متن سخنرانی در هامبورگ (۱ سپتامبر ۲۰۱۲)
ارزشهای سیاسی نهضت ملی ایران از آغاز مشروطیت روشن بود و حول آزادی و حقوق برابر شهروندی و استقلال دور میزد. انقلاب مشروطیت به نظام قدیم نقطه ی پایان گذاشت و یک نظام حقوقی مبتنی بر منافع ملت ایجاد نمود که در درجۀ اول بر عدالت سیاسی نظر داشت وعمدتاً اختیارات شاه را که نماد استبداد بود، محدود می کرد. در نهضت ملی به رهبری دکتر محمد مصدق نیزآزادی و دموکراسی و محدودیت اختیارات شاه ، استقلال ایران وقطع دست استعمار انگلیس واجرای قانون اساسی مشروطیت که در زمان رضاخان کنار نهاده شده بود، پی گرفته شد.
ولی با انقلاب عوامی – مذهبی ۵۷ و با پذیرش رهبری مذهبی خمینی و حاکم شدن متولیان دین که می خواستند مشروطیت و دستاوردهای آنرا از صحنه بزدایند، اجرای شرع اسلامی خواست مردم ایران قلمداد گردید. وجه اشتراک تمامی اسلامگرایان از اصولگرا گرفته تا اصلاح طلب مخالفت با دمکراسی لیبرال، یعنی تنها نوع دمکراسی لایق این نام است. دیدیم حتh حسین موسوی که در گیر و دار اعتراضات مردمی اخیر در پیش صف قرار گرفت، بازگشت به دوران طلایی خمینی را آرزومند بود. چنین سخنانی از زبان کسانی که از بد حادثه بر مسند حکومت نشستهاند همراه با پیچیدگی رخدادهای سریع جهانی ، مأیوسان از سرنگونی رژیم اسلامی را بر آن داشته است که به سودای کمک گرفتن از قدرتهای خارجی مفاهیم استقلال و حاکمیت ملی را به زیر سؤال ببرند و بر اهداف و ارزشهای سیاسی نهضت ملی ایران تردید روا دارند و آنها را بویژه برای نسل جوان در هاله ای از ابهام قرار دهند. متأسفانه این کار به بهانه ی اعاده ی آزادی ملت ایران انجام می پذیرد، در حالیکه همه ی ما می دانیم آزادی بدون استقلال حرفی است بی محتوا.
برخی مطالب بدیهی در کشور ما به دلیل طولانی شدن دوران استبداد که وراث بسیار به جا گذاشته همواره مورد مناقشه است و گویی هر روز باید تکرارشان کرد. مخالفان مصدق و راه او در حقیقت هواداران استبداد شاهی و واگذاشتن اختیارات اجرایی به وی هستند و هنوز می بینیم که در باب وقایعی مانند کودتای ۲۸ مرداد دست از تکرار دروغ های قدیم برنمی دارند. متأسفانه این تکرار مکررات ما را از پرداختن به برخی مسایل اساسی بازداشته است. از آن جمله مساله سازمان دهی و تشکیلات است که بدون آن نمیتوان بقدرت رسید و بدون مشارکت مردم در آنها دموکراسی تحقق نخواهد یافت و چرخه ی استبداد تکرار خواهد شد. خود مصدق به این حقیقت واقف بود و جبهه ملی را بنیاد نهاد که تا به امروز به پشتوانه ی نام خود او دوام آورده است. وی درجایی گفته بود انقلاب مشروطه مرهون کارکرد صدها انجمن بود و وقتی ما تاریخ مشروطیت را مرور می کنیم میبینیم یکی از این انجمنها متعلق به دوران مظفرالدین شاه است که انجمن معارف نامیده میشد و از اعضای فعال آن میتوان احتشام السلطنه و حاج میرزا یحیا دولت آبادی را نام برد که در پیشبرد اهداف مشروطیت نقش بسزایی داشتند . یا وقتی روزنامه حبل المتین تهران را میبینیم که به مناسبت نخستین سالگرد اعلان مشروطیت در سرمقاله ی خود ، تحت عنوان «جشن ملی» فهرستی از دستاوردها را یادآوری می کند: تشکیل مجلس شورای ملی و تعیین وکلا و مبعوثان ملت … موقوف شدن پیشکشی حکام ولایات ، آزادی زبان و قلم ، ازدیاد جراید و نوشتن مقالات سخت بدون هیچ پروا و ترس به قسمی که در آزادترین ممالک فرنگ معمول است . تشکیل انجمنهای عمومی و خصوصی ، سری و علنی ، کثرت وجود ناطقین که به قوت بیان ملت را به مصالح و مفاسد آگاه میسازند و نطق های مؤثر درکمال حریت و آزادی …( حبل المتین . س ۱ . ش۷۵ ، ۱۲ جمادی الاخر ۱۳۲۵)
