بحث داخل نشینان و خارج نشینان بحث تازه اى نیست. داخل نشینان، معتقدند که خارج نشینان از دور دستى بر آتش دارند و شرایط داخل کشور را درک نمى کنند. خارج نشینان هم دائما این سرکوفت ها را تحمل مى کنند، و صد البته به کار خود براى دستیابى به اهدافى که در نظر دارند ادامه مى دهند.
اما دل ها چرکین است. این هم یکى دیگر از مواردى ست که ما به جاى تمرکز بر هدف مشترک، به خاطرش به جان یکدیگر مى افتیم و دوستى ها و همبستگى ها را تبدیل به خصومت و دشمنى مى کنیم. طبیعتا کسى که بیشتر از همه از این نوع درگیرى ها شاد مى شود، حکومت اسلامى حاکم بر ایران است. بعید هم نیست که خودِ حکومت، با زیرکى بر آتش این نوع درگیرى ها بدمد.
گناه این نوع برخوردها، بر گردن سازمان ها و احزاب سیاسى ست. سازمان ها و احزابى که به جاى آموزشِ تاکتیک هاى همکارى و تمرکز بر هدف مشترک و جزییاتى از این قبیل، تنها به دادنِ شعارهاى کلى و دهن پرکن اکتفا مى کنند. در چنین شرایطى، کلى گویى هاى هزار بار تکرار شده، نه تنها کمکى به همبستگى مردم نمى کند بلکه باعث ملال و انزجار مى شود.
داخل نشینان و خارج نشینان، باید مکمل یکدیگر باشند. نه الف جاى ب را مى تواند بگیرد، و نه ب جاى الف را. هر کدام از این ها امکانات و محدودیت هایى دارند که باید با امکاناتِ طرف مقابل، خلاء محدودیت ها را پر کنند.
داخل نشینان، گرفتار سانسور عقایدند. گرفتار عدم انتشار حقایق اند. خطر همیشه بیخ گوش آن هاست و نمى توانند با آسودگى حرف دلِ خود را بزنند.
این وضعیت، انسان را اندک اندک و بدون آن که خود بداند و بخواهد، تخریب مى کند. وجهه ى سیاسى و اجتماعى او را از میان مى بَرَد. به تدریج از او انسانى فرصت طلب مى سازد که براى دستیابى به اهداف بزرگ، دائما در صدد دستیابى به اهداف کوچک و بى اهمیت، آن هم به بهاى بسیار گزاف است.
چنین انسانى، اندک اندک، در مقابلِ دیگرانى که روش او را نقد و نفى مى کنند موضع مى گیرد و او را به توجیه دائمى وا مى دارد. این توجیه کم کم تبدیل به خط سیاسى او مى شود و حتى دستیابى به کشورى بدون سانسور و بدون سرکوب را غیر ممکن تلقى مى کند.
او رضایت مى دهد که روسرى بر سر زنان باشد ولى خیلى سفت و سخت نباشد. او رضایت مى دهد که نوعى خاص از موسیقى ممنوع باشد، اما براى نوع دیگر آزادى وجود داشته باشد. او رضایت مى دهد تصویر ساز و تار و ویولن نشان داده نشود، ولى خودِ موسیقى از رسانه هاى داخل ایران به گوش برسد. او رضایت مى دهد که روحانى بر سرِ کار باشد، ولى فلان تندرو بر سرِ کار نیاید.
هر کس هم در خارج از ایران، بر خلاف این نظر سخنى بگوید، از نظر او خارج نشین بدون دردى ست که نمى فهمد اوضاع داخل از چه قرار است و همین آزادى هاى کوچک براى جوانان چقدر اهمیت دارد.
کلیّت این طرز تفکر، بعد از چند سال، تبدیل به خط مشى سیاسى مى شود که مثلا حمایت از اصلاح طلبان به هر قیمت، راى دادن به امثال رى شهرى و درى نجف آبادى به هر شکل، نمونه هایى از آن است که آخر و عاقبت اش به ناامیدى و یاس و -بدتر از همه- از آن ورِ بام افتادن و رادیکال ترینِ رادیکال ها شدن منجر مى شود.
