تلاش برای کسب پرستیژ سیاسی توسط دولتی بیآبرو تنها در حد یک جنگ عصبی تبلیغاتی گذرا میتواند به توفیق نزدیک باشد. جهان آگاه را دیگر نمیتوان فریب داد. تنها اپوزیسیونی، آچمز این بازیهای کهنهکارانه میشود که خود دچار توهم عدم تعهدی بوده باشد.
این نمایش گروتسکِ خندستانی، با انبانی از هزل و لاغ، که در آن نهفته است، این شبیه سازی تئاتریک، این جنازه که بر دستهای ولی فقیه می گرید، این بمب خنده، این لاشه ی بوناک عدم تعهد که با قلم کافکا در نقد تند «کاراواجیو» از ابراهیم در تابلوی ذبح کردن اسماعیل بدست ابراهیم، اثر «کاراواجیو»، با نمایشنامههای بِکِت و یونسکو، با رمانهای کوندِرا و موسیقی اَتونالِ شونبِرگ، دیریست به گور سپرده شده است، دیریست که منخرین جهان متمدن را آزرده کرده است.
این پرچم فروافتاده، این سپر پوسیدهی دن کیشوتی دیریست که در برابر جهان متمدن تاب مقاومتاش را از دست داده است. گرچه از آغاز هم بار گرانی بود بر شانهی چهرههای استثنایی – از نظر تیپ – مانند مصدق و نهرو وگرنه ناصر و تیتو ناباوریشان را به اتحاد مدرنیتهای با جهان غرب که مضمون اصلی تحول پارادایمی دوران ماست، زیر جاذبهی عدم تعهد پنهان میکردند. عدم تعهد، طلسمی شده بود که رویکرد به آزادی را به بند کشیده بود. این گرایش عقب مانده، ناپایدار و نیمه استوار و نیمبند ناباوری به پلورالیسم سیاسی را زیر بتون استقلال صوری میپوشاند. بتونی که ملاط خود را ار تیتوئیسم و ناصریسمی میگرفت که با ناسیونالیسم تندش ضرب سکولاریسم را میگرفت و دیکتاتوری استقلالطلب جهان سومی را با پسوند خلقی میآراست. امروز این ناسیونالیسم در شکل مذهبیاش ریخت و قوارهای مضحک و مسخره به خود گرفته است. و در تنگنای پنهان ملت اسلامی از سرِ شرمساری، بر امت اسلامی خمینی حجاب میکشد. در تنگنایی به پهنای تعصب که تخیلات بیمارگونهی دن کیشوتی را به پرواز در میآورد.
دیپلماسی ایران دموکراتیک آینده، اگر چنین چشماندازی قابل تحقق باشد، بازتاب دهندهی اتحاد مدرنیتهای ایرانیان با جهان غرب خواهد بود. و از این راه به این سیاستِ نبش قبرِ عدم تعهد، که سالیان دراز غذای تبلیغاتی صوت العرب بود تن نخواهد داد.
ملت ایران که در ترکیب کلی آن میان مسلمانان و بهاییاناش به گفتهی مصدق هیچ تفاوتی از نظر عنصر ایرانی وجود ندارد، به این بازیهای عوام فریبانه، به این نبش قبرهای ایدئولوژیک اعتنایی نخواهد کرد.
استقلالگرایی عقب ماندهی مذهبی، همچنان که دراستقلال التقاتی ملی–ایدئولوژیک بعثی و سوسیالیستی مشاهده کردیم، راهی جز شکست ندارد. در روزگار رشد فرهنگ و دانایی و آگاهی نمیتوان در برابر تاریخ تمدن ایستاد. دیرآمدهاید! به قول شاعر ارجمندم:
دیرآمدی موسی!
دورهی اعجازها گذشته است
عصایات را به چارلی چاپلین هدیه کن
که کمی بخندیم
تلاش برای کسب پرستیژ سیاسی توسط دولتی بیآبرو تنها در حد یک جنگ عصبی تبلیغاتی گذرا میتواند به توفیق نزدیک باشد. جهان آگاه را دیگر نمیتوان فریب داد. تنها اپوزیسیونی، آچمز این بازیهای کهنهکارانه میشود که خود دچار توهم عدم تعهدی بوده باشد. ایرانیان با تجارب گستردهی نهضت ملیشان بخوبی خواهند توانست استقلال سیاسی خود را در متانت و آرامش با اتحاد مدرنیتهای با جهان غرب، دموکراتیک و مانا کنند. به گفتهی شاعر ارجمند:
تعجیل مکن
دیرنیست
کولاکها
در بستر خود فرو مینشینند.
مقصد دیگری در میان نیست.
از: گویا