تهدیدهای مکرر دولت نتانیاهو(۱) در اسراییل به حمله نظامی به مراکز اتمی ایران نه تنها مورد حمایت دولتهای بزرگ از جمله امریکا قرار نگرفته است بلکه سبب مخالفت گستردهای از جوانان در جامعه اسراییل علیه دولتشان گردیده است. تا جایی که برخی از مقامات بالای ارتشی و حتی رئیس سابق موساد(۲) از جمله مخالفین جدی اعلام شدهاند. در امریکا نیز اوباما شخصاً با حمله نظامی به ایران مخالفت کرد و هیلاری کلینتن وزیر خارجهاش اعلام کرد تا راههای غیر نظامی از جمله مذاکره و بخصوص تحریمهای اقتصادی در کار است، گزینه حمله نظامی را همچنان روی میز باقی نگه میدارند.
سال گذشته تهدیدات نتانیاهو دولت اوباما را سخت به فعالیت در جلوگیری از اقدام به حمله نظامی انداخت. شخصیت های حزب دمکرات از جمله برژنسکی، عضو شورای امنیت ملی امریکا در زمان کارتر، که نقش عمدهای در سیاستگزاری امریکا در انقلاب ایران را داشت، به شدت با حمله نظامی مخالفت کرد و در تحلیل خود اعلام داشت که حمله نظامی برای از میان بردن قدرت اتمی ایران نه تنها کار بسیار دشواری است بلکه به چند صد هواپیمای نظامی نیاز دارد که حداقل سه روز باید شدیداً در حرکت باشند و بالاخره باین منجر شود که امریکا به کمک اسرائیل بشتابد و ناخواسته امریکا وارد جنگ نامطلوب و زیانبار دیگری شود. این تحلیل مکرر از سوی برژنسکی اعلام گردید.
از سوی دیگر اوباما نه تنها در حضور ناتانیاهو در امریکا به مخالفت با حمله نظامی پرداخت بلکه از جامعه و سازمانهای یهودی امریکا برای قبول تحریم بجای حمله نظامی کمک گرفت. دولت اوباما در تجدید تهدیدات نتانیاهو در سال جاری آن را جدی نگرفت و به مقابله برنخواست و تحلیگرانی نوشتند که این تهدیدات برای ترساندن ایران است و جدی نیست و بهمین دلیل دولت اوباما امسال برخلاف سال پیش فعالیت عمدهای علیه آن ننمود. و زمانی که نتانیاهو گفت که ما به نظرات مخالف حمله نظامی اهمیتی نمیدهیم، اوباما اعلام کرد که او در سفر در پیش ناتانیاهو وقت ملاقات با او را ندارد.
ادامه جنگ در میان مردم امریکا، پس از ده سال جنگ در عراق و افغانستان و هزاران کشته و مجروح و معلول از جوانانشان و مخارج کمرشکن یک میلیارد دلار در روز برای امربکا، دیگر خریداری ندارد. ارقام منتشره در آمارهای نظرسنجی در امریکا شاهد این مدعاست. روحیه مردم امریکا بستگی به وضع اقتصادی ایشان دارد. در سالهای ۶۰ دولت امریکا برای ادامه جنگ ویتنام مرتب قرض میگرفت که مردم متوجه وضع اقتصادی بسیار بد امریکا با مخارج کمرشکن جنگ نشوند. پس از پایان جنگ راکفلر، در آن زمان معاون ریاست جمهوری امریکا گفت ترمیم وضع خراب اقتصاد امریکا به ۲۰ سال زمان احتیاج دارد. به این دلیل حالا که مردم وضع اقتصادی را با چشم می بینند و با پوست خود لمس میکنند و مخارج کمرشکن جنگ افزون بر ده سال جلوی چشم ایشان است، چگونه میتوانند جنگ جدیدی را بپذیرند؟ و هیچکس نمیتواند رئیس جمهور را در این شرایط به جنگ وادارد.
به قول نویسندهای در مجله نیوزویک (۳) این هفته تحت عنوان «گردن کلفتی زیادی روی دست خودش خواند» نوشت این هم از دلائلی بود که فشار نتانیاهو بهجائی نرسید. به قول او “فشار به رئیس جمهور امریکا برای باز داشتن او از ادامه پروسه صلح یک حرف است و واداشتن او به حمله به یک کشور دیگر موضوع دیگری است.” باز همین نویسنده در مقالهاش اضافه میکند که «مردم امریکا نمیخواهند که ایران اتمی شود ولی این کشور از جنگ خسته و بیزار شده است و به همانگونه بیشتر و بیشتر از نتانیاهو هم بیزار و متنفر میشود.”
