دونالد ترامپ ثابت کرد وقاحت و پُرروئی، دروغگوئی و عوامفریبی سرمایههائی سودآور در بازی سیاستاند. وی نشان داد برای پیروزی در این بازی شرط برخورداری از خُرده فرهنگ “تاگیسم” نیز ضروری است
پارهای شباهتها و ویژگیهای مشترک سبب شدهاند تا اهل سیاست وفرهنگ واژگان یا مفاهیم تاگ، لومپن، “رذل و وِبش” و “جاهل و لات” را یکسان بپندارند. این یکسان پنداری معلولِ شناوری و سیّالیت مرزهای میان این مفاهیم است. به اختصار اشارهای به این واژگان یا مفاهیم داشته باشیم:
۱- تاگ: تاگ درزبان انگلیسی (Thug) به “بچهی بد” یا بزن بهادرِاخلالگراتلاق شده است. کسی که مروج خشونت است و به این وسیله نیز دیگران را تهدید میکند. این مفهوم شایع درامریکا به تسامح با برخی واژگان و مفاهیم همسنگ پنداشته شدهاند، به مانندِ Hooligan درمعنای خشن، ضد قانون، ماجراجو که بیشتر گروه سنی جوانان و “طرفداران خشن ورزش فوتبال دربرخی کشورها به ویژه انگلیس” را در برمیگیرد. destitute تهیدست و بیچیز و آس وپاس که لات هم معنا شده است. Gangster عضو باند و دستهای تبهکارکه رفتار “بچههای بد” را دارد با این تفاوت که اینان سازمان یافتهاند و ویژگیها دارند ازجمله “به لحاظ عاطفی به نزدیکانشان وابستهاند”. biker gangs دستههای موتور سوار یا باندها و گانگسترهای موتوری تعریف شدهاند، و در امریکا گروههای مختلفی شکل دادهاند، که گانگسترهای زندان، موتور سوار، مجرمان سازمان یافته، جوانان و اسپانیائی زبانها برخی از این گروهها هستند، وگروههاینژاد پرست و نئوفاشیست در آمریکا همچون “کوکلوکس کلآنها” (kkk) و….
این دستهها و گروهها در اساس بومی و ویژهٔ جامعه امریکا، امریکای شمالی و جنوبی هستند. دستهها و گروههای مشابه نیز در اروپا و برخی از کشورهای افریقائی و آسیائی دیده شدهاند.
۲- لومپن: واژه آلمانی ست که برخی آن را هلندی (داچ) دانستهاند، در معنای لباس مندرس، جُل پاره و کهنه به کار برده شده است. در جنگهای دهقاتی قرن شانزدهم آلمان برای تحقیر دهقانان رانده شده به شهرها را لومپن میگفتند، دهقانانی که در فقر و فلاکت زندگی میکردند. “بعدها پائینترین ردههای جامعه و روستائیان مهاجر به شهرها نیز چنین لقب یافتند. در زبان فارسی طفیلی و انگل ترجمهاش کردهاند، و درمعنای لَخت و کودن نیز آمده است. این پدیده اینگونه تعریف و تفسیر شدهاست:
“تهیدستان شهری، بیکاران، کاسبهای ورشکسته، کارگران فصلی، صاحبان مشاغل حقیر، پستترین عناصر جامعه، ولگردان و دزدان و قوادان و فواحش، گروهی که به خاطر پول به هر کار ناپسند و ضدانسانی تن در میدهند، کارگران بیکار کارخانههای شبه مدرنیستی، کارگران بیکار و فقیر، رنجبران ژندهپوش، قشرهای وازده اجتماع و جامعه که طبقه خود را از دست دادهاند و فاقد هرگونه ارتباط و همبستگی طبقاتی میباشند، افراد دارای مشاغل انگلی، غیر تولیدی و غیر اخلاقی که به طور غالب در شرایط بد و سخت زندگی میکنند، اراذل و اوباش و اقشاری که در کشورهای جهان سوم، بخش اصلی جمعیت شهری را تشکیل میدهند، و ارتش ذخیرهٔ کار محسوب میشوند. کسانی که حرفه ثابتی نمییابند و مدام از شغلی به شغلی دیگر کشیده میشوند. کارل مارکس تهیدستان شهری و تفالههای طبقات دیگر را لمپن میدانست. لومپن پرولتاریا در فرهنگ علوم اجتماعی به این صورت