«ارزش های سیاسی – اجتماعی نهضت ملی ایران کدامند؟»
و
«آیا در دوران جهانی شدن آن ارزش ها همچنان به اعتبار خود باقی هستند یانه؟»
توضیح: من مطلب زیر را برای ارائه در جلسه ای که « هواداران نهضت ملی ایران » در هامبورگ ترتیب داده بودند تهیه کرده بودم ، اما از آنجا که از سوی برخی از سخنرانان مطالبی در آن نشست طرح گردید که نمی توانست بی پاسخ بماند، لذا از خواندن این نوشته خود داری کرده و شفاها” دربارۀ آن موضوعات و رئوس مطالب مطرح شده در این نوشته سخن گفتم که بطور اختصار در گزارش برگزار کنندگان « هواداران نهضت ملی ایران » انتشار یافت. (*) اینک اصل آن نوشتار:
*****
امسال مصادف است با یکصدوسی امین سال زادروز دکتر محمد مصدق، فردی که بسیاری از محققین و تاریخنویسان و همچنین طرفداران و هواداران وی، از ایشان بعنوان رهبر نهضت ملی ایران در مقطع تاریخی مبارزات ملی شدن صنعت نفت یاد می کنند. در رابطه با بزرگداشت این سالگرد،تعدادی از فعالین سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و همچنین برخی از سازمانهای سیاسی مطالبی را به نگارش درآوردند که از طریق بسیاری از سایت های اینترنتی منتشر شده است. تا آنجا که من اطلاع دارم، در برخی از شهرهای کشورهای اروپا، ازجمله ژنو (سوئیس) ، پاریس (فرانسه)، کلن (آلمان) مجالس بزرگداشتی نیزبرگذار شده است. مطالب منتشر شده درباره آن نشست ها، بیانگر این امر است که سخنرانان آن نشست ها درباره بعضی از ارزش های سیاسی و خط ومشی مبارزاتی که دکتر مصدق در طول فعالیتهای سیاسی ـ اجتماعی خود بر آنها مکررأ تاکید نموده ، اشاره کرده اند.
برگذارکنندگان نشست هامبورگ، حتمأ بدین خاطر که چون نام دکتر مصدق با «نهضت ملی ایران» عجین شده است، موضوع بحث این نشست را بررسی و توضیح درباره ارزش های سیاسی – اجتماعی نهضت ملی تعیین کرده اند. که عملی است جالب و ارزشمند. باین امید که در این جلسه بتوانیم طی گفتگو و تبادل نظر درباره برداشتهای خود از آن «نهضت»، و روشن نمودن جوانب ارزشهای آن کمک نمائیم.
حال ببینیم این «ارزشها»، کدام هستند و چرا در مقطع کنونی هنوز باید بنام یک «مصدقی» و طرفدار«راه مصدق» بآن ارزشها پایبند بود و به تبلیغ و ترویج آنها همت گمارد و سعی نمود تا برپایه آن ارزش ها و یاری گرفتن از تمام ایران دوستان استقلال طلب، آزادیخواه و طرفدار تمامیت ارضی ایران که با استبداد و استعمار و تجزیه طلبی مخالف هستند، به شکل گرفتن یک جنبش ملی ـ دمکراتیک کمک کرد.
من در کتابی که تحت عنوان “دکترمحمد مصدق و «راه مصدق » ” (١) ــ که در سال ١٣٨۴ از طریق اینترنت منتشر شد ــ ، در باره «راه مصدق» نوشتم.:
” قضاوت بیطرفانه درباره سیاست و عملکرد دکتر مصدق ، میطلبد تا تمام جوانب فعالیت ها و مبارزات سیاسی ـ اجتماعی دکتر مصدق از مقطع زمانی که وی وارد فعالیت های سیاسی ـ اجتماعی شده است، تا زمانیکه استعمارگران انگلیسی و آمریکائی از طریق کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ دولت ملی و قانونی او را سرنگون کردند، مورد بررسی و نقد قرار گیرد. البته با توجه به فرهنگ سیاسی و شعور اجتماعی که در آنزمان برجامعه ایران حاکم بوده و ارزش هائی که در آن مقطع تاریخی ، معیار قضاوت و سنجش بوده اند.
