مواضع رهبر جمهوری اسلامی در قبال مذاکرات هستهای طی دوسال گذشته همواره دوگانه و پارادوکسیکال بوده است. از یک سو روند تحریمها و شرایط بحرانی اقتصادی کشور اجازه ادامه سیاستهای گذشته را نمیداد و رهبری ناگزیر بود به رغم اعلام قبلی خود که گفته بود «تا من زندهام اجازه نخواهم داد در مورد مسائل مربوط به ایران با آمریکا مذاکرهای صورت گیرد» به مذاکره با آمریکا بر سر فعالیتهای هستهای تن دهد و از بسیاری از خط قرمزها نظیر دستیابی به «۱۹۰ هزار سو سانتریفیوژ» و «تعطیل نشدن هیچیک از فعالیتهای هستهای ایران» عدول کنند و از سوی دیگر اصرار لجاجت آمیز بر سیاستهای اشتباه گذشته موجب شده بود فرصتها برای حل بحران هستهای با شرایط مطلوبتر از بین برود و اکنون که اوضاع اقتصادی کشور به مرحله فروپاشی رسیده بود و حل بحران هستهای جز با دادن امتیازهای بیشتر امکانپذیر نبود و رهبری هرگز حاضر به پذیرش مسؤلیت دادن چنین امتیازاتی نبود. اساساً یکی از تفاوتهای مهم رهبری با امام خمینی در همین نکته نهفته است. امام خمینی این شجاعت را داشت که مسؤلیت تصمیمات خود را بپذیرد از جمله درحالی که برخی مسؤلان وقت پیشنهاد کردند آنها پذیرش قطعنامه ۵۹۷ را اعلام کنند این پیشنهاد را نپذیرفت و خود رسماً پذیرش قطعنامه را اعلام و مسؤلیت آن را بر عهده گرفت. رهبری اما طی نزدیک به سه دهه رهبری علیرغم این که به تصریح خود مرجع اصلی و نهایی تصمیمات در مسائل و سیاستهای مهم کشور بوده و به تصریح مسؤلان کشور هیچ سیاستی مخالف نظر ایشان اتخاذ و اجرا نشده است، هرگز نه تنها حاضر به قبول مسؤلیت خود در قبال وضعیت نابسامان اقتصادی و اجتماعی و سیاسی کنونی کشور نبوده، بلکه همواره چنین وانمود کردهاست اگر اوضاع وخامت بار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کشور ناشی از قصور و تقصیر مسؤلان کشور در اجرای رهنمودها و سیاستهای اعلامی از سوی ایشان بوده است و نه عیب و نقص آن سیاستها و رهنمودها. مواضع رهبری در قبال پرونده هستهای یکی از نمونههای روشن این قاعده غیرقابل انکار در جمهوری اسلامی به شمار میرود.
یکبار روندی را که به امضای برجام انجامید مرور کنیم. پیش از روی کار آمدن دولت یازدهم به تصریح رهبری مکاتباتی میان ایشان و اوباما انجام شد و در پی این مکاتبات که هرگز متن آن علنی نشد رهبری تصمیم به مذاکره برای حل بحران هستهای ایران گرفت. انتخابات ریاست جمهوری ۹۲ که به تحول اساسی دردستگاه دیپلماسی کشور و روی کار آمدن کادر حرفهای با تجربه انجامید، از یک سو و حضور اوباما و کری در کاخ سفید که به طور جدی خواهان تفاهم با ایران بودند از سوی دیگر، فرصت مغتنمی را برای ایران ایجاد کرد و در نتیجه مذاکرات رسماً آغاز شد. در طول مذاکرات رئیس جمهور ،وزیر امور خارجه بارها اعلام کردند که کلیه مراحل مذاکرات هستهای را زیر نظر رهبری به پیش میبرند.
رهبری نیز بارها اعلام کرد بر عملکرد دولت و تیم مذاکره کننده نظارت دارد. در آستانه تصویب متن نهایی برجام وزیر امور خارجه چند بار به ایران بازگشت تا موافقت رهبری را حتی در باره عبارات برجام کسب کند. به رغم این همه رهبری از مدتی قبل از توافق نهایی و از زمانی که دستیابی به توافق مسلم شد، در مواضع علنی خود به گونهای رفتار کرد که گویی از توافق چندان راضی نیست و یا دستکم تمایلی به موافقتنامه برجام ندارد. البته در آغاز این عدم رضایت کمرنگ بود و ابتکاری سیاسی در قبال طرفهای آمریکایی و اروپایی باهدف گرفتن حداکثر امتیاز تلقی میشد. اما این موضوع پس از امضای برجام ادامه یافت و تشدید شد.