معنا شده است: پرولتاریای ژنده پوش، یعنی قشرهای وازده و طبقهٔ خود از دست داده، که در جوامع سرمایهداری اغلب در شهرهای بزرگ زندگی میکنند و دچار تباهی و فاقد وابستگی طبقاتی شدهاند، از جریان عادی زندگی به دورند و بدون شغل و حرفهای خاص، بدون کار مفید برای جامعه، در شرایط بسیار بد و سخت به سر میبرند و احتمالا به هر کاری تن درمیدهند. چاقوکشان، روسپیان و جنایتکاران و باجگیران خرده پا، افرادی بیمسؤلیت، خودمدار، فاقد عاطفه و تربیت و درک زیبائیشناسانه نیز خوانده شدهاند…”
لومپن به عنوان زائده طبقه کارگر در مباحث اجتماعی و سیاسی جوامع سرمایهداری کاربرد دارد. پیدایش لمپنها را پدیدهٔ جوامع در حال گذار به صنعتی شدن نیز دانستهاند، “جوامعی که به مرور و با توسعه و صنعتی شدن بیشتر، بیکاری و ورشکستگی دایمیاقشار خرده پا در آنها افزایش یافته و تشدید فلاکت کارگرانی که پیشتر هر کدام به حرفهای مشغول بودند، سبب پیدائی لومپن میشود”.
۳-رذل و وِبش: نسبت و صفتی ست که به غلط معادل جاهل و لات به کار برده شده است، وحکومت اسلامی نیز دستههای شرور و خلافکار را “اراذل و اوباش” میخواند. اینان پارهای ازسپاه عظیم بیکاران در میهنمان هستند. افرادی که سرخوردگیهای فردی و خانوادگی و اجتماعی، و برخی احتلالهای روانی و رفتاری سبب بروز ناهنجاریهای شخصیتی، روانی و رفتاری در میان آنان شده است. ویژگیهای ضد اجتماع بودن و در تقابل با مناسبات اجتماعی قرار گرفتن، مخالفت با قانون، تحریک پذیری وپرخاشگری، نمونههائی از این اختلالها هستند. برخی از افراد این گونه دستهها مبتلایان به اختلالهای روانی و رفتاریاند، برخی محصول حاشیه نشینی و آلونک و حلبی آباد و گود نشینی در شهرها هستند، که امروز به شکلهای فردی یا “ایلی و قبیله”ای در حاشیهی تهران و شهرهای بزرگ زندگی میکنند. اراذل و اوباش قربانیان فقر، بیکاری و بیعدالتیهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هستند. اغلب مهاجرینی که با آمدن به شهر به انزوا و از خود بیگانگی کشانده شده و زیربار مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی، آسیبهای عصبی و روانی عمده دیده و قادربه پذیرش هنجارها و ارزشهای شهری نیستند به بزهکاری و اقدامهای ناهنجارانه روی آوردهاند.
۴- جاهل و لات: شرایط اجتماعی متفاوت و ویژگیهای اقتصادی، فرهنگی و روانی سبب بروز گروههای اجتماعی و شخصیتهای سیّال و شناور میشوند. این نوع سیّالیت و شناوری عواملی شدهاند تا واژه، مفهوم یا پدیدهی “جاهل و لات” مترادفهای بسیاری در کنار خود ببیند، مترادفهائی که متفاوت و مختلف در معنا و شناسههای هویتی هستند، مترادفهائی که روابط معنائی میان آنها به ندرت دیده میشوند.
در فرهنگهای فارسی جاهل را فرد “نادان، بیخبر، بیعقل، کم تعقل، لات و لوطی” معنا و لات را “بیسروپا، فقیر، تهیدست، رذل، ولگرد، بیادب و تربیت نشده، شخص نتراشیده و…” و “بیکارهای با رفتار ضد اجتماعی و بیچیز” تعریف کردهاند. این تعاریف شخصیت روانی و رفتاری، و زندگی “جاهلها و لاتها” را گونهای دیگر نمایاندهاند.
جاهلها و لاتها پیش از انقلاب بهمن در وجه غالب افرادی بیسواد یا کم سواد، با تمایلهای مذهبی بودند که از طریق کار در بخشهای تجاری و خدماتی اکثرشان زندگیِ خوب یا متوسطی داشتند.