انجمنها پس از انقلاب مشروطیت به گسترش سریع خود ادامه دادند و منحصر به شهرها نماندند و به دهات و قصبات نیز سرایت کردند و بنا به نقل از همین روزنامه یک سال و نیم بعد از اعلان مشروطیت در سراسر ایران و نقاطی که ایرانیان در آن به سر میبردند بیش از هزار انجمن تاسیس گردید( حبل المتین – س ۱ – ش ۲۲۲-۱ محرم ۱۳۲۶). همین انجمنها بودند که کادرهای سیاسی خود را تربیت کردند. دولتمردان نام آوری را میشناسیم تجربههای سیاسی خود را در دل همین انجمنها کسب کرده اند. برای نمونه حسن تقی زاده در انجمن آذربایجان ، دکتر محمد مصدق در مجمع انسانیت ، سلیمان میرزا اسکندری در انجمن حقوق و میرزا کوچک خان رشتی در انجمن روحانیون ( رشت ) و ملک المتکلمین در انجمن ملی عضویت داشتند. بیشتر مؤسسان احزابی چون اعتدالی ، دموکرات ، اتحاد و ترقی از میان فعالان همین انجمنهای صدر مشروطیت برخاستند. احزابی که بعد در ایران تشکیل شد دنباله ی منطقی پیدایش و فعالیت همین انجمن ها بود.
استبداد رضاخانی دستاوردهای انقلاب مشروطیت را نابود و مجلس را هم از معنا تهی ساخت و احزاب را هم ممنوع کرد… به این ترتیب ما با انقطاع یک جریان روشنفکری ایرانی روبرو می شویم که عوارض آن بعدها رخ می نماید . معدود چهره هایی مانند کسروی و ملک الشعرای بهار و کمال الملک از استبداد رضاخانی جان بدر بردند . با فرار رضاخان از ایران و ظهور حزب توده ، یکباره این حزب موفق به جلب اکثریت روشنفکران کشور میشود . اینکه که اغلب قریب باتفاق روشنفکران یک کشورهوادار یک حزب باشند نیز جای تامل دارد و نیازمند بحث جداگانه ای است.
مصدق پس از جنگ جهانی دوم در دورانی که هنوز انگلستان اقتدار داشت به حکومت رسید، با شاهی مواجه بود که در همان آغاز پادشاهی خود هنگامی که هنوز چند هفته ای از آغاز پادشاهی اش نمی گذشت طی درخواست محرمانه از ریدر بولارد سفیر انگلیس از محدود بودن اختیارات خود گلایه کرد و درخواست حمایت نمود. شاه در آبان ۱۳۲۷ با انتصاب ساعد مراغه ای به نخست وزیری بدون اجازه مجلس، نشان داد که مانند پدرش سرآشتی با قانون اساسی ندارد و گوش بفرمان انگلیس است. شاه سپس به بهانه تیراندازی به خود با انتخابات تقلبی مجلس مؤسسان تشکیل داد و حق انحلال مجلسین را به خود اختصاص داد. برآمدن مصدق در چنین برهه ای نمی توانست فقط ستیز با استعمار را هدف قرار دهد بلکه باید با ارتجاع داخلی و قدرت شاه نیزمبارزه می کرد. مصدق درحکومت خود جامعه مدنی ما را با تاسیس سازمان هایی چون سازمان تامین اجتماعی وبازگرداندن استقلال به قضات دادگستری و با به رسمیت شناختن استقلال سازمان هایی چون کانون وکلا و کانون دانشجویان، تقویت نمود. او با تقویت صادرات ایران و پیش گرفتن اقتصاد بدون نفت که به دلیل محاصرۀ نفتی به وی تحمیل شده بود، بخش خصوصی را سودآور کرد. او با دادن آزادی مطبوعات توانست به حاکمیت ملت یاری رساند و قدرت دولت و بویژه شاه را محدود نماید . بسیاری امروز به لجاجت و تعصب مصدق اشاره می کنند که اگر او در مساله ی نفت پافشاری نمی کرد کودتا رخ نمی داد! او بر حقوق ملت ایران و قانونیت اصرار میورزید و نمیتوانست و نمی خواست از حقوق و منافع ایران صرفنظر کند. *