«راه مصدق » خط و مشی سیاسی است که بر محور خواست «آزادی و استقلال»، استقرار «حاکمیت قانون» و دفاع از «تمامیت ارضی ایران» شکل گرفته است. دکتر مصدق بخاطر تحقق خواست هایش، از سیستم حکومتی پارلمانتاریستی پشتیبانی می کرد و بدین منظور بر اجرای قانون اساسی مشروطیت (قانون اساسی آن مقطع تاریخی )، آزادی انتخابات مجلس شورایملی و آزادی مطبوعات و … تاکید وافر داشت. ” (٢)
با توجه به مطالبی که درباره ارزشهای نهضت ملی برهبری دکتر مصدق اشاره رفت، حتمأ باید براین امر تاکید نمود که اگر حکومت قانونی و ملی دکترمصدق با کمک سازمانهای جاسوسی «سیا» و «انتلیجنت سرویس» و نیروهای ارتجاعی وابسته به دربارمحمدرضاشاه و برخی از روحانیون شیعه و افسرانی همچون سرلشگر زاهدی و … در اثر کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ سرنگون نشده بود و بجای دوران استبدادی محمدرضاشاهی و دخالت عاملین و مستشاران دولتهای استعمارگر در امور وطنمان ایران، همچون دوران دولت دکترمصدق حاکمیت قانون ادامه پیدا می کرد و مردم ایران در چارچوب قانون اساسی مشروطیت حق اظهار نظر و قضاوت درباره مسائل مختلف سیاسی ـ اجتماعی را می داشتند، درچنان حالتی آیا مردم ایران طی روند فعالیتها و مبارزات سیاسی ـ اجتماعی و آشنا شدن با نظرات و عقاید گروهها و سازمانهای مختلف سیاسی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و صاحبنظران تا حدودی باحقوق شهروندی خود آشنا نمی شدند و درنهایت با کمک و همسوئی با دیگران در جهت ایجاد و برپائی جامعه ای دمکراتیک و قانونمدار قدمهای مثبتی برنمی داشتند؟.
اگرچه پهلویستها از جمله خانم فرح دیبا (پهلوی) و قلم بمزدهای آن طیف سیاسی سعی دارند، وضع سیاسی دوران سلطنت محمدرضاشاه پهلوی را وارونه جلوه دهند و چنین وانمود کنند که گویا با برقراری نظام جمهوری اسلامی، مردم ایران مورد غضب الهی قرار گرفتند که چنین رژیمی بر ایران حاکم شد. بدون اینکه باین واقعیت توجه داشته باشند، که رژیم جمهوری اسلامی نتیجه سیاست و عملکرد غیر دمکراتیک و سرکوبگر رژیم شاه است. پهلویستها خود را بفراموشی می زنند و کوشش دارند تا با تبلیغات خود بر وضعیتی که در دوران پهلوی بر ایران حاکم بوده است، پرده استتار بکشند. اما این واقعیتی است که رژیم مستبد محمدرضاشاه با کمک گرفتن از ارگانهای سرکوب و سانسور، زندان و حتی اعدام جلوی طرح و تبلیغ هر نوع نظر سیاسی ـ اجتماعی که مورد پسندشان نبود را می گرفتند و بهیچوجه اجازه ندادند تا تشکلهای دمکراتیک و آزادیخواه در جامعه شکل بگیرد و مردم ایران با نظرات و عقاید آنها آشنا شوند!
پیروزی انقلاب بهمن ١٣۵٧ ، که بنظر من باید آنرا انقلابی «شکوهمند» نامید، آنهم بدین خاطر که آن انقلاب نیز همچون انقلاب کبیر فرانسه، تلنگری بر جامعه خفته ایران وارد نمود!
مگر بخاطر اعتراض به وضع خفقان حاکم و مخالفت با حضور هزاران مستشار نظامی و امنیتی آمریکائی و اسرائیلی… چندین میلیون از مردم ایران وابسته به اقشار وطبقات مختلف اجتماعی در اقصی نقاط ایران دست به تظاهرات نزدند و متحدأ خواستار برچیده شدن آن نظام ستمگر و وابسته به بیگانه نشدند؟ همان تظاهراتیکه با گلوله های ارتش شاهنشاهی بهش پاسخ داده شد و بسیاری از مردم بیگناه بخاطر اینکه حقوق قانونی خود را خواستار شده بودند، جان خود را در آن رابطه از دست دادند.
