سراینده هما ارژنگی
مهره ها
رنگِ انسان دوستی از چهرهِ دنیا پریده
روی بومِ آسمان طرحی زبی رحمی کشیده
مردمان، در زیرِ تیغِ جانیانِ آتش افروز
نیمه جانِ عشق را دیگر نفس بر لب رسیده
مرغِ زرین بالِ آزادی به خون غلتیده نالان
دشنهِ ی این دیو خویان بال پروازش بریده
دوزخِ خشم وشقاوت، این تنورحرص و شهوت
همچو خون آشامِ پیری خون هستی را مکیده
پوستینِ میش برتن ، ناکسان زان سوی روزن
در پی سلاخیِ این خاکِ در ماتم تپیده
از پسِ این پرده پیدا، فتنه جویانِ هیولا
سوی بازی رهسپار و مهره ها از پیش چیده!
لیک من با اینهمه غم ، بسته ام امیدِ مبهم
بر بهارِپای در راه و پرستوی رمیده
لیون بیست و هشتم بهمن ماه نود و چهار