مصدق متوجه تغییر اوضاع جهانی بود و خود او در بوجود آوردن تغییری مهم که عبارت بود از برآمدن کشورهای جهانی سوم، پیشگام بود. کوتاه کردن دست استعمار انگلیس از ایران برای جنبش های آسیا و آفریقا سرمشق شد. یکی دیگر از مهم ترین اقدامهای مصدق کوشش در انتقال مرکز ثقل سیاسی کشور به شهرها و ایجاد نوعی تعادل مابین دهات و شهرها بود. این اقدامها بدون تردید در تقویت جامعه ی مدنی ما بسیار مؤثر بود و بقول رامین کامران ارزش آن کمتر از ملی کردن نفت نبوده است. اجازه می خواهم این بخش را از کتاب ستیز و مدار را بخوانم :
« طرح مصدق عبارت بود از اضافه کردن ۶۵ نماینده به ۱۳۵ نماینده ی مجلس آن روز ایران. منتها این نمایندگان می بایست به شهرها اختصاص می یافتند و از میانشان ۲۰ نفر به تعداد نمایندگان پایتخت اضافه می شد.این طرح اصلاحی جزء دیگری هم داشت ، یکی اینکه اهالی بیسواد شهرها در حوزه های انتخابی بلوکات نزدیک هر شهر رأی بدهند، تا امکان تقلب در شهرها کمتر شود ، و دیگر اینکه ترکیب هیأت نظارت در انتخابات که از مجلس اول فرق نکرده بود و کماکان می بایست اعضای گروههای اجتماعی نظام نظام قدیم یعنی اعیان و … در آن جای میگرفتند تغییر کند. مصدق میخواست جای این افراد را به استادان دانشگاه ، قضات ، کارمندان عالی رتبه دولت و دبیران و معلمان بدهد.»
هدف این اقدامها افزودن بر قدرت دولت نبود بلکه به تحکیم پایههای دمکراسی و مشارکت مردم در سرنوشت خود یاری می رساند. همه می دانیم تا انجمنها و احزاب با اتکای به شهروندان قدرت نگیرند هیچ دولتی در مقابل ملت پاسخگو نخواهد بود و هر رژیم و حکومتی عوض شود آش همان خواهد بود و کاسه همان.
امروز انجمنها نه تنها در جامعه ی مدنی نقش عمدهای دارند بلکه همین انجمنها پا را فراتر گذشته در عرصه جهانی نیز نقش عمدهای پیداکرده اند. تشکیل سازمان ها و انجمنهای فراملی مانند سازمان های ورزشی ، بهداشتی، مسافرتی ، کشاورزی و حتا شوراهای کلیساها ، شورای مسلمانان همپای شرکت های چند ملیتی در جهان رشد کرده اند و بیشترین این سازمان های فراملی که تعداد آن بیش از هزار است در کشورهای توسعه یافته و دمکراتیک غربی است .
حال که صحبت از انجمنهای جهانی شد بدنیست به جهانی شدن و یاگلوبالیزاسیون اشاره ای شود. تعریف دقیقی ازآن نمی شود ؛ برخی آن را فقط روندی برای اجتماع جهانی میدانند نه جامعه ی جهانی . سوسیالیست ها آن را افسانه می دانند؛ عده ای آن را با آمریکایی شدن یکی می دانند ولی در این که بیشترین کاربرد آن ظاهراً برای اقتصاد بازار است شکی نیست. ولی ما شاهدیم که بسوی وحدت مؤسسات اقتصادی پیش نمی رویم بلکه به سوی اقتصادی غیر متمرکز حرکت می کنیم .
بطور معمول از فاجعه چرنوبیل بعنوان آغاز فصل جدید نام برده می شود زیرا دامنه ی فاجعه همه را متوجه کرد که مرزهای سیاسی نمیتواند از آنها در برابر سوانح زیست محیطی محافظت کند.
