مادری هستم از ایران زمین، شما امروز وارد کشور من شده اید با هزاران احترام، آنچه شایسته شماست و مادران هم به سهم خود ورود شما را خوشآمد گفتند.
شما به ایران آمدید، کشوری با افسانه های کهن و پادشاهان مقتدر. آری این سرزمین آریایی کشور کورش ها و یعقوب لیث ها و افشاریه و زندیه و قاجار و پهلوی هاست.
سرزمین مردان دلاوری چون باقرخان و ستارخان و کور اوغلوها و میرزا کوچک خان ها و دکتر حشمت ها، اینجا زادگاه پاک ترین فرزندانی چون صمد بهرنگی، خسرو گلسرخی، دانشیان، احمدزاده ها، بهکیش ها، قانع ها، حسن های بیشمار، فرزاد کمانگرها و شیرین علم هولی ها که جان های شیرینی را در راه آزادی و عدالت داده اند.
زینب جلالیان ها که در زندان روزهای جوانی را می شمارند. و دهها جوان دیگر که با احکامی ظالمانه در انتظار مرگ به سر می برند. اینجا سرزمین دلاورانی ست که هرکدام خود قصه ای از دلاوری دارند.
اقای بانکی مون به ایرانم خوش آمدید. شاید این نامه هیچ وقت به دست شما نرسد. ولی درجایی شاید در تاریخ ایران اشاره ای به آن شود و در کارنامه شما.
بدانید این درد دلی است از یک مادر و شاید درد دل میلیون ها مادر و مادران کشورم، مادر سعید زینالی ها که ۱۴ سال به دنبال گمشده اش است، مادر بهکیش ها که دوران کهولت را پشت سر می گذارد و مانند هزاران مادر دیگر فقط می خواهند بدانند چرا و چگونه فرزندان شان کشته شدند و گورشان کجاست؟
مادر فرزاد کمانگر، شیرین و فرهاد و هزاران جوان برومندی که خانواده حتی جنازه فرزند را ندید.
مادر شیواها، مجید توکلی و حسین رونقی ها که همه اش در به در این شهر و آن شهرند فقط برای دیداری کوتاه با فرزندشان و آینده ای نامعلوم که چشم انتظارش هستند.
آری ازحسین بگویم که برای مداوای کلیه اش به تازگی از زندان بیرون آمده بود ولی در منطقه زلزله زده باز گرفتار زندان شد، می دانید جرم جدیدش چیست کمک به مردم زلزله زده آذربایجان!
اقای بان کی مون، شاید گاهی فرصتی می کنید و سری به سایت ها می زنید و تصادفا عکسی و اسمی از یک زن شاعره به نام ژیلا کرم زاده مکوندی را دیده باشید. ژیلا ماه هاست که در زندان اوین است. می دانید جرمش چیست؟ دلجویی از خانواده های کشته شدگان سال ۸۸ و افروختن شمع برای یادبود عزیزان از دست رفته.
آقای رییس سازمان ملل!
اگر در شهر تهران گردشی کردید، بدانید که شهر را بزک کرده اند، ظاهرش را با سرخاب و سفیدآب پوشانده اند تا چهره زجر کشیده آن را نبینید. هشیار باشید و گول ظاهرش را نخورید.
اقای بان کی مون که در راس سازمان هستید، بگذارید در تاریخ مردم ایران، از شما به خوبی یاد شود. اینجا ایران است که همانند یک تابلوی چهارفصل است، ولی مدتی است در زمستان گیر کرده و ورق نخورده تا صفحه بهار گشوده شود. چون فقر، بیکاری، اعتیاد، زندان، ریختن خون جوانان همه و همه باعث شده در زمستانی سرد و طولانی بماند.
آقای بان کیمون، شاید اسم اکبر امینی را شنیده باشید، جوانی که در روز ۲۵ بهمن سال۱۳۸۹به بالای جرثقیلی رفت تا اعتراض خود را همراه عکس کشته شدگان خیابانی و پرچم سبز جنبش مردم ایران بر بالای جرثقیل بیاویزد و در آن زمان دستگیر و زندانی شد، متاسفانه امروز که شما در تهرانید و مورد احترام و پذیرایی، اکبر دوباره دستگیر و در بند ۳۵۰ زندان اوین بسر می برد، چون حکومت بیم داشت یک بار دیگر این جوان شجاع جرثقیلی بیابد و خود را به بالای آن برساند.
می دانید این روزها دخترکان و زنان گل فروش سر چهار راهها و پسران خردسال واکسی که کمک خرج خانواده هستند را از خیابان جمع کرده اند تا چهره تهران خراب نشود. چهره پایتخت کشوری ثروتمند ولی با مردمی فقیر و با کودکانی ژنده پوش.
آقای رییس، در پایان ازشما می پرسم آیا تا کنون از خاوران شنیده اید. می دانید خاوران کجاست و قصه اش چیست؟ خاوران قطعه زمینی دور افتاده در جنوب تهران است ولی گلزار دلاوران ایران است. خاوران چون مادری دلسوز، بهترین فرزندان این سرزمین را در آغوش گرفته، فرزندانی که فقط گناه شان ایستادگی بر اعتقادشان بود. گرچه بارها خاکش را زیرو روکرده اند، ولی نسیم عطر آگین اش هنوز فضای شهر را پر کرده، اگر خواستید تهران را ببنید حتما سری به خاوران بزنید که سند گویای نقض حقوق بشر در ایران است.
یکی از مادران پارک لاله
نهم شهریور ۱۳۹۱