پس از برجام رهبری بدون آن که از توافقنامه اظهار رضایت کنند از تلاشهای تیم مذاکره کننده تقدیر و تشکر بسنده کرد و در عوض به جای ابراز خوشحالی در پاسخ به رئیس جمهور نسبت به آینده، خطر نفوذ و عدم انجام تعهدات طرف غربی هشدار داد و صریحاً از روحانی خواست در صورتی که طرف آمریکایی به تعهدات خود در رفع بلافاصله تحریمها عمل نکرد دولت از ادامه پذیرش برجام خودداری کند. به تدریج این مواضع تندتر و علنی تر شد. در پیام نوروزی رهبری از برجام نه به عنوان یک پیروزی و یا موفقیت در سال گذشته بلکه به عنوان رخدادی یاد کرد که فرصتها و نگرانیهایی را به همراه داشته است!!! و نهایتاً در سخنرانی مشهد دولت و تیم مذاکره کننده را متهم کرد در موافقتنامه برجام از خط قرمزهای نظام عدول کردند.
رهبری همچنین بااستناد به مواضع برخی سناتورهای آمریکایی اعلام کرد آمریکا نه تنها به تعهدات خود در برجام عمل نکرده بلکه در اجرای آن کارشکنی نیز میکند. ایشان در آن سخنرانی همچنین رئیس جمهور و دولت را به ساده لوحی در برابر آمریکا و اتخاذ مواضعی متهم کردند که تأمین کننده اهداف آمریکاست. این مواضع اپوزیسیونی علیه دولت عیناً تکرار مواضع یکسال گذشته جریان افراطی بود که دولت و وزیر امور خارجه را به عدول از خط قرمزهای نظام و خیانت به کشور متهم میکردند.
روشن است که پس از این سخنان هرگونه اظهار نظری از سوی رئیس جمهور و مسؤلان سیاست خارجی نظام در دفاع از برجام و التزام طرفهای اروپایی و آمریکایی به اجرای آن به معنای مخالفت با نظر صریح رهبر تلقی خواهد شد.این همان نکتهای است که صدا و سیما آن را کانون تبلیغات خود علیه برجام قرار داده و در میزگردها از مسؤلان دولتی و طرفداران برجام میخواهد موضع صریح خود را در قبال سخن رهبری درباره این توافقنامه اعلام کنند. از جمله هفته گذشته آقای عراقچی معاون وزیر امور خارجه و عضو تیم مذاکره کننده در پاسخ به پرسشهای مجری ناگزیر از موضعی عجیب شد. ایشان که از یک سو معتقد بود طرفهای آمریکایی و اروپایی به تعهدات خود در توافقنامه برجام عمل کرده و هیچ تخلفی از سوی آنها رخ نداده است و از سوی دیگر اظهار چنین نظری را مغایر با نظر رهبری میدید به ناگزیر اظهار داشت «آمریکاییها تا کنون نقض برجام نکردهاند اما خلاف توصیهها و تذکرهای رهبری عمل کردهاند اما ملاک عمل ما توصیهها و تذکرات رهبری است و نه برجام!!!» ما فعلا به آثار سوء این اظهارات کاری نداریم. البته طرفهای آمریکایی و اروپایی کاملاً متوجه محدودیتهای مقامات دولتی ایران در داخل کشور هستند و این اظهارات را جدی تلقی نمیکنند وگرنه به سادگی میتوانستند این اظهارات را دستمایه تبلیغات گستردهای علیه ایران کنند و از مقامات ایران در باره آن رسماً توضیح بخواهند.
اما نکتهای که مورد نظر ماست چیز دیگری است. صورت مسئله روشن است. از یک سو به نظر رهبری اولاً برجام نقض خط قرمزهای نظام بوده است و ثانیاً طرف آمریکایی به تعهدات خود در این توافقنامه عمل نکرده بلکه این توافقنامه را نقض کرده است. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که رهبری این توافقنامه و نتایج آن را مخالف مصالح و منافع ملی ارزیابی میکند و به دلیل نقض آن از سوی طرف مقابله، بهانه کافی برای ابطال آن دارد. از سوی دیگر مقامات رسمی جمهوری اسلامی به صراحت میگویند که مطیع کامل رهبری هستد و برای آنها توصیهها و تذکرات رهبری ملاک عمل است و نه برجام.
