مجاهدین و سوریه‌ای کردن تحولات ایران!

دوشنبه, 10ام مهر, 1391
اندازه قلم متن

رویکرد خشونت راه سیاست ورزی مبتنی بر مدارا و گفتگو را مسدود می کند و بازتولید خشونت و انتقام جویی را به جای ارزش های دموکراتیک می نشاند. خشونت و قهر سد راه اشاعه مدارا و گسترش جنبش دموکراسی خواهانه است. این که نیت و آرزوی رهروان قهر و خشونت نیکخواهانه باشد یا نباشد هیچ تغییری در نتیجه آن نمی دهد.

شرط ضروری گذار به دموکراسی و غلبه بر استبداد و دیکتاتوری نهادینه شدن فرهنگ مدارا و ارزشهای جهانشمول حقوق بشری در جامعه و در مناسبات فعالان و جریانهای سیاسی است.

اگر مجاهدین خلق به چنان تحولی رسیده باشند که با رد نگرش و پراتیک گذشته به جنبش عدم خشونت بگروند، باید آن را به فال نیک گرفت و از آن استقبال کرد.

اما طبعا برای آن که هم دیگران چنین تحولی را باور کنند و هم این دگرگونی در خود مجاهدین به باور تبدیل شود، آنها باید در نخستین گام نگرش خشونت محور و پیشینه خود را چه در مورد خشونت ها و ترورهایی که در ایران مرتکب شده اند و چه در همکاری با ارتش عراق در جنگ هشت ساله شجاعانه به نقد بکشند. اگر مجاهدین به چنین تحولی رسیده باشند لابد دریافته اند که مشی مسلحانه آنها در گذشته نه در جهت پیشرفت دموکراسی بلکه برعکس در جهت گسترش خشونت و سرکوب و بهره برداری استبداد مذهبی عمل کرده است.

وقتی مجاهدین خلق اسدالله لاجوردی (معروف به جلاد اوین) را ترور کردند و با افتخار آن را اعلام نمودند، در مصاحبه ای با رادیو بی بی سی این اقدام آنان را به نفع فرهنگ سرکوب و خشونت ارزیابی کردم. در آن گفتگو تاکید داشتم که: ” لاجوردی و سایر مرتکبان و متهمان به جنایت و آدم کشی باید در دادگاههای صالحه با رعایت همه تشریفات و قوانین دموکراتیک از جمله برخورداری از وکیل مدافع محاکمه شوند و هیچ گروه سیاسی در هیچ شرایطی حق ندارد متهمان را غیابا به اعدام محکوم کند و خود نیز حکم اعدام را به اجرا درآورد”.

مجاهدین نه فقط آن نقد و نگرش را بر نتابیدند و آن را طرفداری از جمهوری اسلامی وانمودند، بلکه چماقداران خود را برای برهم زدن سخنرانی من در شهر آخن آلمان بسیج کردند و در برابر ایرانیان حاضر در سالن سخنرانی مرا به مرگ تهدید کردند. اگر مجاهدین امروز با تفکرات و شیوه های گذشته وداع کرده باشند، نباید در نقد پراتیک گذشته و انتقاد از مسوولانی که ترور و خشونت را تئوریزه می کردند تردید نمایند. اما هیچ مدرک جدی و معتبری که بتوان براساس آن تغییر نگرش و خط مشی مجاهدین را نتیجه گرفت در دست نیست.

سخنان خانم مریم رجوی در واکنش به خارج شدن نام سازمان مجاهدین از فهرست تروریستها توسط وزارت خارجه آمریکا نه فقط هیچ نشانه ای از نقد گذشته و تحول مجاهدین به دست نمی دهد، بلکه بیانگر عزم رهبری مجاهدین به ادامه راه گذشته است.

خانم مریم رجوی می پندارد که تغییر موضع آمریکا در قبال مجاهدین برای رهبری این سازمان چنان مشروعیت و نفوذی به بار می آورد که از این پس موازنه قوا در ایران به سود آنان تغییر می کند! سرمایه ای که او برای این تغییر موازنه قوا روی آن حساب باز کرده پیشینه خونین مجاهدین به اضافه حمایت خارجی است.