جاهل و لات در ایران پدیدهای بومی و منطقهای است. اینان افرادی هستند که در مقاطع مختلف تاریخی و اجتماعی با ویژگیهای شخصیتی و رفتاری ناپایدار و دو گانه و متناقض، کنش فردی و اجتماعی و طبقاتیگاه پسندیده وگاه ناپسند داشتهاند، ازسوئی خشن، ماجراجو، جاه طلب، ناتوان درکنترل عصبانیت خویش، نترس و بیقید، و سوئی دیگر زود باور، سخاوتمند، فداکار، جسور و یاری رسان به فرودستان بودهاند.
معیارهائی برای جاهل و لات بودن برشمردهاند که در روشنتر کردن تعریف کمک کننده خواهند بود:
“ورزشکار بودن، سفرهدار بودن، دست تو جیب بودن، دستِ کمک داشتن، مردمدار بودن، دعوائی بودن، ضعیف کُش نبودن، میزان ِحبسی کشیدن، چشم پاک بودن، تّبحر در چاقو کشیدن (نیش چاقوزدن)، میزان هیئت و عزاداری و دسته راهانداختن، و…” برخی ازمعیارها هستند، معیارهائی که سبب شدهاند گروه جاهلها و لاته سلسله مراتبی نیز داشته باشند.
گروه اجتماعی جاهلها و لاتها میراثداران و ادامه دهندهگان راه وحیاتِ گروههای اجتماعی عیاران، فتوتیان، لوطیان، و گروههای مشابهاند، و به دلیل درهم تنیدگیهای این گروهها برخی از صاحب نظران جاهلیسم (و یا لمپنیسم) را باعیّاری و لوطیگری مقایسه کردهاند و در تاریخ اجتماعی ایران جاهلها و لاتها را ادامه دهندگان برخی از روشها و منشهای شخصیتی، مرامی و رفتاری گروههای مشابه دانستهاند. این مقایسهها را یکسان سازی ویکسان پنداری این گروههای اجتماعی نمیباید تلقی کرد. تفاوتها بسیارند. نخ تسبیحی که این گروهها را بهم متصل کرده ویژگیهای دوگانه، و چندگانه و متناقض مانندِ نیک و بد، وزشت و زیبا ست، که در عمل فردی و اجتماعی خود را نشان میدادند.”
جاهلها و لاتها را میتوان یک گروه اجتماعی چند ساحتی در نظر آورد، متشکل از: “افرادی که به طور نسبی در وضع واحدى قرار دارند و براثر منافع یا احساسات مشترکى به هم پیوند خوردهاند”، گروه اجتماعیای مرکب از افرادی که “… بر اثر کنشها و ارتباط هاى متقابل اجتماع تن به کنشهاى متقابل مى دهند و داراى تفاهم مشترک هستند و از نظر فکرى و عاطفى نیز خود را به یکدیگر نزدیک حس مى کنند و براى رسیدن به هدف و خواست مشترکى که گروه براى رسیدن بدان به وجود آمده با یکدیگر همکارى و همیاری مى کنند.” تبدیل جاهلها و لاتها به یک گروه اجتماعی نه حاصل گروه بندی و گروه سازیهای ذهنی، که محصول دگرگونی و پیشرفت نسبی ِ سیاسی و فرهنگی و اقتصادی جامعه است، جامعهای که در مسیر ایجاد فرایند تمایزیابی اجتماعی و پیدائی و پذیرش تنوع و تفاوت و اختلاف برآن است از جمع توده وار فاصله بگیرد.
از گروههای اسلاف جاهلها و لاتها، با عنوان نهاد و جنبش نیز نام بردهاند (جنبش عیّاران). بهنظر میرسد این گروهها، به ویژه گروه اجتماعی جاهلها و لاتها ویژگی نهاد به معنای گروهی با “نظام سازمان یافتهای از روابط اجتماعی که در بر گیرندهی مجموعهای از ارزشها و فرایندهای مشترک و رویههائی برای رسیدن به خواست و هدف معین برای پاسخگوئی به برخی نیازهای اجتماعی و فردی” باشد را، نداشتهاند. جنبش بودن در معنای تلاش گروهی و جمعی برای پیشبرد منافع مشترک و تامین هدفی اصلی و معین از طریق تلاش و مبارزهای جمعی ازویژگیهای این گروه اجتماعی نبوده است.