داخل نشینان، اما مشکلات داخل را «لمس» مى کنند. آن ها نیازى به دریافت قیمت ارزاق عمومى از طریق اینترنت ندارند که بخواهند با آن گرانى را درک کنند. آن ها با گرانى زندگى مى کنند. آن ها با سرکوب زندگى مى کنند. آن ها با محدودیت هاى بسیار زندگى مى کنند. آن ها مى توانند با وجودِ تمامِ این محدودیت ها، به انحاء مختلف، که جان شان به خطر نیفتد و دچار گرفتارى نشوند، زبان حال ملت باشند. منعکس کننده ى دردهاى بى پایان ملت باشند.
خارج نشینانِ امروز، خارج نشینان چهل سال پیش نیستند. در گذشته، نشریه ى اطلاعات بین المللى، هر دو هفته یکبار به فلان کتابفروشى در فلان شهر و در فلان کشور مى رسید و باید راهى طولانى طى مى کردى که به این نشریه که مطالب اش کهنه شده بود و خبر خاصى هم در آن مندرج نبود دست پیدا کنى. بعدها کیهان هوایى از طرف حکومت منتشر شد که براى خرید آن باید هزینه مى کردى. همین طور براى خریدن کیهان لندن، و نشریات حزبى و سازمانى و خبرى خارج از کشور اولا باید محل فروش آن ها را پیدا مى کردى، بعد هم با صرف هزینه و وقت آن ها را تهیه مى کردى. اخبار این نشریات نیز اغلب کهنه و بیات بود. امروز دیگر مثل چهل سال پیش نیست. خارج نشینان از طریق اینترنت، آن قدر اطلاعات و نظر و خبر دست اول در اختیار دارند که گاه بیشتر از آنان که در داخل هستند و دست شان از اینترنت سریع و بدون فیلتر کوتاه است اخبار دست اول را مى دانند.
این موضوع، هم خوب است، و هم گمراه کننده. به خاطر وجود اینترنت و شبکه هاى ماهواره اى، فردِ خارج نشینى که دائما پاى این نوع دستگاه هاست به تدریج دچار این ذهنیت مى شود که در داخل ایران است و همه چیز را مى داند.
اما این اشتباه است. او بسیارى چیزها مى داند، و بسیارى چیزها هم نمى داند؛ چیزهایى که داخل نشینان با پوست و گوشت و استخوان خود آن ها را حس مى کنند. خارج نشینان، به خاطر نداشتن محدودیت و نبودن خطر در محیط زندگى شان، راه حل هاى رادیکال توصیه مى کنند که اغلب، انجام پذیرفتنى نیست.
دامنه ى این داستان گسترده است و نیازى به طولانى کردن کلام نیست. این درک باید به وجود آید که داخل نشینان و خارج نشینان از وجود هم بهره مند شوند و یکدیگر را تکمیل کنند. خارج نشینان راه حل هایى ارائه ندهند که امکان عملى کردن آن ها در داخل نباشد و به قول معروف از راه دور، و در کنج امنیت، اشخاص ساکن ایران را به طرف خطر، آن هم خطر بى فایده هل بدهند. این کار مذموم و ناپسند است.
اما داخل نشینان نیز در دوران ترصد، و منتظر فرصت مناسب بودن، باید مراقب استحاله ى تدریجى خودشان باشند و خواسته هاى عمده و اصلى شان را براى دستیابى به خواسته هاى موضعى و موردى فراموش نکنند.
دردِ هر دو طرف یکى ست: دردِ ایران! هدف هر دو طرف یکى است: آزادى و سعادت ایران!
و به گاهِ به جنبش در آمدنِ مردم، داخل نشین و خارج نشین پا به پاى هم به راه مى افتند؛ همانند سال ۸۸.
جدال داخل نشینان و خارج نشینان تنها به نفع حکومت مستبد و تبه کار تمام خواهد شد. باید از افتادن در این دام احتراز کرد.
از: گویا