نباید از خاطر بدور داشت که در مقطع زمان شروع انقلاب، محتوی بیانیه ها ، اعلامیه ها، متن گفتار و نوشتار بسیاری از فعالین ، کوشندگان و رهبران سیاسی، از جمله آیت الله سید روح الله خمینی بیانگر نظرات و عقایدی بودند که صحبت از آزادی و مردمسالاری می نمود که همچنین خواستار برقراری «حاکمیت قانون» و محترم شمردن حقوق ملت بودند. روندی که می رفت تا پرونده «نظام استبدادی» را ببندد و نمایندگان و منتخبین واقعی ملت، اداره امور کشور را عهده دار شوند، یعنی «حاکمیت ملت» بروطنمان ایران حاکم گردد.
برای نمونه می توان به متن اعلامیه ها و سخنان آیت الله خمینی در زمانیکه در پاریس بسر می بردند، مراجعه نمود. مگر آیت الله خمینی در سخنرانی خود دربهشت زهرا در ١٢ بهمن ١٣۵٧ اظهار ننمود.:
«…اگر چنانچه سلطنت رضاشاه فرض بکنیم که قانونی بوده، چه حقی آنها داشتند که برای ما سرنوشت معین کنند هر کسی سرنوشتش با خودش است، مگر پدرهای ما ولی ما هستند؟ مگر آن اشخاصی که درصد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، می توانند سرنوشت یک ملتی را که بعدها وجود پیدا کنند، آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمدرضا سلطنت قانونی نیست. علاوه بر این، این سلطنتی که در آنوقت درست کرده بودند و مجلس موسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتی که سرنوشت خودش با خودش باید باشد، در این زمان میگوید که ما نمی خواهیم این سلطان را. وقتی که اینها رای دادند به اینکه ما سلطنت رضاشاه را، سلطنت محمدرضاشاه را، رژیم سلطنتی را نمی خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از برای اینکه سلطنت او باطل است…» (٣)
نقل قول بالا بیانگر این واقعیت تلخ است که قبل از پیروزی انقلاب آیت الله خمینی رهبر انقلاب از «قیمومیت مردم» توسط «آخوندهای دولتی » کوچکترین سخنی بیان نکرد. پس اشتباه خواهد بود، اتفاقات و رویدادها و تمامیت خواهیهائی که بعد از پیروزی انقلاب و سرنگونی رژیم شاه اتفاق افتاده است را بحساب دوران انقلاب و مقطع تاریخی سرنگونی رژیم شاه محسوب داشت.
اتفاقات ورویدادهائی که پس از انقلاب بهمن ١٣۵٧ در وطنمان رخ داد، در واقع بستگی به چگونگی برداشت فعالین و نیروها از ارزشهای نظام دمکراسی و نسبت در صد نفوذ هر یک از آن نیروها در جامعه داشت. بخاطر پائین بودن سطح فرهنگ جامعه در رابطه با ارزشهای دمکراسی و مردمسالاری، بخشی ازروحانیت و رهبران مذهب شیعه از موقعیت سیاسی که آیت الله خمینی کسب کرده بود به نفع خود استفاده کردند و به تمام قولهائی که روحانیت برهبری آیت الله خمینی در رابطه با آزادی، مردمسالاری، حاکمیت قانون و حاکمیت ملت قبل از انقلاب بمردم داده بودند، گام به گام پشت کردند. چنین رفتاری را نمی توان و نباید بحساب مقطع تاریخی پیروزی انقلاب بهمن گذاشت.
در آن مقطع تاریخی برای اکثریت بسیار بزرگی از فعالین و کوشندگان سیاسی روشن نبود ارزشهای تشکیل دهنده نظام دمکراسی چیست، تا چه برسد به مردم عادی کشور. اکثر گروههای سیاسی، بخصوص نیروهای منتسب به طیف چپ، کوچکترین ارزشی برای « اصل فردیت» قائل نمی شدند.متأسفانه رهبر انقلاب نیز نخواست بخاطر بیاورد، موقعیکه از حق تعیین سرنوشت مردم بوسیله خود مردم صحبت می نمود، آن حق و حقوق کوچکترین قرابتی با نظام ولایت فقیه و قیمومیت مردم توسط روحانیت دولتی نمی توانست داشته باشد. در واقع مشکل معرفتی که تقریبأ گریبانگیر تمام نیروهای سیاسی ایران بود و متأسفانه هنوز، آن مشکل کم و بیش در بین برخی از نیروهای سیاسی، صرفنظر وابستگی طیفی شان وجود دارد، موضوعی است که باید با بحث و گفتگو و نقد نظرات و عملکردهای یکدیگر در جهت اصلاح و برطرف کردن معایب و کمبودها و اشتباهات آن کوشید و عمل کرد.
