زاهــد ظــاهر پرست از حــال ما آگـاه نـیست
در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست
این نوشتار در مورد نظریه تثبیت (fixation) زیگموند فروید و وسوسه مندی روانی برخی از هموطنان از جمله حجت الاسلام حسامالدین آشنا مشاور رئیس جمهور در مورد اقوام ایرانی است که به محض شنیدن اسم کرد و بلوچ و غیره، بطور ناخودآگاه آن را مترادف با “تجزیه طلبی” می دانند. بعقیده من نظریه تثبیت روانی بازمانده از دوران طفولیت ذهنی که توسط زیگموند فروید تبیین شده است در مورد این نوع افراد صدق می کند. زیرا رسوبات ذهنی بازمانده از تفکرات بدوی و هراس ـ محور باعث پیدایش لایه های ضخیمی از تفکرات منجمد و نادرست در اذهان برخی از هموطنان در مورد مقوله هایی نظیر “جدایی طلبی” و “تمامیت ارضی کشور” و هویت طلبی بر اساس مذهب و ملیت شده اند که به نوبه خویش نه تنها باعث تبعیض و ظهور نگاه “غیرخودی” بلکه می تواند همپیوندی ملی مورد ادعای حضرات را نیز در عمل خدشه دار کند.
هفته پیش مقاله ای تحت عنوان سفر بی ثمر حسن روحانی به پاکستان نوشتم که در برخی از سایت ها انعکاس پیدا کرد. بعضی از خبرگزاری های جمهوری اسلامی نظیر خبرگزاری فارس، رجا نیوز و تسنیم نیز گزارش هایی در مورد بی حاصل بودن سفر روحانی به پاکستان انتشار داده بودند. حجت الاسلام حسامالدین آشنا که اکنون در قبای مشاور فرهنگی رئیس جمهور عبا و عمامه خود را به کنار گذاشته و با کت و شلوار لقب “دکتر” را یدک می کشد در مصاحبه ای با خبرگزاری رسمی جمهوری اسلامی (ایرنا) و درعکس العمل به انتقادات مخالفین دولت، و شاید با ملاحظه نام “مرکز مطالعات بلوچستان” نگارنده را یک “جدایی طلب نشان دار” معرفی کردند و گفتند “نفوذپذیری برخی رسانه های خاص از طراحی های اتاق های فکر انگلیسی تا حدی است که بلافاصله از نوشته یک جدایی طلب نشان دار نتیجه می گیرند سفر کم نظیر رئیس جمهوری کشورشان به پاکستان بی حاصل بوده است و آن را در میان عموم انتشار می دهند”.
سوال اساسی اینجاست که چرا این مسئول معمم و معاونت ویژه اسبق وزیر اطلاعات و مدیر کل سابق اداره اطلاعات استان قم و داماد دری نجف آبادی (وزیر اطلاعات و دادستان کل کشور در گذشته) به نادرستی من ء بلوچ را بدون مدرک و سند “جدایی طلب نشان دار” وابسته به اتاق های فکر انگلیسی معرفی می کند؟ این تفکر تبعیض – محور از کجا نشئت می گیرد؟ چه مکانیسم روانی باعث می شود که برخی از هموطنان و از جمله مسئولین امنیتی اطلاعاتی جمهوری اسلامی واژه هایی نظیر کرد و بلوچ و عرب را مترادف با “جدایی طلبی” در ضمیر ناخودآگاه خود ترسیم کنند. انگار که این همبندی و اتصال در ذهن تبعیض گرایان بر مبنای نظریه فروید “مادرزادی” است.