مریم رجوی در مصاحبه با خبرگزاری آسوشیتدپرس می گوید: خروج مجاهدین از لیست ترور وزارت خارجه آمریکا “موازنه قوا را (درایران) به هم می زند”، و اضافه می کند که از این پس “موازنه قدرت تغییر خواهد کرد، برای مثال اولین پیام آن برای مردم ایران آن خواهد بود که دیگر از افزایش فعالیت ها و افزایش تظاهرات ترسی نخواهند داشت!”

این تصور که حمایت احتمالی وزارت خارجه آمریکا از مجاهدین موازنه قوا را به سود آنان عوض می کند به چه معنا است؟ آمریکا چگونه و با کدام مکانیسمی می تواند برای تغییر موازنه قوا در ایران به سود مجاهدین دخیل باشد؟

جریانی که سرنوشت خود را تا به این حد دستخوش تصمیم امریکا بداند، چقدر مستقل و ملی بودن خود را باور دارد ؟ این تفکر که یک جریان سیاسی ایرانی برای موفقیت خود باید جایی در معادلات و بازی های سیاسی قدرت های خارجی پیدا کند، چه معنایی دارد؟ این حرف ادامه همان نگرشی است که مجاهدین خلق را در بحبحوحه جنگ ایران و عراق به همکاری با عراق و کشورهای عربی خلیج فارس علیه ایران کشاند. می دانیم که اختلاف آمریکا و اروپا با جمهوری اسلامی نه بر سر نقض حقوق بشر در ایران بلکه صرفا بر سر مساله هسته ای و مواضع تندروانه جمهوری اسلامی در قبال اسرائیل بوده و هست. حتی آمریکای پرزیدنت اوباما که بهترین چهره آمریکا است صرفا از موضع منافع ملی آمریکا در قبال تحولات هر کشور حرکت می کند، حمایت مستقیم آمریکا از یک جریان سیاسی معین در ایران اگر واقعیت پیدا کند، قطعا از موضع مصالح منافع ملی آمریکا است که البته می تواند بسته به شرایط با منافع ملی ایران سازگار و یا در تضاد باشد. آمریکا در عربستان و شیخ نشین های خلیج فارس حامی حکومت های استبدادی است. چرا که این حکومت ها منافع آمریکا را تامین می کنند. تفکری که برای موفقیت سیاسی در داخل روی حمایت قدرت های خارجی حساب بازمی کند، تفکر کهنه ای است متعلق به دوران استعمار. دورانی که سفارتخانه های قدرت های بزرگ در تهران، در مسایل سیاسی و تحولات داخلی ایران دخالت مستقیم داشتند. و هر حزبی یک حامی خارجی داشت. در نگرش ملی و دمکراتیک، ملاک مشروعیت هر جریان سیاسی ایرانی مقبولیت داخلی و مردمی آن است. البته نفرت و نارضایتی عمیق عمومی مردم ایران از حکومتگران سرکوبگر جمهوری اسلامی و ضعف جنبش دموکراسی خواهی زمینه این کژاندیشی که قدرت های خارجی ممکن است ناجی ایرانیان باشند را دامن زده است. این توهمات به زیان جنبش دموکراسی خواهی ایران عمل می کند. نقد این کژاندیشی و انتشار مقاله های آموزشی و پداگوژیک در این عرصه از وظایف فعالان جنبش ملی دموکراسی ایران است.

سازمان مجاهدین خلق تا به امروز در نظر و عمل خلاف این ضرورت ها گام برداشته است.

واکنش خانم مریم رجوی به تصمیم وزارت خارجه آمریکا و این تصور که تصمیم آمریکا تعادل قوا را در ایران به سود مجاهدین دگرگون می کند، یکبار دیگر نشان می دهد که سازمان مجاهدین در شکل و مضمون کنونی آن نه می تواند با گذشته خونین و خشونت آمیز خود تعیین تکلیف کند و نه می تواند از تلاش برای اتکاء به قدرت هایی که در ایران منافع و مقاصد خود را دنبال می کنند دست بردارد. و این البته جای هیچ تعجبی ندارد. چرا که مایه و ملات انسجام بدنه ای که هنوز با این سازمان مانده است پیوند عاطفی با همین گذشته خونین و تبعات آن از جمله همکاری با عراق و قدرت های مخالف جمهوری اسلامی است.