فرهنگ گروه جاهلها و لاتها را نیزدر زمره “خرده فرهنگ”ها آوردهاند که در این تعریف و معنا قابل پذیرش است: ”خرده فرهنگ بر دستگاهی از ارزشها، سلوکها، شیوههای رفتار و طرز زندگی یک گروه اجتماعی که از فرهنگ مسلط جامعه مفروض، متمایز ولی با آن مرتبط است، اطلاق میشود.”
۲
مبارزه انتخاباتی ریاست جمهوری امریکا در سال ۲۰۱۶ میلادی ویژگیها و شگفتیهای بسیاربه همراه داشت. پدیدۀ “برنی سندرز” و رشد و گسترش ایده و خواستِ سوسیال دموکراسی از یک سو و برآمدن موجودی به نام “دونالد ترامپ”، به عنوانِ سخنگو و نمایندۀ نوع نوینی ازستمگری، عوامفریبی و برتری طلبی از سوی دیگر، در زمرهٔ شگفتیهای این دوره از انتخابات در امریکا بودند. تمایل و کشش جوانان و زنان و دانشجویان به سوی ایدههای سوسیال دموکراتیک از یک طرف، وحمایت بخش بزرگی از زحمتکشان وپرولتاریای صنعتی از سرمایه داری انحصاری دولتی و مجتمعهای نظامی – صنعتی و جنگ افروزانِ شوینیست و برتری طلبی نژادی و قومی و دینی از طرفی دیگر، رخدادهای غیر قابل تصورِ این انتخابات مینمودند.
در این دورۀ انتخاباتی کاندیداهای انتخاباتی، به ویژه کاندیداهای حزب جمهوری خواه و علی الخصوص دونالد ترامپ با هرزه گوئی، تمسخر و تحقیر یکدیگر، دروغگوئی، اتهام زنی و عوامفریبی نوعی خاص از مبارزه انتخاباتی به نمایش گذاشتند. خود شیفتگی بدخیم، سکس، آلت تناسلی مردانه، زیبائی و شکل و اندازۀ آلت تناسلی و باسن و پستان همسر و دختر ترامپ، قد و قواره کاندیداها، زیبائی و زشتی آنها، نوع آرایش موی سر و کچلی و پُرموئی یکدیگر و… در کنار تحقیر زنان، ترویج و تبلیغ خشونت، برتری طلبیهای نژادی و قومی، بیگانه ستیزی و غرورمالی ازمسائل کلیدی و بحثهای داغ انتخاباتی بودند. این انتخابات درعین حال نشان داد در عالم انتخابات برای سق زدن به نوالهای از قدرت، مدعیان سیاستمداری و سیاست ورزی برای حرفها وادعاها و وعدههای خود نیز سرِسوزنی ارزش قائل نیستند. در دوره مبارزه انتخاباتی بسیاری از سیاستمداران نامدارامریکائیِ جمهوریخواه دونالد ترامپ را مستند و مستدل دروغگو، عوامفریب، شارلاتان، کلاهبردار، بیمارروانی، نژادپرست، ضد زن، بیمار جنسی و… خواندند، اینان اما بعد از انتخاب شدن ترامپ، برای به دست گرفتن پست و مقام در دولت وی، زن و مرد به آستان بوسی و دیوزه گی این موجودِ به گفتۀ خودشان دروغگوی عوامفریب، شارلاتان، کلاهبردار، بیمارروانی، نژادپرست، ضد زن و… شتافتند تا نشان دهند در سیاست کردن به سبک آنان چیزی به نام اخلاق و پرنسیپ وجود ندارد و آنچه مهم است رسیدن به مقام و پست و قدرت، به هرقیمت است (ر. ک به رفتار امثال میت رامنی و…)
۳
این دوره از انتخابات ریاست جمهوری در امریکا، که اسباب شرمساری مردم آگاه امریکا و جهان شد، ادبیات سیاسی ویژهای به نمایش گذاشت، ادبیاتی که بازتاب زبان و رفتار “تاگ”ها و گروههای مشابه در امریکا و نقاط دیگرِ جهان بوده است.
در میان واژگانی که بسانِ فحش، از دهان برخی از کاندیداهای انتخاباتی بیرون میریخت، واژه تاگ بود، واژهای که دونالد ترامپ به وفور از آن استفاده کرد، واژهای که وی با گفتار و رفتارش معرف و نماینده حیات و موجودیت آن بوده است. ترامپ فرافکنانه کسانی که به گفتارو رفتاروی اعتراض داشتند را “تاگ” میخواند، تاگ هائی که به گفتۀ او یک روز “برنی سندرز”، و روزدیگر “هیلاری کلینتون” برای اعتراض به رفتار و گفتار او میفرستادند!