در واقع باید یک خانه تکانی فکری نمود.
ما نمی توانیم انگشت انتقاد را متوجه دیگرطیف های سیاسی جامعه بنمائیم، اما خود چنین جلوه دهیم که به فعالین و گروههای سیاسی طرفدار راه مصدق ، کوچکترین انتقادی نمی تواند وارد باشد.
در مقطع کنونی ما شاهد فعالیتهای بسیاری از گروهها و سازمان های سیاسی هستیم که خود را «مصدقی» می نامند ، و در نوشتار و گفتار خود تاکید بر ادامه «راه مصدق» می نمایند و در نوشتار و گفتار خود بطور شعاری برای « نهضت ملی ایران» ارزش والائی قائلند، ولی جدا از هم و حتی در رقابت شدید با یکدیگر عمل می کنند. بنظر من یکی از دلایل این پراکندگی و فاصله آن نیروها از یکدیگر، اگرچه می تواند در اینجا و آنجا اختلافات بعضی از افراد باهم باشد، امابرداشتهای متفاوت آن نیروها از «ارزشهای تشکیل دهنده راه مصدق و سمت و سوی آن راه» در این وضع بی تأثیر نبوده و نیست.
آن برداشتهای متفاوت سبب شده است که آن گروها نتوانند در مبارزات و فعالیتهای خود سمت و سوی مشترکی داشته باشند. در حالیکه اگر برداشتها یکسان باشد، در آنزمان می توان حتی تحت نام های مختلف و جدا ازهم تصمیم گرفت و عمل نمود، ولی به فعالیتها و مبارزات خود سمت و سوی مشترکی داد.
با توجه به توضیح در رابطه با برداشتهای متفاوت از آن «ارزشها»، ضروریست یادآورشود، تفسیرو برداشت ما سوسیالیستهای مصدقی از «راه مصدق» با تفسیر وبرداشت برخی از فعالین و گروههای مصدقی یکسان نیست . در رابطه با همین برداشت و تفسیرهای متفاوت باید باشد که در چگونگی تفسیر و برداشت از برخی از ارزشهای آن «راه » ، به نتیجه گیری های متفاوت و متضاد می رسیم. گمان دارم، بحث و گفتگو و نقد نظرات یکدیگر می تواند کمکی به نزدیک کردن مواضع و برداشتهای ما گردد، امری که باید در دستور فعالیتهای سیاسی ـ فرهنگی مشترک قرار گیرد.
من در نوشته ای درباره «راه مصدق و ارزشهای تشکیل دهنده آن «راه» (۴) نوشتم.:
” دفاع از حاکمیت ملت و حاکمیت قانون و مخالفت با قانون شکنی؛
آنان که با تاریخ سیاسی یکصد سال گذشته وطنمان ایران آشنائی دارند، حتمأ با این امر آشنا هستند که دکتر مصدق با پادشاه شدن رضاخان سردار سپه مخالف بود.باوجود محیط تروری که طرفداران رضاخان حتی در صحن مجلس شورایملی بوجود آورده بودند ، بعنوان نماینده دوره پنجم مجلس شورای ملی در جلسه مجلس در روز نهم آبان ماه ١٣٠۴ مخالفت خود را بسیار قاطع بیان نمود و صریحأ بدفاع از دست آوردهای انقلاب مشروطیت ، یعنی «حاکمیت قانون» پرداخت.
دکتر مصدق طی سخنرانی خود در آن جلسه اظهار می دارد:
« … خوب آقای رییس الوزرا سلطان می شوند و مقام سلطنت را اشغال می کنند، آیا امروز در قرن بیستم هیچ کس می تواند بگوید یک مملکتی که مشروطه است پادشاهش هم مسئول است؟ اگر ما این حرف را بزنیم آقایان همه تحصیل کرده و درس خوانده و دارای دیپلم هستند، ایشان پادشاه مملکت می شوند، آن هم پادشاه مسئول. هیچ کس چنین حرفی نمی تواند بزند و اگر سیر قهقرایی بکنیم و بگوییم پادشاه است رییس الوزرا حاکم همه چیز است این ارتجاع و استبداد صرف است. …»(۵)
جملاتی که ذکر شد، بیانگر این واقعیت است که دکتر مصدق درجهت استقرار «حاکمیت قانون» مبارزه می کرده است و با قانون شکنی و اعمال و کردارخلاف قانون شدیدأ مخالف بوده است.