حال پرسش این است پس چرا رهبری توافق برجام را کأن لم یکن اعلام نمیکند و دستور لغو برجام را نمیدهند؟ چرا ایشان به رغم این که معتقد است برجام عدول از خط قرمزهای نظام و مغایر مصالح ملی کشور است اجازه میدهد در قبال نقض عهد آمریکاییها ایران همچنان به تعهدات خود عمل کند؟ آیا باید بپذیریم که رهبری به مصالح ملی کشور بی توجه است و به وظایف خود در حفظ منافع کشور عمل نمیکند؟ یا وزیرامورخارجه و دولت از چنان قدرتی برخوردارند که برای نظر رهبری ارزشی قائل نیستند و به رغم مخالفت رهبری کار خود را میکنند؟ واقعیت این است که هیچیک از این فرضها درست نیست. رهبری در حقیقت نه مخالف برجام است، نه برجام را زیرپاگذاشتن خط قرمزهای نظام میداند و نه معتقد است که طرفهای آمریکایی و اروپایی آن را نقض کردهاند و نه دولت از چنان قدرتی برخوردار است که برخلاف نظر رهبری عمل کند. حقیقت همان است که در آغاز این مقاله گفتیم. سیاستهای اشتباه رهبری در موضوع هستهای طی سالیان گذشته کشور را در وضعیتی خطرناک و اقتصادکشور را در آستانه فروپاشی قرار داده بود و رهبری در آخرین مراحل با مشاهده وضعیت خطرناک کشور خود را ناگزیر از مذاکره و دادن امتیاز و حل بحران هستهای ایران می دید از این رو ایران با حمایت کامل ایشان و در شرایطی متفاوت با گذشته به ناگزیر وارد مذاکره شد. فرصتهای گذشته از دست رفته بود و اکنون جز با دادن امتیازهای چشمگیر امکان دستیابی به توافق بسیار دشوار بود. اما مهارت و توانمندی تیم مذاکره کننده ایرانی موجب شد که امتیازهای داده شده به حداقل ممکن برسد. این حقیقت را رهبری بهتر از هر کس دیگر میداند که در وضعیت وخیمی که سیاستهای ایشان برای کشور به وجود آورد، برجام ایدهآلترین توافقی بود که میتوانست حاصل شود. بنابراین رهبری تحت هیچ شرایطی حاضر به برهم زدن این توافق و لغو آن نیست. ایشان دیگر حاضر به تکرار سیاستهای هستهای گذشته نیست در عین حال به دو دلیل ناگزیر است در قبال برجام موضعی مخالف بگیرد و در نقش اپوزیسیون دولت ظاهر شود اول این که ایشان آمادگی لازم را برای پذیرش مسؤولیت سیاستهای غلط خود در گذشته ندارد بنابراین ضمن این که حاضر به تکرار آن سیاستها نیست باید به گونهای رفتار کند که گویی آن سیاستها نه تنها هیچ نقصی نداشته است بلکه ایران را در موضع قدرت قرار داده بود، در نتیجه دستیابی به توافقی بهتر از برجام ممکن بود و اگر دولت و تیم مذاکره کننده در انجام رهنمودها و خواستههای رهبری قصور نمیکردند نتایج بهتری به دست می آمد و از خط قرمزهای نظام عدول نمی شد. دوم این که اثار و نتایج برجام به حوزه فعالیتهای هستهای ایران محدود نخواهد ماند و بر عرصههای اقتصادی و سیاست داخلی و سیاست خارجی آثار اجتنابناپذیری برجای خواهد گذاشت. آثاری که به هیچ وجه مطلوب رهبری و سپاه نیست زیرا به تضعیف قدرت سپاه در عرصههای مذکور و کاهش نفوذ رهبری خواهد انجامید.
بنابراین ایشان خود را ناگزیر میبیند که آثار و نتایج برجام را تا آن جا که ممکن است کنترل کند. یکی از اقدامات در این زمینه آن است که برجام به عنوان یک ناکامی و شکست معرفی شود. توافقی که نه تنها نباید به آن افتخار کرد بلکه باید به آن به عنوان اشتباهی نگریست که به هر حال رخ داده و اکنون باید آثار نامطلوب و زیانبار ان را کنترل کرد و جلو راههای «نفوذ» آمریکا را از طریق برجام گرفت . یکی از این راههای نفوذ باز شدن فضای سیاسی داخلی و آزادی بیشتر و تقویت نهادهای مدنی است!! که باید با قاطعیت تحت عنوان مبارزه با توطئه دشمن ونفوذ آمریکا مانع از گسترش آن شد. به این ترتیب جمهوری اسلامی پس از گذشت چهاردهه تحت رهبریهای رهبر فرزانه انقلاب به جایی رسیده است که آشتی ملی و رفع کدورتها و بازشدن فضای سیاسی داخلی را که رئیس جمهور از آن به عنوان برجام دو یاد کرد، توطئه و زمینهای برای نفوذ دشمن تلقی میکند و وظیفه انقلابیون را مبارزه با این توطئه میداند. در فرصت دیگری در این باره سخن خواهیم گفت.
از: کلمه