زیگموند فروید پدر علم روانکاوی در مورد توضیح علمی این نوع پندارها و رفتارها نظریه معروف و بحث برانگیزی بنام تثبیت شخصیتی روانی (fixation) دارد که در حقیقت از مراحل تثبیت تحریک دهانی ـ روانی دوران طفولی آغاز می شود و به معنای ماندگار در شخصیت و ضمیر ناخودآگاه فرد برای همیشه حک می شود و تا وقتی که حل نشود فرد در آن مرحله گرفتار می ماند. فروید معتقد است که فرد تحت تأثیر انگیزشها و تعارضات عمدتاً نا آگاهانه می باشد و شخصیت فرد بر اساس تجربههای اولیه زندگی او شکل میگیرد و بر اساس آموزه های مکرر ادامه پیدا می کند. تجربههای القایی هر مرحله نیز می تواند باعث تثبیت دائمی آن شود که در بدبینانه ترین شکل آن ممکن است به روان گسیختگی یا اسکیزوفرنی متوهم سیاسی ـ فرهنگی منجر شود. سابقه طولانی امنیتی اطلاعاتی حجت الاسلام حسامالدین آشنا می تواند در توجیه و تفسیر افکار نهادینه شده وی تا حدی سودمند باشد. اما ابهام همچنان باقی است که چرا علیرغم حمایت بخش وسیعی از کردها و بلوچ ها از دولت روحانی و شرکت آنها در انتخابات، مشاوران ایشان و بسیار از دولتمردان و مسئولین حکومتی جمهوری اسلامی همچنان اسیر اندیشه های بدوی دوران طفولیت ذهنی و تبعیض ـ محور هستند که بخش وسیعی از مردم ایران را به اصطلاح “جدایی طلب” و غیر خودی (بر اساس گفته علی یونسی دیگر مشاور رئیس جمهور و وزیر اطلاعات سابق) می دانند؟
دوستی نزدیک رئیس جمهور و حجت الاسلام حسامالدین آشنا مشاور فرهنگی وی که چندین سمت دیگر از جمله معاونت سیاسی دفتر رئیس جمهور و رئیس مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری ونماینده رئیس جمهوری در صدا و سیما نیز دارد، به سال ۱۳۷۶ باز می گردد. زمانی که شورای عالی امنیت ملی به دبیری حجت الاسلام حسن روحانی حصر آیت الله منتظری در منزلش را تصویب نمود و حجت الاسلام حسامالدین آشنا نیز در آن دوران معاون و داماد وزیر وقت اطلاعات، یعنی آقای دری نجف آبادی بود و از این رو با دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی در این مسئله همکاری بسزایی نمود. براستی روزگار تلخ و غریبیست که از یک سو حجت الاسلام حسامالدین آشنا همانند رئیس خود حجت الاسلام حسن روحانی قبای دکترا به تن کرده و بسیاری از مردم که متاسفانه به فقدان حافظه تاریخی گرفتارند، از این دو انتظار دارند تا “اینان” این بار از “محصورین” این دوران رفع حصر کنند. حال گله من ء به اصطلاح “جدایی طلب” جای خود دارد؛ که بقول حافظ: هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو، کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست. این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است؛ این همه زخم نهان هست و مجال آه نیست.
اما بعقیده من مشکل فقط معممین کت و شلوار پوش تازه به دوران رسیده نیستند که با تغییر لباس بتوانند اندیشه های ذهنی خویش را نیز عوض کنند؛ بلکه این معضل روانی ضمیر نیمه هوشیار بخش قابل توجه ای از هموطنان است که گرفتار این “پیوند” می باشند. پیوند و همبندی نادرست ذهنی که در عمل نه تنها باعث توجیه بلکه ارتکاب ظلم و تبعیض و سرکوب می شود. نمونه آن داستان پر آب چشم و مستمر ستمگری از کشتار و سرکوب کردها و ترکمن ها و عرب ها و بلوچ ها در آغاز انقلاب گرفته تا به خبر امروز رسانه ها که مناطق بلوچ نشین استان کرمان و هرمزگان و همچنین استان سیستان و بلوچستان را محرومترین سرزمین در ایران می خوانند که در آن نه تنها بیسوادی بیداد می کند بلکه مردم حتی آب آشامیدنی نیز ندارند. آیا بعد از ۳۷ سال گله و شکایت و ناله و استمداد بی وقفه، این محرومیت از نظر سیاسی پیشامدین و یا از نظر اقتصادی اتفاقی است؟ آیا اگر این مردم سواد و آگاهی سیاسی می داشتند، با درصد بالای ۷۵ درصد در انتخابات نظام شرکت می کردند و بر تبعیض درنهشتی و ناروایی و محرومیت خویش با انگشتان مرکبی خود در انتخابات صحه می گذاشتند و امثال حسن روحانی را انتخاب می کردند که به هیچکدام از وعده های دهگانه مندرجه در بیانیه شماره ۳ خود در مورد احقاق حقوق اقوام، ادیان و مذاهب (تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۹۲) عمل نکرد، و امروز خود را توسط افرادی با عقبه امنیتی و اطلاعاتی (همانند خودش) احاطه کرده است که بلوچ ها را “جدایی طلب” می خوانند، و بر اساس این ذهنیت معیوب ظلم و نابرابری بر علیه بلوچها را توجیه می کنند.
عبدالستار دوشوکی
مرکز مطالعات بلوچستان ـ لندن
شنبه ۱۴ فروردین ۱۳۹۵