حتمأ هنوز بخاطر داریم که « شاه باید سلطنت کند و نه حکومت »، یکی از تکیه کلام های همیشگی دکتر مصدق بود؛ آنهم بدین خاطر که ایشان «حکومت» را از حقوق نمایندگان و منتخبین« ملت» می دانست! البته نمایندگانی که طی انتخابات آزاد از سوی مردم انتخاب شده باشند!
فعالیت و مبارزه برای برگزاری انتخابات آزاد، یکی از محورهای اصلی مبارزات دکتر مصدق را تشکیل می داد. چون مصدق بدرستی بر این امر واقف بود که استقرار «حاکمیت ملت» (حاکمیت مردم) فقط از طریق برگزاری انتخابات آزاد امکان پذیراست!
دفاع از « آزادی»
اسناد و مدارک تاریخی گواه بر این واقعیت تلخ دارند که برخی از مخالفین و منتقدین دکتر مصدق ، نیروهای سیاسی وابسته به طیف های مختلف سیاسی چپ و راست در آن دوران با توسل به اتهام و دروغ ، علیه شخص دکتر مصدق و نظرات وی جوّ سازی می نمودند و به وی ناسزا میگفتند. چون وقت جلسه اجازه نمی دهد که به رئوس برخی از آن اتهامات و دروغ ها اشاره کنم، من فقط به نقل جملاتی از دکتر مصدق که بیانگر عکس العمل وی در پاسخ به چنان شیوه ی کار می باشد اشاره می کنم.
«… اشخاص شرافتمند بکسی بد نمیگویند و فحش نمی دهند. اگر نظریاتی دارند میگویند و برای گفته های خود دلیل اقامه میکنند و قضاوت در گفته های خود را بعهده جامعه محول می نمایند.
صاحبان عقیده و ایمان از مرگ هم نباید هراس کنند تا چه رسد بفحش ناکسان. چونکه اصل مصلحت اجتماع است. آنجا که مصالح اجتماعی تأمین نباشد مصالح افراد تأمین نخواهد بود و تشخیص اینکه چه اشخاصی روی مصالح جامعه مقاومت میکنند و چه اشخاصی روی مصلح خودشان با مردم است و الحق هم که مردم از عهده این تشخیص خوب بر میآیند.
روی این عقیده و ایمان بود که هرچه فحش شنیدم و یا درجراید بی مسلک مزدور خواندم بقدر پرکاهی در من تآثیر ننمود و هروقت بیاد پندی میآمدم که مادرم بمن داده بود و آن پند این بود ” وزن اشخاص در جامعه بقدر شدائدی است که در راه مردم تحمل میکنند” برای مبارزه بیشتر حریص میشدم و خود را بهتر مجهّز میکردم…» (۶)
یکی از اولین تصمیمات دکتر مصدق در دوران نخست وزیری، دستور العملی بود که به شهربانی کل کشور داد.:
« شهربانی کل کشور: در جراید ایران آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته می شود هرچه نوشته باشند و هرکس که نوشته باشد نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد. لیکن در سایر موارد بروفق مقررات قانون عمل شود. به مأمورین مربوطه دستور لازم در این باب صادر فرمایید که مزاحمتی برای اشخاص فراهم نشود.» (٧)
دفاع از «استقلال» و «حاکمیت ملی»
دکتر مصدق نخستین افکار مدون شده ضد استعماری خود را در نوشته ای بنام «کاپیطولاسیون و ایران» (کاپیتولاسیون) در سال ١٣٣٢ قمری ( ١٢٩٣ خورشیدی، ١٩١۴ میلادی) (٨) منتشر می کند. ایشان در آن کتاب به توضیحاتی درباره کاپیتولاسیون می پردازد و در آن رابطه از ماهیت استعماری آن قوانین که بیانگر تحمیل حقوق ویژه برای اتباع دول استعمارگر می باشد، پرده برمی دارد.
دکتر مصدق در انتخابات چهاردهمین دوره مجلس شورایملی که اولین انتخابات پس از استعفای رضا شاه پهلوی از سلطنت و تبعیدش از سوی متفقین به آفریقای جنوبی بود، بعنوان نماینده اول مردم تهران انتخاب میشود.ایشان در آن دوره مجلس طی سخنرانیهایش از ماهیت کودتای انگلیسها توسط سیدضیاء طباطبائی و رضاخان میرپنج (رضاشاه بعدی) در سوم اسفند ١٢٩٩ و همچنین تمدید قرارداد نفت انگلیس توسط سیدحسن تقی زاده وزیر دارائی دوران سلطنت رضاشاه پرده برمی دارد و افکار عمومی را متوجه آن رویدادهای شوم می نماید.
