؤمنان را ورای مرزهای جغرافیایی و سیاسی با هم متحد کرد. این تغییر به-راستی تغییری انقلابی بود. تا پیش از آن، همه مخالفانِ منتقدِ دیکتاتوریِ شاه زیر تأثیر آرمانهای ملتساز جنبش مشروطهخواهی بودند که ایرانیان را ملتی متکی به خود میدانست، نه جزئی از جماعتی بزرگتر و منتزعتر. در قانون اساسی مشروطه آحاد ملت ایران شهروندان( نه مؤمنان)ی از نظر قانون برابر بودند که در سرزمین و محدوده جغرافیایی خاص سکونت داشته و از حقوق سیاسی برابر برخوردار بودند ( البته زنان از حقوق شهروندی برخوردار نبودند).
این تغییر پارادایم خیری دوگانه برای جمهوری اسلامی داشت: نخست، با بهره گرفتن از افسانه همبستگی با مسلمانان جهان، ایرانیان به مبارزه با قدرت امریکا و متحدانش در منطقه و سراسر جهان ترغیب میشدند؛ دیگر اینکه، متحدان بالقوه ایران در لبنان و فلسطین و جاهای دیگر بخشی از این نیروی انقلابی اسلامی به شمار میآمدند که با تکیه بر مشروعیتی که از همکاری با ایران در مبارزه علیه ارتشهای اشغالگر بیگانه (ارتش اسراییل در لبنان و ارتش روسیه در افغانستان) یا در مبارزه با حاکمان خود (در عراق و عربستان سعودی) به دست میآوردند آتش جنبشهای رهاییبخش را روشن نگاه داشته و گروههای مخالف تشکیل میدادند.
این تغییر پارادایم، از لحاظ استراتژیک، به موقعیت ایران در منطقه دوام و قوام میبخشید. ایران در خاورمیانه بزرگ پس از جنگ سرد به راهبر همه اَعمال نیابتی تبدیل گشت؛ در لبنان حزبالله و در عراق سپاه بدر را که متشکل از شیعیان بود و به مبارزه علیه صدام حسین قد برافراشته بود تشکیل داد. با حمایت مالی و نظامی، تشکلهای شیعه در عربستان سعودی و کشورهای عربی حاشیه جنوبی خلیج فارس را مصون نگاه داشت، و با دادن پناهندگی و کمکهای نظامی به مبارزان شیعه و دَریزبانِ افغانستان از ایشان در مقابله با ارتش اتحاد جماهیر شوروی و بعدها طالبان پشتیبانی کرد. و بدین طریق بود که جمهوری اسلامی در میان برخی از جناحهای نیروی مقاومت فلسطینیان ارج و قرب و نفوذ یافت.
پس از شکست شوروی در افغانستان و حمله آمریکا به صدام، ایران تنها کشور منطقه بود که قادر به بر هم زدن”نظم نوین جهانیِ” مطلوب امریکا، تهدید اسراییل و عربستان سعودی و سایر بازیگران طرح صلح امریکایی در منطقه بود.
پارادایم امتسازی اما در ایران حاصل دیگری هم داشت. نخست اینکه، آیتالله خمینی که هم در دوران پیش از انقلاب و هم در نخستین روزهای پیروزی انقلاب نارضایتیها و ناکامیهای سیاسی و اجتماعی را حاصل سرکوب مسلمین به دست رژیم غیردینی و غیراسلامی شاه قلمداد میکرد از این طریق میتوانست حمایت توده ها را جلب کند. او وعده میداد که جمهوری اسلامی شرف و عزت امت اسلام را باز پس خواهد گرفت و برای آنان رفاه و عدالت به ارمغان خواهد آورد. پس از آن این تغییر تفکر سیاسی در ایران چماقی به دست حکومت داد که میتوانست آن را علیه هر صدای مخالفی به کار گیرد. این چماق علیه روشنفکران، فعالان سیاسی، جنبش حقوق زنان، و تشکلهای کارگری به کار گرفته شد. مبارزه دائم و ایستادگی در برابر دشمن شماره یک امت اسلام در سراسر جهان، “شیطان بزرگ”، امریکا، و دستنشاندهاش در منطقه، اسراییل، به اصلیترین دغدغه حکومت بدل شد. این وضع ایران را در حالت انقلابی مداوم نگاه میداشت و فضای تنگی برای ایجاد تنوع اجتماعی حقیقی، طرح مطالبات اقتصادی، و رقابت سیاسی در اختیار شهروندان قرار میداد.
تصویر امروزی جمهوری اسلامی، در داخل ایران، بهویژه نزد جوانان تحصیلکرده طبقه متوسط، تصویر رژیمی عمیقاً “فاسد” است. کمکهای میلیاردی نهادهای حکومتی و نظامی ایران به لبنان و فلسطین و سایر کشورهای مسلمان بیش از پیش راهی فسادآمیز برای خریدن متحدانی در منطقه قلمداد میشود.
در پی حوادث سپتامبر ۹ سپتامبر ۲۰۰۱ در آمریکا در تمایل مردم ایران به قرار گرفتن در جرگه امت اسلام ــ مفهومی که دیگر بار القاعده آن را به کار میبرد ــ خدشهای سخت وارد آمد. گذشته از این، بعدها ریاست جمهوری باراک اوباما و مخاطب قرار دادن ایرانیان (در پیام نوروزی او) و جهان اسلام (در سخنرانیاش در قاهره) پایههای اخلاقی شعار “امت تحت هجوم” را که زبانزد حکومت ایران بود از بین برد.
نکته مهم تر اما شکست پارادایم “امتبودگی” در برآوردن عدالت و رفاه برای ایرانیان است. تحت حکومت اسلامی شکاف و فاصله فقیر و غنی بیش و بیشتر از پیش شد. نهادهای حکومتی القاگر تصویر بهشدت منفی حکومتی تبعیضپسند و فاسداند. پارادایم “امتبودگی” نتوانست به وعدههایش تحقق بخشد و “تقلب در انتخابات ریاست جمهوری” در خرداد ۱۳۸۸ بهانهای شد تا مردم محرومیتها و ناکامیهای (اجتماعی، اقتصادی، و سیاسی) شان را که مدتهای مدید در گلویشان خشکیده بود را فریاد زنند.
شعار ” نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران” که در راهپیمایی روز قدس طنین انداز شد باید در بستر این تغییر پارادایم قرائت و درک شود. به نظر میرسد مردم ایران از آن پس چرخشی قاطع به سوی مبانی مطرح شده در انقلاب مشروطه کردهاند که مبدأ طرح مطالبه هرگز برآورده نشده حق برابر شهروندی و حاکمیت قانون بوده است. آنان به قرار گرفتن در چارچوب ملیت مدرن متمایل شدهاند و از اسطوره انقلابی امت گذر کردهاند. طرفه اینکه مفهومی که نسل جدید ایرانیان از ملت و ملیت در سر دارند مفهومی روادارانهتر، مهذبتر، فراگیرتر، و برابریطلبتر از مفهومی است که پدرانشان در سر داشتند. در این معنا، میتوان امیدوار بود که پارادیم جدید ملیت، نسبت به مفهوم اولیه، دوام و قوام بیشتر و محکمتری داشته باشد.
از: بی بی سی