حقیقت آن است که رفتار سیاسی و تشکیلاتی رهبری مجاهدین در دوره اقامت در عراق این جریان را به یک سکت عاطفی و بیگانه با ارزش های دموکراتیک تنزل داده است. تحول مجاهدین در گرو شکستن پوسته سخت و نرمش ناپذیر سکت است. و این پوسته را بدون نقد صریح و شجاعانه مبارزه مسلحانه و مشی خشونت آمیز گذشته یعنی بدون جانشین کردن شعور سیاسی به جای شور عاطفی ممکن نیست.

تنزل مجاهدین به سکت عاطفی به رهبری این جریان امکان می دهد که بازی با پیوندهای عاطفی را جانشین سیاست خردورزانه کند و سکت را در همه حال در جهت مقاصد خود به کاربگیرد. عضو سکت پرسش نمی کند، او مجری تکالیفی است که از بالا دیکته می شود. عضو سکت با دنیای خارج از خود بیگانه است. اهل مدارا نیست. سکت اگر با گذشته خود تعیین تکلیف کند، با ریزش و لرزش درونی مواجه می شود و بقای آن به خطر می افتد. رهبری مجاهدین حاضر نیست با نقد گذشته و پذیرش لغزش های رهبری هم موجودیت سکت و هم سلطه خود را بر اعضاء به خطر اندازد. اشتیاق رهبری مجاهدین به شرکت در بازی قدرت های منطقه ای و جهانی علیه جمهوری اسلامی سبب می شود که این قدرت ها برای مقاصد خود در ایران روی آن حساب باز کنند.

سوریه ای شدن تحولات ایران بعید است. اما بعید نیست که در منطقه خاورمیانه برخی حکومت ها و قدرت های منطقه ای آرزوی سوریه ای کردن تحولات ایران را در سر بپرورانند. و بعید نیست که همین قدرت ها برای خروج نام سازمان مجاهدین از لیست وزارت خارجه آمریکا لابی کرده باشند. یکی از ابزارهای لازم برای سوریه ای کردن ایران گروههای مسلحی هستند که حاضر باشند در بازی قدرت ها شرکت کنند.

سوریه ای شدن مسایل ایران تقریبا محال است. گرایش به عدم خشونت و درک اهمیت آن در جنبش دانشجویی معاصر و در جنبش های زنان، کارگران و جریانهای سیاسی فعال در جنبش دموکراسی خواهی سبز نشان داد که جامعه ایران و جنبش ملی آن از نوعی بلوغ سیاسی برخوردار است که مانع از درغلتیدن آن به دام قهر و خشونت می شود. اما این حقیقت مانع از آن نیست که قدرت های منطقه ای درگیر با جمهوری اسلامی مثل اسرائیل و یا عربستان برای سوریه ای کردن تحولات ایران روی جریانهای طرفدار مبارزه مسلحانه حساب باز نکنند.

علی کشتگر
Ali.keshtgar@yahoo.fr

از: گویا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

یک نظر

  1. اینه که باید ا تمام قوا از مجاهدین حمایت کرد فقط حرف حرف حرف . اگر مردم سوریه خود سالاح بر نمی داشتند همه انها کشته میشدند و هیچ دستاوردی هم بدست نمی اوردند . این حکومتها هستند که عملکرد مارا تعیین میکنند این رفتار هیتلر و متفقین بودند که امریکا را مجبور کرد بر سر هیروشیما اتم بیندازد . این عملکرد یزید بود که حسین را مجبور کرد شمشیر بکشد این روش شما درست و خوب است اما نه برای ایران بلکه در کشوری که حداقل بشود با کار سیاسی دستاورد ی بدست اورد وگرنه در این شرایط این حرفها فقط تضعیف جنبش اصلی است من نه هوادار مجاهدینم نه مخالف ان یک دانشجوم که البته مدتی هم شش ماه در انفرادی بودم شش ماه در انفرادی معنی شش ماه زندگی را نمی دهد معنی شش ماه در جهنمی به نام بندهای انفرادی وزارت اطلاعات انجا از فحش مادر که هر روز ثانیه به ما میدادند تا ضرب و شتم و رفتاری که … انجا فهمیدم که دوست و حامی ما فقط مجاهدین خلق هستند انها زجر کشیده هستند