ایشان همچنین تز معروف به «موازنه منفی » را در آن دوران مطرح می کند و برپایه آن تز، دکترین خود که کسب استقلال و حاکمیت ملی ایران است را طرح ریزی می نماید. بر پایه آن تز، باید از نفوذ کشورهای آمریکا و شوروی که در آنزمان طی انعقاد قرارداد های نفت امکان پذیر می شد، جلوگیری شود و به نفوذ انگلیسیها نیز با ملی شدن صنعت نفت پایان داده شود.
در همان رابطه بود که با انعقاد قرارداد نفت شمال با دولت اتحاد جماهیرشوروی ( روسیه) مخالفت نمود، امری که با مخالفت حزب توده روبروشد.
خلیل ملکی یکی از آن دونفر از اعضای حزب توده در آنزمان بود که علیه سیاست دکتر مصدق بخاطر مخالفتش با واگذاری نفت شمال به دولت اتحادجماهیر شوروی سوسیالیستی در سال ١٣٢٣ طی نوشته ای انتقاد نمود .
اما جالب است که همین خلیل ملکی بعدأ برپایه تز «موازنه منفی » دکتر مصدق، نظریه معروف به «نیروی سوم» خود را تدوین و تنظیم نمود!
برپایه توجه به آن ارزشها، اگرچه سازمان سوسیالیستهای ایران که من یکی از بنیانگذاران و فعالین آن تشکیلات هستم، در تقسیم بندی نیروهای سیاسی ایران، باید بخشی از طیف سیاسی چپ ایران محسوب شود، اما ما بخاطر تاکید بر برخی از ارزشهای فکری مثل قبول و دفاع بدون چون چرا از تمامیت ارضی ایران و مخالفت با تجزیه طلبی تحت هر عنوانی که باشد، قبول داشتن «اصل فردیت» و حقوق بشر بدون توجه به اینکه انسانها وابستگی به کدام طبقات اجتماعی دارند و طرفداری و تاکید بر «استقلال سیاسی» (اشتات سوورنیتت) ، که متأسفانه بخش بزرگی از نیروهای طیف چپ آن ارزشها را بخشی از ارزشهای هویت سیاسی خود تلقی نمی کنند. خود را بخشی از طیف نیروهای مصدقی می دانیم
دومین نفر از حزب توده، احسان طبری بود که در دفاع از دولت شوروی نوشت:
«… به همان ترتیب که ما برای انگلستان در ایران منافعی قائلیم و برعلیه این منافع صحبتی نمی کنیم، باید معترف باشیم که دولت شوروی هم از لحاظ امنیت خود در ایران منافع جدی دارد…»(٩)
پس از ملی شدن صنعت نفت برهبری دکترمصدق، عده ای به غلط به دکتر مصدق ایراد گرفته و می گیرند که چرا وی حاضر نشد به پیشنهاد بانک جهانی تن دردهد و از آن طریق جلوی کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ را بگیرد.
البته این منتقدین و معترضین باین موضوع محوری نظرات دکتر مصدق توجه نکرده و نمی کنند که امر ملی شدن صنعت نفت برپایه تز سیاست موازنه منفی تنظیم و تدوین شده بود، یعنی برای دکتر مصدق در مرحله اول کسب « استقلال و حاکمیت ملی» مدّ نظر بود، امری که با پذیرفتن پیشنهاد بانک جهانی از سوی وی، آن هدف نهائی اصولا متحقق نمی شد!
بخاطر درک صحیحتر ازموضع و خواست و هدف دکتر مصدق از امر ملی شدن صنعت نفت و اصولا معنای «حاکمیت ملی» از دید دکترمصدق، من بخشی از نامه ای که ایشان در ١۶ اردیبهشت ١٣٣٠ به موریسون وزیر امورخارجه انگلیس نوشته است را، نقل می کنم.:
«… مقصود از ملی کردن صنغت نفت کاملا روشن است.