۱۱ سپتامبر هم نشان داد که میتوان به بهانه های امنیتی، محیط زیستی وحقوق بشر، حاکمیت ملی و استقلال کشورها را نقض کرد. برخی از این وقایع چنین نتیجه می گیرند که دولت ملی ، اقتصاد ملی و هویت ملی و فرهنگی روبه زوالند. من نمی دانم آیا واقعاً روند جهانی شدن در آینده به یکدستی کامل اقتصادی و فرهنگی و سیاسی بشریت خواهد انجامید. ولی در مقابل شاهد هستیم که تجاوزات و زورگویی هایی که به نام جهانی شدن انجام می پذیرد واکنشهای شدیدی می آفریند و حتا اصرار در این مورد منجر به دفاع از هویت ملی تا مرز نژاد پرستی هم می شود و به جنگ و جدال جهانی وتفرقه بیشتری دامن میزند. امروز هم برای مردم بسیار آسان است که از محل زندگی خود سخن بگویند، از همسایه و خانواده شان ، از شهر و دهکده شان حرف بزنند تا از جهانی که تصویری مبهم از آن دارند. بی اختیار یاد این خاطره به نقل از اسماعیل خویی می افتم که کیانوری به اخوان ثالت گفت که شعر انترناسیونالیستی بگو و او با همان لهجه خراسانی گفته بود: نمی تونوم.
از یک طرف می بینیم که هویت ملی و بومی نمی تواند وجوه اشتراک جهانی افراد بشر را متلاشی کند و از طرف دیگر شاهدیم که اصرار در پاک کردن هویت ملی به واکنش نشان دادن آن و قدرتمند شدنش می انجامد. جهان ما از لایه های محلی ، ملی و جهانی تشکیل شده و هنوز این ساختار دگرگون نشده است. تاریخ ملی گرایی با تاریخ مدرن جهان درهم تنیده شده و به رغم همه انتقادها، این اصل تغییری نکرده است. حتی در مورد اتحادیه ی اروپا هم سخن از نابودی مفهوم ملت نیست. حداکثر آفریدن واحدی ملی فراتر از ملت های موجود هدف برخی از طرفداران گسترش و تحکیم این اتحادیه است. آنچه شاهدیم خدشه دار شدن استقلال و تمامیت حاکمیت ملی برخی کشورهاست اما این امر که بههیچوجه در تاریخ بیسابقه نیست، نه به نابودی هویت آنها انجامیده و نه به مضمحل شدن نیروی تجاوزگر.
اینطور نیست که بخشی از جهان به دلیل قدرتمند بودن، مسلط و کنشگر باشد و طرفش پاسیو و منفعل. افسانه ی صادرات دموکراسی آن هم از راه تلویزیون و کامپیوتر و سپس به کمک توپ و تانک ، جنبش های اجتماعی را آشفته و آزادیخواهان را سرگردان کرده است. انتقادهای سیاسی مبتنی بر اصول و هنجارهای گذشته دچار تزلزل شده است، نحوه ی جنگ و گفتار آن تغییر یافته و نمی توان با گفتارهای قدیمی از آن انتقاد کرد. جنگ کوزوو و دخالت آمریکا، جنگ عراق به بهانه داشتن سلاح کشتار جمعی که بعد معلوم شد که بی اساس بوده است و دخالت آمریکا و اروپا و جنگ لیبی و جنگ داخلی سوریه که فعلاً در جریان است و جنگ با ایران که مدتهاست به صورت اقتصادی شروع شده نمونه هایی از تحولات اخیرجهانی است که به بهانه ی جهانی شدن و سستی و بیاعتباری مرزهای سیاسی، یعنی نقض حاکمیت کشورهای غیرغربی، انجام می پذیرد. ننگ تجاوزگری به کشورهایی مانند ویتنام اکنون بشکل دفاع از ستم دیدگان وحتا گاهی تحت پوشش قطع نامه های سازمان ملل انجام می شود تا برتری جهانی آمریکا به هر بهای ممکن مطرح باشد.
وظیفه ما در برابر این مشکلات چیست؟ چگونه در مقابل خطراتی که حاکمیت ملی ، محیط زیست و عدالت اجتماعی را تهدید می کنند بایستیم؟ نباید دست روی دست گذاشت تا دیگران برای ما تصمیم بگیرند. در یک کلام باید در اصول با یکدیگر توافق کنیم و سازماندهی کنیم . برای ما هنوز استقلال ، حاکمیت ملت بر سرنوشت خود و آزادی و دموکراسی اصل است همان اصولی که از زمان انقلاب مشروطیت و نهضت ملی برآن پافشرده ایم. اگر استقلال نداشته باشیم و حاکمیتمان هر زمان مورد دست درازی قرار بگیرد، صحبت از آزادی بیجا خواهد بود. حاکمیت ملت بیان آزادی سیاسی است و مصدق که به این امر آگاه بود به همین دلیل ختم نفوذ انگلستان را لازمه ی برقراری دمکراسی در مملکت می دانست. او آگاه بود که تا چنین نفوذ خارجی در ایران هست، کوشش در راه برقراری دمکراسی بی ثمر خواهد بود. آنچه مصدق در آن زمان و به رغم فشار قدرتهای بزرگ کرد، هنوز به زحمت در باور می گنجد. ان چه از مصدق بیادگار مانده همانا مبارزه ی همزمان برای استقلال و حاکمیت ملت ایران است که یکی بدون دیگری ممکن نیست. باید به هر دو وجه مسأله توجه داشت زیرا فروگذاشتن هرکدام اینها ما را از رسیدن به هدف که برقراری دمکراسی است بازمی دارد.