و باز به نقل از رادیو فردا: روزنامه اسرائیلی یدیعوت آحارونوت روز پنجشنبه ۳۰ شهریور، گزارش داده است مقام های آمریکایی به اسرائیل هشدار دادهاند که در صورت حمله به ایران، احتمال لغو پیمان صلح اسرائیل با مصر و اردن وجود دارد. تصادفی نیست که میت رامنی کاندید جمهوریخواهان در انتخابات، در کنگره جمهوریخواهان در چند هفته پیش در سخنرانی برای پذیرش کاندیداتوری ریاست جمهوری حزب، کلمهای از جنگ در افغانستان و عراق نیاورد. او هیچ حرفی که مردم را از این جنگ خستهکننده آرام کند نداشت که بزند. و مخالفتی هم برای پایان جنگ، که اوباما دست اندرکار آن است نمیتوانست داشته باشد. یک خبرنگار ورزیده و با تجریه گفت که اوضاع اقتصادی خراب است و سنتاً مردم به حزب مخالف رأی میدهند ولی اینبار معیار «مقبولیت عامه»(۴) شده است و اوباما به این دلیل انتخابات را خواهد برد. و میت رامنی بخشی از تبلیغات خود را برای این گروه بزرگ قرار داده است.
آیزنهاور، قهرمان جنگ دوم برای امریکاییها، که رییس جمهوری را به همان دلیل با رقمی بسیار بالا بدست آورد در آخرین سخنرانی در پایان دوران ریاست جمهوریش برای اولین بار به «ساختار نظامی- صنعتی»(۵) در کشور اشاره کرد و مردم را متوجه قدرت و نفوذ آن در مملکت نمود. و بطور مبهم اعلام داشت که سیاستهائی نظامی، صنعتی در کنگره امریکا به دنبال زیاد کردن بودجه نظامی هستند و اضافه کرد که بودجه نظامی باید به اندازه نیاز نظامی کشور باشد و نه بیشتر.
پروسه سیاستگزاری در امریکا بسیار پیچیده است. اغلب، لابیها، قدرتهای مالی و صنعتی و وضع اقتصادی مردم و عواملی از این دست در تعیین سیاستهای امریکا چه در داخل و چه در خارج تآثیر اساسی دارند. رئیس جمهور امریکا اگرچه با اختیاراتی که به او سپرده شده احتمالاً قدرتمندترین فرد دنیا است ولی در عمل قدرتش محدود است. بخصوص از دوران نیکسون به بعد رؤسای جمهور دیگر نمیتوانند چندین سال جنگی را، مثل جنگ ویتنام، سالها بدون تصویب کنگره ادامه دهند. اینکه دمکراتها یا جمهوریخواهان بیشتر دنبال جنگاند همه بستگی به فضای حاکم سیاسی دارد و میبینیم در دهههای اخیر جمهوریخواهان دنبال جنگ بودهاند.
به همین منوال سیاست پشتیبانی از اسراییل هم درعین آنکه هر دو حزب پشتیبانی شدید از اسراییل را جزو برنامه سیاست اصلی امریکا قرار دادهاند، باز در زمانهایی فشارهای اسراییل به کمک لابیهای نیرومند خود را بر نمیتابند، نمونههای آن را بوش پدر، کلینتون، بوش پسر و اوباما نشان دادند که در برابر دستراستیهای دولت اسراییل مانند نتانیاهو علناً پرخاش میکنند: بوش پدر حتی کمک به اسراییل را مدتی قطع کرد، کلینتون در برابر نتانیاهو گفت اینها فکر میکنند ابر قدرت هستند، بوش پسر که در واقعه ۱۱ سپتامبر به مسجد مسلمانان در واشنگتن رفته بود در پاسخگویی به اعتراض نتانیاهو تنها با عنوان «آنمرد» به او پرخاش کرد. لذا همه بستگی به فضای سیاسی دارد تا قانونی برای آن نوشته شود. هرچند عمده یهودیان امریکا در حزب دمکرات عضویت دارند و به دمکراتها رأی میدهند. در این دوره کاندیداهای جمهوریخواهان بیش از همیشه از دولت دست راستی نتانیاهو پشتیبانی میکنند و دمکراتها سیاستهای او را نامعقول میدانند.