ملت ایران می خواهد از حق حاکمیت ملی خود استفاده و بهره برداری از منابع نفت را خود بعهده داشته باشد و جز اجرای قانون ملی شدن صنعت نفت مقصودی ندارد … ملی کردن صنایع حق حاکمیت هرملتی است و برفرض اینکه قراردادها یا امتیازاتی با اشخاص و شرکتهای خصوصی نسبت به آن صنایع منعقد شده باشد که از جمیع جهات حقوقی هم فرض صحت آن شود چنین قراردادها یا امتیازات مانع از اعمال حق حاکمیت ملی نخواهد بود و هیچ مقام بین المللی هم صلاحیت رسیدگی به چنین امری را ندارد.
دولت ایران می خواهد با استفاده از حق حاکمیت خود، از عواید نفت بنیه اقتصادی کشور خود را تقویت و موجبات آسایش عمومی را فراهم و به فقر و فلاکت و نارضایتی عمومی خاتمه دهد و این امر مایه آبادی و آرامش ایران و موجب جلوگیری از هرگونه اختلال و آشوب خواهد بود…».(تکیه …».(تکیه در همه جا از منصور بیات زاده).(١٠)
با توجه به این نقل قول، از نظر دکتر مصدق درباره «حاکمیت ملی »، دقیقأ روشن می شود که دکتر مصدق با بیان آن واژه کدام هدف و خواست سیاسی را دنبال می کرده است. کسی که خود را مصدقی و طرفدار «راه مصدق» می داند، نمی تواند مدافع حق حاکمیت ملت ایران نباشد. کسی که مدعی است در دوران جهانی شدن، نظرات استقلال طلبانه دکتر مصدق دیگر نمی تواند در دستور کار سیاسی باشد، روشن نیست که چرا چنین فردی هنوز خود را طرفدار «راه مصدق» می داند؟ آنهم بدین خاطر که اصل «حاکمیت ملی » (اشتات سوورنیتت)، یکی از ارزشهای محوری «راه مصدق» است!!
در اثر سیاست و عملکرد غلط و سرکوبگرانه جناحهائی از هیئت حاکمه رژیم جمهوری اسلامی، برای بسیاری از فعالین سیاسی و شهروندان ایرانی طرفدار نظام دمکراسی روشن شده است که با نظام مکتبی همچون نظام ایدئولوژیک نمی توان نظام دمکراسی برجامعه برقرارنمود. درهمین رابطه است که آن افراد و نیروها از خواست جدائی نهاد دولت از نهاد مذهب (دین) دفاع می کنند. اما چون جوانب این خواست برای بسیاری هنوز دقیقأ روشن نیست، بغلط ، عده ای نظام سلطنتی محمدرضاشاه پهلوی را «نظام سکولار» قلمداد می کنند. در حالیکه در قانون اساسی مشروطیت برای رهبران «مذهب شیعه » حق وتوی قوانین تصویب شده از سوی نمایندگان مجلس شورای ملی را قائل شده و یا پادشاه و نخست وزیر و یا تمام وزرا حتما باید دارای مذهب شیعه ١٢ امامی باشند… (١١)
و یا عده ای بخاطر مخالفت بااین نظام و دفاع از دولت سکولار، بی جهت به مذهب مردم توهین می نمایند، بدون اینکه به این اصل توجه داشته باشند که یکی از اصول نظام دمکراسی محترم شمردن ادیان و آزادی کامل و بدون قید وشرط اجرای مراسم مذهبی می باشد. یعنی بهیچوجه حذف مذهب از جامعه را هدف ندارد.( ١٢)
نیروهای ایران دوست و وطن خواه و طرفدار نهضت ملی ایران در هیچ زمانی «هیئت حاکمه» را مساوی و برابر با «ایران» تلقی نمی کنند، و با توجه باین اصل است که بهیچوجه بخاطر مخالفت و مبارزه با هیئت حاکمه، حاضر بهمکاری با دشمنان ایران نمی شوند و با هرنوع حمله نظامی به ایران شدیدأ مخالف بوده و آنرا شدیدأ محکوم می کنند.
باین امید که با بحث و گفتگو و نقد یکدیگر بتوانیم بر مشکلات و نارسائیهای موجود در بین طیف نیروهای طرفدار نهضت ملی ایران تا حدودی موفق شویم و درجهت اصلاح و برطرف کردن آنها بکوشیم.
