محمود خوشنام، پژوهشگر موسیقی
اهمیت اصلی قمر در چیست؟ در صدای ششدانگ او؟ در تصنیف های برانگیزاننده او؟ در اندیشه های انسانی او؟ در بخشش های بزرگوارانه او؟ یا در تقسیم درآمد کنسرت هایش میان یتیمان و مستمندان؟ راستش را بخواهید در هیچکدام.
صفات و فضیلت هایی که برای او برشمردیم اهمیت دارد ولی هیچکدام اهمیت اصلی حضور قمر را در جامعه موسیقی ایران تبیین نمی کند. اهمیت اصلی در جای دیگری است. در نقش خطیر او در فرآیند آزاد سازی زنان نهفته است.
قمر راه سنگلاخ ورود زنان به عرصه موسیقی را هموار کرده است. در این پنجاه و شش سالی که قمر از دنیا رفته است، حرف ها و نکته های بسیاری درباره او گفته اند و بررسی ها و نقدهای بسیار درباره اش نوشته اند.
حتی در رسالات دانشگاهی در زندگی او دقیق شده اند ولی کم تر کسی قمر انقلابی را کشف کرده است. قمری که با برخورداری از حمایت دولتمردان مقتدر حکومت رضا شاه هراس زنان را در هم شکست. بعد از بیش از نیم قرن هنوز قابل تصور نیست که او چنین شجاعتی از خود نشان داده باشد.
در بعضی روایت ها آمده که چند شبی قبل از کنسرت معروف گراند هتل چند نامه تهدید آمیز نیز برایش فرستاده بودند. نزدیکان همراهش نیز به او هشدار داده بودند که ارتجاع با کسی سر شوخی ندارد، هرچه می گوید عمل می کند. ولی گوش قمر بدهکار این حرف ها نبود. هروقت بیم آن می رفت که منصرف شود دیداری کوتاه با میرزاده عشقی یا با عارف تردیدش را برطرف می ساخت. سرانجام کنسرت بی حجاب و نقاب برگزار شد و او نشان داد که با عزم جزم در برابر واپسگرایان می ایستد و صحنه را از آن خود می سازد.
در کتاب تازهای که عنوان “قمری را که خورشید شد” را بر پیشانی دارد نیز همان صد بار گفته ها درباره قمر تکرار شده است.
خانم زبیده جهانگیری (شبنم) فرزند خوانده قمر، که دوستان به شوخی او را “ژرژ ساند”ِ ایرانی می نامیدند، از مجلس نشینان ادبی در تهران و با شاعران و روزنامه نگاران سال های چهل معاشر بوده است.
شبنم در این خاطرات دست کم در پرداختن به خود زیاده روی نکرده و از همه کسانی که در رشد و پرورش “مامان قمر” سهم داشته اند یاد کرده است. از جمله از موسی و مرتضی نی داوود، ارسلان درگاهی، شکرالله قهرمانی و اسماعیل کمالی.
آگاهی هایی که او می دهد به ما در شناخت روحیه آنان یاری می رساند. قمر درست است که برای مستمندان بی نام و نشان می خواند و با میل و علاقه هم می خواند ولی دولتمردان قدرتمند را نیز هیچگاه از یاد نمی برد.
در میان دولتمردان هم فرق نمی گذاشت. با درباریانِ بر سرِ کار، همان گونه نشست و برخاست می کرد که با حاکمان معزول و مقتدران مورد خشم قرار گرفته. معاشرت با اینان را البته با ملاحظه تمام و نیمه پنهان و با مراقبت تمام.
بازی در دو جبهه
یک شب اگر میهمان تیمور تاش می شد میزبان شب بعد ممکن بود یکی از اسب افتادگان باشد. شبنم از زبان “مامان قمر” سفر خوزستان را که به دعوت شیخ خزعل انجام می شد بی نظیر توصیف کرده. بی نظیرتر از هر چیز استقبال خزعل از او بوده است.
“به افتخار او راه بندر تا دفتر خزعل را با سندهای مالکیت فرش کرده بودند…قمر سه شب در قصر خزعل ماند و هدایای بسیار گرانبها به دست آورد. شبی را نیز در کشتی تفریحی خزعل گذرانید.”
به گفته شبنم در هیچ یک از خاطرات نوشته شده از این سفر خوزستان مامان قمر یادی نشده است. او از گرفتاری خزعل که با خبر شد از اطرافیانش خواست که درباره این سفر چیزی نگویند و ننویسند. این خاطره نشان از تیز هوشی و کیاست قمر دارد. قمر می توانست درباریان را با خود نگاه دارد و در جوارش با چهره های انقلابی مثل میرزاده عشقی و عارف قزوینی دوست و معاشر باقی بماند.