رئیس جمهورها اغلب نقشی از خواستهای شخصی خود را در متن دوران دولتشان ترسیم مینمایند. اوباما که مادرش سرطان پستان داشته و به دلایل تکنیکی، که مثلاً او قبل از خرید بیمه، بیماری را داشته است و به این دلیل معالجهاش به تاًخیر افتاد و سبب مرگش در جوانی شده است، قانون بیمه سلامتی را با وجود مخالفین بسیارش از طبقات مرفه که مخارج آن اجباراً به دوششان میافتاد و موضوعی که بسیاری دههها دنبالش بودند و عملی نمیشد را به تصویب کنگره رسانید. یا به باب دیلون آهنگساز، سراینده و خواننده بزرگ «چپ» امریکا، که به نادرست برچسب عضو حزب کمونیست امریکا را میزدند و هنرمندی که کارهای هنریش جهانی شده بود، مدال افتخار، بزرگترین مدال کشوری امریکا را اعطا نمود. و یا پرزیدنت کلینتون کار را تا آنجا جلو برد که اهود باراک نخست وزیر اسرائیل تقسیم بیت المقددس ما بین اسرائیلیها و فلسطینیها را پذیرفت ولی یاسر عرفات تحت فشار دستراستیهای جنبش فلسطین قبول نکرد و وقتی یکسال بعد سر عقل آمد و قبول کرد خیلی دیر بود چون دیگر فضای اسرائیل طوری نبود که در این حد معامله تمام نمایند و بازی را باخته بود.
سیاستها و تصمیمگیریها در سیاست خارجی امریکا بعد از جنگ جهانی دوم دچار دگرگونیهای زیادی شد. امریکا که به دلیل سیاست انزوا در صحنه جهانی کشوری تاجر و خوش رفتار معرفی شده بود و در مقایسه با کشورهای استعماری همزمان نظیر روس و انگیس و فرانسه جای با اعتباری را برای خودکسب کرده بود. شرکت امریکا در جنگ جهانی دوم نقش دفاع از دمکراسی در جهان بود، در حالی که از آن پس هرجا که قدم نهاد، در مقابله با شوروی در جنگ سرد، آن را پایگاهی برای خود ساخت و زنجیرهای از حکومتهای دیکتاتوری برای دفاع از سیاستهای صرفاً مقابله با روسیه و تسلط بر منابع و ثروتهای جدید و حفظ منافع خود در جهان بوجود آورد. این زنجیره در مقابله با مبارزات مردم برای استقرار حکومتهای ملی در کشورها با توطئه و یا جنگهای پرهزینه با تلفات سنگین بکار گرفته شد.
حاصل این دوران اغلب شکست و در درازمدت کمتوانی اقتصادی نسبت به گذشته بود و مهمتر از همه این استراتژی امریکا را به بیاعتباری در میان کشورهای دنیای سوم کشاند. جنگ ویتنام نمونه بزرگ این شکست بود و همانطور که در بالا اشاره شد ضعف قدرت بزرگ اقتصادی امریکا از همان زمان آغاز گردید. در خاورمیانه نیز انجام کودتای ۲۸ مرداد با همکاری دولت انگلیس لطمه سنگینی به حیثیت او در منطقه وارد آورد. ویلیام داگلاس رئیس دادگاه عالی امریکا، که از شخصیتهای محبوب امریکا بود و سی و شش سال در ریاست دادگاه عالی باقی ماند نوشت امریکا پس از این کودتا دیگر در منطقه اعتباری پیدا نکرد. او بارها در نوشتههایش از مصدق به عنوان شخصیتی بزرگ و دمکرات یاد کرد. و دهها سال بعد نکوهش از سیاستهای نادرست امریکا در ایران و کودتای بیست و هشت مرداد سی.آی.ا توسط پرزیدنت کلینتون و مادام اولبرایت وزیر خارجه او و بسیاری از شخصیت های دیگر امریکا، کافی برای التیام زخمهای کاری که زده شده بود نبود.
دفاع بیچون و چرای امریکا از اسراییل و حضور قدرت لابی اسراییل برای حفظ این موقعیت و بهخصوص در مطبوعات و کنگره امریکا، کمکی به بیاعتباری امریکا در خاورمیانه است. پشتیبانی از دیکتاتورها مثل شاه، مبارک و بن علی و… در منطقه و در صورت بروز حوادثی در خلاف جهت حرکت ایشان، آنها را به امان خدا سپردن، نه به نوکرهایش در حال و آینده احساس آرامش خاطر کافی میدهد و نه اعتباری در میان مردم منطقه برایش کسب مینماید. امریکا نیاز به تغییر اساسی در سیاست خود در منطقه دارد تا اعتبار جدید و لازمی در میان مردم این سرزمینها برای خود کسب نماید.
اینکه چگونه در کنار ابرقدرتها که طبیعتاً بر ثروتهای کشورهای ضعیف چشم طمع دوختهاند میتوان زیست و رابطه معقول و مسالمتآمیزی با آنها داشت، موضوع اساسی برای کشورهای ضعیف است و نیاز به شناخت واقعیات دنیای امروز و شناختن روابط میان ملتها و دولتها دارد. تجربه نشان میدهد، تنها زمانی که حکومتی به مردمش متکی باشد میتواند در برابر ابر قدرتها در این زمان تاب بیاورد و روی پای خودش بایستد.
