به تمامی پدران و مادران این سرزمین، سلام
کمیته دانشجویی دفاع از زندانیان سیاسی: مهدی خدایی فعال دانشجویی و دبیر پیشین انجمن اسلامی دانشگاه آزاد شهر ری، همزمان با سومین سال بازداشت خود و به مناسبت عید باستانی نوروز یادداشتی را خطاب به خانواده زندانیان سیاسی منتشر کرد.
آقای خدایی که هم اکنون و بدون امکان استفاده از امکان مرخصی در شروع سومین سال محکومیت هفت ساله خود در زندان اوین تهران قرار دارد، در این یادداشت با ابراز امیدواری از به ثمر نشستن نهال آزادی که به گفته وی “بذرهای آن را گذشتگان در سالهای دور مشروطه در دل خاک میهن کاشتند” می گوید: «امروز پس از گذران سختی ها و مشکلات و تحمل رنج ها و مرارت های بسیار، استوارتر از دیروز، فردای آزادی را به انتظار نشسته ایم. فردایی که دیگر در رویا و آرزو نیست، فردایی که هر روز و هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شود. در طی این مدت اگرچه به حبس کشیده شدیم، توهین ها شنیدیم، و تهدید و شکنجه شدیم اما لحظه ای از باور خویش دست بر نداشتیم و به آزادی خویش شکی به دل راه ندادیم».
مهدی خدایی در تاریخ ۱۲ اسفند ۱۳۸۸ و برای دومین بار بازداشت شد، و از ابتدای بازداشت در بند ۲ الف زندان اوین تحت شکنجه و فشار شدید برای قبول اتهامات واهی قرار گرفت و تا مدتها از حق ملاقات و تماس با خانوادهی خود نیز محروم بود. وی طی دو پرونده اتهامی جداگانه در شعب ۲۸ و ۱۵ دادگاه انقلاب به اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اقدام علیه امنیت ملی» مجموعاً به هفت سال حبس قطعی محکوم شد، و هم اکنون در حال سپری کردن دوران محکومیت خود در بند ۳۵۰ زندان اوین می باشد.
متن کامل یادداشت مهدی خدایی از زندان اوین:
ابتدا قصد داشتم در آستانۀ سومین نوروزی که در زندان به سر می برم، نامه ای به پدر و مادرم بنویسم، و سال نو و فصل رویش و زندگی و نوزایی را به آنها تبریک بگویم. اما با خود اندیشیدم که چگونه می توانم در این نامه تنها با آنها صحبت کنم، در حالی که تعداد بسیار زیادی از برادران و خواهران من در دیگر زندانها از این حداقل نیز محروم هستند و پدران و مادران آنها در حسرت یک لحظه دیدار آنها هستند. برادران و خواهرانی که در گمنامی به سر می برند و بی ادعا در راه آزادی این سرزمین مبارزه کرده اند و امروز حتی یادی از آنها نمی شود.
بگذارید سلامی بکنم به نمایندگی از تمامی برادران و خواهران در اسارتم؛ سلام میکنم از زندانهای اردبیل، آذرباییجان، کردستان. سلام می کنم از زندانهای خوزستان و بوشهر و هرمزگان، سلام میکنم از زندانهای سیستان و بلوچستان و خراسان و مازندران و گیلان و سلامی می کنم از رجایی شهر و اوین، از بند ۳۵۰ و بر دست یکایک پدران و مادران چشم انتظار بوسه می زنم.
مادران و پدرانی که با ایستادگی و مقاومت خویش، پشتوانه ما در راه آزادی هستند چه بسیار خانواده هایی که در این راه عاشقانه و صادقانه جگر گوشه های خویش را تقدیم نمودند و چشم انتظار روزهای بی پایان و دل های بی قرار خویش شدند.
از بند ۳۵۰ می نویسم، بندی که نماد مقاومت های ایران در راه عدالت و آزادی و عصیان و خصم آنها علیه ظلم و ستم است.
باز زمستان دیگر سر شده تاریکی در پس سرمای استخوان سوز و وحشت مداوم گذر کرد و غریو و هلهله و شادی بهاران فرارسید و با ایمان و امید گامی دیگر به وصل یاران نزدیک شدیم. روزها و ماه ها و سال ها از آخرین شبی که در منزل از یکدیگر خداحافظی کردیم می گذرد، شبی که به اسارت برده شدیم. شبی که برای آخرین بار همدیگر را در آغوش کشیدیم و بوسیدیم و قدم در راه آزمایشی دیگر گذاردیم. آزمایشی که اینبار عزم راسخ و اراده آهنین ما را به مبارزه می طلبد و تا به امروز به لطف خدا و پشتوانه شما عزیزان سر بلند و پر توان ایستاده ایم.
امروز پس از گذران سختی ها و مشکلات و تحمل رنج ها و مرارت های بسیار، استوارتر از دیروز، فردای آزادی را به انتظار نشسته ایم. فردایی که دیگر در رویا و آرزو نیست، فردایی که هر روز و هر لحظه نزدیک و نزدیک تر می شود.
در طی این مدت اگرچه به حبس کشیده شدیم، توهین ها شنیدیم، و تهدید و شکنجه شدیم اما لحظه ای از باور خویش دست بر نداشتیم و به آزادی خویش شکی به دل راه ندادیم.
پشتوانه ما محبت و آگاهی و همت بلند ملت در افتخار ماست که حتی از پس دیوارهای بلند زندان ها نیز اخبار رشادت های آنها ما را محکم تر و پر توان تر می کند ملتی که لحظه ای از مجاهدت در راه آزادی خسته نمی شود و از پرداخت هیچ هزینه ای نمی هراسد.
پدران و مادران عزیز:
اگر چه امروز سختی های بسیار را متحمل می شویم و رنج های بسیار می بینیم، اما مطمئنیم که فرزندان ما و فرزندان فرزندان ما و تمامی نسلهای پس از ما از حاصل شیرین درخت آزادی بهره مند خواهند شد. درختی که بذرهای آن را گذشتگان ما در سالهای دور مشروطه در دل خاک میهنمان کاشتند. جوانه سبز و نورسیدۀ آن را طی سالها و در برابر طوفانهای گذشته حفاظت کردند. نهال زیبای آزادی در پس انقلاب مردمی تنومند شد و جنگ را به سلامتی پشت سر گذارد. ریشه دواند و در طی این سالها شاخه ها گستراند و با جنبش سبز ملت ایران سبزمان، برآیند آزدیخواهی سالهای گذشته را، امید حاصل نشسته است. و اکنون غنچه های آزادی در بهاری دیگر شکوفه هایی زیبا و ماندگار خواهند شد.
اینجا زندان اوین است. بند ۳۵۰، یکی از فرزندان دربند شما، مهدی خدایی
روزی ما دوباره کبوترانمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل؛ افسانه ای ست
و قلب برای زندگی
بس است
روزی که آهنگ هر حرف، زندگی است
تا من بخاطر آخرین شعر
رنج جستجویی قافیه بندم
روزی که ما دوباره برای کبوترانمان دانه بریزیم
و من آن روز را انتظار می کشم
حتا روزی که دیگر نباشم.