کتاب قمری که خورشید شد، یکی از ویژگی های سودمندش این است که فضای سیاسی، اجتماعی دوره زندگی قمر را نیز پیش چشم دارد و داوری هایش درباره قمر با توجه به وضعیت آن زمانی ایران و ورود به سال ۱۳۰۰ شکل می گیرد. هنگامی است که احمد شاه از ایران دور شده بود و بسیاری از دولتمردان روشنفکر و میهن دوست گرد هم آمده آند تا راهی برای بحران ایران پیدا کنند.
مردانی چون محمد تقی بهار، رشید یاسمی، علی دشتی، تقی ارانی، یحیی ریحان، وحید دستگردی، علینقی وزیری، حسین سنجری و ایرج میرزا قلم را در راه آگاهی جامعه به کار گرفته بودند. آن ها سعی می کردند در برابر خطری که استقلال ایران را تهدید می کرد عرق ملی را در مردمان برانگیزند. طبیعی است که شعر و موسیقی در این میانه نقشی موثر ایفا می کرد.
خواندن ترانه های انقلابی مشروطیتی از این نیاز تغذیه می کرد. به گفته شبنم، اوج شهامت قمر در همان کنسرت گراند هتل تهران بازتابیده است. اگر شهامت والای قمر و همراهانش نبود چه بسا کنسرتی چنان بی نقاب و حجاب برگزار نمی شد و یا به تشنج و بگیر و ببند می انجامید.
در واقع دوستی با دولتمردان مقتدر، حمایت همه جانبه آنان را از قمر در برابر مخالفان و دشمنانش به دست می آورد و از آن گذشته او را با هنرمندان کم تر شناخته شده آشنا می کرد و از همکاری آن ها بهره می برد.
شبنم از مجلسی یاد می کند که در منزل نظام الدین لاچینی بر پا شده بود و مامان قمر هم جزء مدعوین بود. او در این میهمانی با محمد علی امیر جاهد آشنا شد که علاوه بر موسیقی در شعر و روزنامه نگاری نیزکار کرده. چیزی نگذشت که این آشنایی به همکاری تنگاتنگ تبدیل شد و ضبط و پخش حدود ۲۰۰ صفحه را نتیجه داد.
امیر جاهد چنان مجذوب صدا و هنر قمر شد که دیگر حاضر نشد برای دیگران ترانه بسازد. در میان آهنگ های امیر جاهد با صدای قمر نیز ترانه های میهنی کم نیست. در “امان از این دل” در سه گاه می گوید: تنها باید به یاد وطن جامی پر از خون نوشید.
آخرین ترانه ای که قمر خوانده باز هم محتوایی میهنی دارد و این در حالی است که رکن الدین مختاری، رییس شهربانی وقت است.
در کنسرت های استانی
یکی دیگر از ویژگی های کنسرت های قمرالملوک وزیری این بود که وابسته به تهران نبود و بیشتر شهرستان ها را از جاذبه خود بهره مند می ساخت.
به گفته شبنم، قمر و یارانش به هر شهری که می رفتند با استقبال پر شور مردم روبرو می شدند. کنسرت های سفر همدان و رشت با ابراز احساسات شدید مردم روبرو شد.
یکی دو نکته جالب دیگر در خاطرات شبنم و در ارتباط با سفرهای استانی قمر آمده است. در سفر رشت او اعلام کرد که وزیری نام تازه اوست و آن را از استاد علینقی وزیری به وام گرفته که مجذوب صدا و هنر او شده است.
وزیری ولی با همه احترامی که برای قمر قائل بود صدای پر و پیمان او را آغشته به رنگ و بوی سنتی تشخیص می داد که با نوآوری های او سازگاری نمی داشت. او چیزی نگذشت که صدای سازگار با کارهای خود را در حنجره روح انگیز پیدا کرد.
و اما سفر همدان نیز از این بابت مهم است که کنسرت در محل زندگی عارف قزوینی شاعر انقلابی برگزار می شد که در واقع دوره تبعید خود را می گذرانید.
حسن دیگر خاطرات شبنم این است که چشمش را تنها به مامان قمر نمی دوزد و اهمیت کسانی را یادآور می شود که قمر را پرورش داده اند. از جمله از موسی و مرتضی نی داوود که اگر نمی بودند معلوم نبود که قمری در کار می بود یا نه. این ها آنقدر به یکدیگر وابسته بودند که سبب شهرت هر کدام را باید در دیگری جست. قمر را در حوزه تاثیرات متقابل اجتماعی دیدن، هنوز پژوهش و بررسی می طلبد.
از: بی بی سی