امکان زندگی بدون رابطه با ابر قدرتها در این دوران میسر نیست. چرا که یا باید مانند جمهوری اسلامی به نام حراست مملکت شعار مسخره «مرگ بر امریکا» بدهد تا با ادامه ماجراجویی بزعم خود مانع از به صحنه آمدن تقاضاهای مردم از جمله استقراز آزادی و دمکراسی شود و برای فرار از حقایق و واقعیتها به ادامه این نمایشات رنگباخته بپردازد و یا مانند کره شمالی بمب اتمی بسازد تا در سایه قدرت آن گردنکشی و مفتخوری نماید. در ادامه کار هر دو سیاست با شکست روبرو خواهند شد. مردم جهان حوصله اینگونه رفتار نامناسب و خارج از عرف زندگی جهانی را ندارند و آنها را تنها میگذارند. زیستن در کنار ابر قدرتها نیاز به پشتیبانی سایر ملل جهان دارد.
کشورهای ضعیف باید با پشتیبانی مردمشان هنر زندگی کردن در کنار ابر قدرتها را تجربه نمایند و بیاموزند. با کلیشههای دوران جنگ سرد امریکا و شوروی و بهکار گرفتن واژهها و شعارهای آن دوران مانند «امپریالیست»، ببر کاغذی، با یا بدون دندان اتمی! ما را در همان دنیای دیروز یخزده نگاه میدارد و قدرت فکر کردن برای پیشبرد و حل مسائل و دشواریهای دنیای امروز را از ما میگیرد. واژههائی که در زمان خود نیز معنی واقعی خودش را منعکس نمیکرد و تنها نشانی از وابستگی سیاسی به گرایشهای ابر قدرتهای روز بود. “کبوتر صلح” با نقاشی زیبای پیکاسو از آن و تبلیغات وسیع احزاب استالینی به دور آن فقط برای شیفتگان «بهشت شوروی» معنی دفاع از شوروی را میداد و برای مبارزین راه دمکراسی در جهان دندان تجاوزکاری و دیکتاتوری استالین را نشان میداد. لذا کلیشهها اگر در کتاب لغت یا سیستم علمی احیاناً دارای معنی هم باشند برای آنهائی که خود را از بهشتهای موعود رهائی بخشیدهاند نمایش داغ و درفش دنیای دیکتاتوریهای گذشته است.
در دنباله صحبتهای پیش، انتظار یک شخصیت ایراندوست و در حفظ منافع ایران را از رئیس جمهور امریکا نمیتوان و نباید داشت. اوباما در خطاب به مردمی از جهان که بهشدت از انتخاب او شادی میکردند همان ابتدای کار گفت من از منافع امریکا دفاع خواهم کرد. حالا چگونه باید به این نتیجه برسند که منافع مردم جهان در نهایت از هم جدا نیست، کار امروز و فردا نخواهد بود. وقتی پرزیدنت کارتر کتاب مینویسد و رفتار حکومت اسراییل را «آپارتاید» معرفی مینماید و جلوی معرفی وسیع و لازم از کتاب هم باو داده نمیشود. یک حرکت نو را در امریکا نشان میدهد.
شناختن جامعه و حکومت امریکا و حرکت آن به جلو ساده نیست و باز شناختن آن و انتظارات از آن و یا شناختن راههایی برای استفاده از ابزار موجود درهمین جامعه در خدمت صلح جهانی و برای ما ایرانیها در جهت کمک به پیشبرد استقرار آزادی و دمکراسی در ایران، باز خارج از کلیشههای روزگار جنگ سرد است. کلیشهای اندیشیدن شخص را جذب شعار مذهبی و بیمحتوای «مرگ بر امریکا» مینماید و به دفاع از نمایشات توهینآمیز و مسخره احمدینژاد در مقابله دنکیشوت وار او با امریکا، میکشاند. و فرصت میدهد که مزخرفات رهبری که تحریمها سبب نیرومند شدن ما میشود و اینکه با وقاحت نابودی زیربنای اقتصادی مملکت بهدلیل تحریمها را انکار میکند، جایی پیدا نماید. و بالاخره راه یابی و به حل مشکلات اندیشیدن و پرداختن در دنیای امروز را، از سر ما میبرد.
محسن قائم مقام – نیویورک
۲۳ سپتامبر ۲۰۱۲
———————–
(۱) Benjamin Netanyahu
(۲) Meir Dagan
(۳) “ A Bully Overplays His Hand” Bibi thinks he can push the U.S. around. Think again. By Peter Beinart, Newsweek September 24
(۴) Popularity
(۵) Military- Industrial Complex
از: ایران امروز