دکتر منصور بیات زاده
شنبه یازدهم شهریور ١٣٩١ برابر با اول سپتامبر ٢٠١٢
dr.bayatzadeh@ois-iran.com
پانویس:
(*) ــ گزارش در بارۀ جلسۀ هوادران نهضت ملی ایران در اول سپتامبر ٢٠١٢
http://www.ois-iran.com/2012/shahriwar-1391/ois-iran-6005-gozareshe_jalasehe_hawadaran_NEHZATE_MELLI-hamburg.htm
١ ـ “دکترمحمد مصدق و «راه مصدق »”
www.rahe-mossadegh.ois-iran.com
٢ ـ فصل شانزدهم « راه مصدق» ، صفحه ١٠٣
برای دسترسی به fasle-16-jelde-awal-1.pdf کلیک کنید
٣ ـ نقل قول از سخنرانی آیت الله خمینی در ١٢ بهمن ١٣۵٧ در بهشت زهرا
www.tvpn.de/sa/sa-337.htm
۴ ـ راه مصدق و ارزشهای تشکیل دهنده آن «راه» ؛ « متن سخنرانی دکتر منصور بیات زاده در کنفرانس ١٢٩ امین زاد روز دکتر محمد مصدق در ٢٠ خردادماه ١٣٩٠ (١٠ ژوئن ٢٠١١) در شهر لودویگس هافن ـ آلمان» .
http://www.ois-iran.com/2011/khordad-1390/ois-iran-1156-Rahe_mossadegh-dr_bayatzadeh.htm
۵ ـ نطق مصدق در جلسه تاریخی تغییر سلطنت.
جعفری قنواتی، محمد ، معرفی و شناخت دکتر محمد مصدق، چاپ اول: ١٣٨٠، صفحات ١٢٨ و ١٢٩، نشر قطره
www.ois-iran.com/ois-iran-notghe-dr-mossadegh-dar-majlese-panjom.pdf
و
http://www.tvpn.de/ois/ois-iran-notghe-dr-mossadegh-dar-majlese-panjom.htm
۶ ـ مصدق، دکتر محمد، خاطرات و تألمات، صفحه ٢۴٩ و
ـــ کتاب دکتر محمد مصدق و راه مصدق ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده ، صفحه ١٧٠
٧ ـ نطق های دکترمصدق در دوره شانزدهم مجلس شورایملی، انتشارات مصدق، اسفند ١٣۴۶ ، صفحه ۵۵ و
ـــ کتاب دکتر محمد مصدق و راه مصددق ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده ، صفحه ١۶٩
٨ ـ مصدق، محمد، کتاب کاپیطولاسیون[ کاپیتولاسیون].
چون امکان دارد که به کتاب کاپیتولاسیون مصدق نتوان دست پیدا کرد، یاد آور می شود که آقای ایرج افشار متن آن کتاب را در مجموعه ای تحت عنوان ” مصدق و مسائل حقوق و سیاست ” تجدید چاپ کرده است.
٩ ـ گذشته ، چراغ راه آینده است.پژوهش گروهی: جامی ـ چاپ گلشن ، چاپ دوم: پاییز ١٣٧١، صفحه ٢٢١
١٠ ـ ترکمان، محمد، نامه های دکترمصدق، جلد اول، چاپ دوم: ١٣۵٧، نشر هزاران، صفحات ١۶۵ و ١۶۶
www.ois-iran.com/ois-iran-sanade-shomarahe-pandj(5)-namahe-dr.mossadegh-be-wazire-omore-kharejahe-engelestan-16-ordibehesht-1330.htm
و
ــ کتاب دکتر محمد مصدق و راه مصدق ـ بقلم دکتر منصور بیات زاده ، صفحه ١١١
١١ ـ قانون اساسی مشروطیت
١٢ ـ “حذف مذهب ” از کجا ؟ ، از نهاد دولت و یا جامعه ؟
اشاره ای کوتاه به برخی مطالب مطرح شده از سوی آقای مهندس عزت الله سحابی در مصاحبه ای تحت عنوان ” گرد آمدن حول وطن ایرانی” ـ دکتر منصور بیات زاده ـ ١۵ مهر ١٣٨٢
www.ois-iran.com/pdf152.pdf
ـــ مقالاتی در نقد نظرات روشنفکران دینی ــ در رابطه با سکولاریسم،حقوق شهروندی ، ارزشهای دمکراسـی…، بقلم: دکتر منصور بیات زاده
http://www.tvpn.de/sa/sa-ois-iran-2688-nagd%20be%20roshanfekrane%20dinie.htm