در گذشته پراکندگی ضعف سازماندهی باعث شد تا کودتایی سر هم بندی شده بتواند به سهولت دستاوردهای دو سال و نیم مبارزه ی پرمشقت ما را به باد بدهد و به عنوان اولین تجربۀ موفق کودتای سیاه به ثبت برسد. امروز همین پراکندگی می تواند به پاگرفتن استبدادی دیگر منجر شود . شاهدیم که نامزدان این نوع قدرتگیری مدتی است شروع به صف بندی و خودنمایی کرده اند. متأسفانه امروز نیز پیروان راه مصدق در امر گردهمایی و سازماندهی و همراهی و همدلی کوشش کافی نمی کنند. به یک مثال کوچک اشاره میکنم: چندین سال است ما در سایت ایران لیبرال بر افشای اسناد کودتای ۲۸ مرداد از جانب آمریکا و انگلیس اصرار می ورزیم، ولی تا کنون یاران ملی در درج و انتشار این امر مهم و سمبولیک که همدلی و همزبانی ما را می رساند و استبداد سابق و فعلی را افشا و خلع سلاح می کند کوتاهی کرده اند.
من بر این باورم که گرچه استبداد پهلوی و استبداد مذهبی ظهور چهره هایی درحد مقبولیت مصدق را مانع شد اما با پا گذاشتن بختیار به عرصه ی نخست وزیری صدای آزادیخواهی به نمایندگی از مبارزان و جامعه روشنفکران را در تاریخ به ثبت رساند و این صدا تا فروپاشی جمهوری اسلامی ماندگار خواهد بود. برای متشکل شدن و کار جمعی نمی باید منتظر پیدا شدن رهبر ماند. ما در انقلاب مشروطیت رهبری مانند این دو نداشتیم که پیشاپیش همه در صف مبارزه قرار بگیرد ولی همفکری و همیاری آزادیخواهان کار را پیش برد. برنامه حکومت مصدق ملی کردن نفت و انتخابات آزاد بود . برنامه ما امروز میتواند استقلال و آزادی ایران در شکل یک جمهوری لائیک باشد.
امروزه شرایط تاریخی بسیار مساعد است و گفتاری که می تواند مورد قبول ملت ایران قرار بگیرد همین است. نه اصلاح طلبی که در امتحان تاریخ رد شده و نه طرفداران استبداد دیروز که تصور می کنند خواهند توانست به پشتیبانی قدرتهای خارجی در امتحان تجدیدی قبول بشوند و دوباره بر گردۀ ملت ایران سوار گردند. این ملت هنوز منتظر گرفتن حق سیاسی خود است و فقط پیروی از راه و روشی که مصدق والاترین نمایندۀ آن در تاریخ معاصر است، می تواند این حق را به آنان بازگرداند.
——-
• در حالی که یک استاد مسایل ایران و عضو حزب محافظه کار انگلستان این لجاجت را به انگلیس نسسبت می دهد که متوجه تغییر اوضاع جهانی نبود و حق را بجانب ایران می دهد که از حاکمیت قانون صحبت می کرد.(الول ساتن Elwell-Sutton- نفت ایران رویه های ۳۲۸/۳۲۹)
منابعی که از آن بهره گرفته ام:
1- رامین کامران- ستیز و مدارا ضد حکومت اسلامی چاپ اول ۱۹۹۸ نشرباران – سوئد
2- فاروق خارایی – انجمنهای عصر مشروطه – مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانی چاپ اول ۱۳۸۶- ایران
3- – سیروس بینا – مصدق بحران نقت و بهای استقلال از کتابی با کوشش هوشنگ کشاورز صدر و حمید اکبری بنام «تجربه مصدق در چشم انداز آینده»
5- ارغنون۲۴-جهانی شدن- فصلنامه شماره ۲۴ تابستان ۱۳۸۳