تاگ درزبان سیاست درامریکا یعنی کسی که سیاستِ تهدید به کارمی گیرد، وبا توسل به خشونت زبانی و رفتاری ایجاد رعب و وحشت میکند. اخلاگران در برنامههای سیاسی – تبلیعاتی، به ویژه به هنگام انتخابات را نیز “تاگ” خواندهاند، افراد و یا گروهی از افراد که به گردهمائیهای سیاسی و دفاتر سیاسی مخالفان حمله میکنند و گردهمائی بهم میزنند و امکانات مخالفان را تخریب میکنند. میتوان با کمی تسامح تاگها را “جاهلها و لاتها”ی سیاسی دانست، و رفتار آنان را رفتار گروههای مشابه در رخدادهای سالهای ۳۲ و یا خردادماه سال ۴۲ و یا در مقطع انقلاب بهمن و پس از آن در به حکومت رسیدن حکومت اسلامی دید. فکر و کردارِ شعبان جعفری، طیب حاج رضائی، حاج مهدی عراقی، محسن رفیقدوست و…. نمونهای از “جاهلیسم سیاسی” یا “تاگیسم” بودند.
تصور این بوده است که در جوامع دموکراتیک به دلیل حضورِ قدرتمندِ نهادهای مدنی و سیاسی، قانونیت و عملکرد قانونی، رسانههای آزاد، وجود آزادی اندیشه و بیان و قلم، و جدائی نسبی ِ دین از دولت، و گسترش فرهنگ دموکراتیک این نوع از افراد و گروهها حضوری ضعیف داشته باشند، به ویژه در حوزه سیاست و سیاست گذاری، اما واقعیت به گونهای دیگر از آب در آمده است، تا آن حد که رئیس جمهور آینده جامعهٔ امریکا – که رئیس جمهور اقلیتی از رای دهندگان است- نمایش عریان افکار و رفتار تاگیسم شده است.
دونالدترامپ “گونه”ای ست تاثیرگرفته از خرده فرهنگِ “تاگیسم”، و چهره هائی چون “آل کاپون” و فرهنگ و رفتار “پدرخوانده گی”، که نه با روشهای کهنه و قدیمی بلکه از طریق اهرمهای فشار رسانهای، سیاسی، دینی و مالی، و به یاری انواع و اقسام “لابیها” به دنبال دستیابی به خواستهای جاه طلبانهاش بوده و هست. اگر سابقه شرارت و خودرائیاش در کودکی و نوجوانی، بدرفتاری و خشونت زبانی و رفتاریاش در محیط کار و مناسبات شغلی و در خانواده، باج گیریهای “قانونی”اش (به خاطر توان مالی و موقعیت اجتماعی) نادیده گرفته شوند، افکار و کردارش در مبارزه انتخاباتیاش نشان داد یک “تاگ” واقعی ست. زبانِ چرک وسخیف، نحوۀ گفتار، رفتارو ژستهای لَش مابانه و وِبشی، ترغیب و تهدید به اعمال خشونت علیه مخالفان، نگاه ورفتار نسبت به زن، قانون ستیزی و قلدرمنشی هرآنجا که قانون در برابر منافع او قرار میگرفت، شاخ و شانه کشیدن برای رقیبان و مخالفان نشان از تسلط خرده فرهنگ تاگیسم در گفتار و رفتار وی داشته و دارد. تبلیغ و ترویج خشونت با ژستهای” تاگ “مابانه، از ویژگیهای کلامی و رفتاری ترامپ بوده و هست، وی از تریبونِ مبارزه و تبلیع انتخاباتی، از طرفداران خود میخواست مخالفان حاضر در جمع را مورد ضرب و شتم قراردهند و نگران هزینههای قانونی و وکیل و دادگاه نباشند چراکه وی همۀ هزینهها را پرداخت خواهدکرد.
دونالد ترامپ ثابت کرد وقاحت و پُرروئی، دروغگوئی و عوامفریبی سرمایه هائی سودآور در بازی سیاستاند. وی نشان داد شرط برخورداری از خُرده فرهنگ “تاگیسم” یا “جاهلیسم سیاسی” نیز شرط پُراهمیتی برای پیروزی سیاست بازان در میدانِ سیاست ورزی ست.
از: گویا