۱- روی آنتن زنده و در حال گزارش مهار یک آتشسوزی، ساختمان پشتسر، ریزش میکند؛ ریزشی شبیه حادثه ۱۱ سپتامبر که طبقات بالا روی طبقات پایین میریزد و ساختمان به شکل «عمودی» به تلی از آهن و خاک بدل میشود؛ اتفاقی که اگرچه بهغایت دردناک و جانکاه است، اما اگر آتشنشان فداکار، آن حوزه خطیر را برگزیده، اصحاب رسانه هم پذیرفتهاند در مسیر آگاهیبخشی، اشکهای خود را برای آفرکورد نگه دارند و با بغض فروخورده، مخاطبان در سطح ملی و حتی بینالمللی را تغذیه کنند. گزارشگر مورد اشاره اما برای چنین لحظهای آماده نیست. احتمالا آموزش لازم برای خبرنگاری حادثه یا بحران را ندیده و اگر «ارتباطاتی» هم بوده باشد، آموختههای واحدهای درسی رشته کارشناسی خود را فردای امتحان پایان ترم، به بایگانی ذهن سپرده است.
از آن بدتر، وضعیت استودیوی جامجم است؛ شبکهای که برای «خبر» بنا نهاده شده و از قضا باید گوینده یا بهتعبیر ما «مجری»، مسلط به بیان جملات بداهه در هر شرایطی باشد؛ خواه در ارتباط تلفنی با یک کارشناس که سخنانی غیرواقعی بر زبان میراند، خواه برای پرسش از خبرنگار حاضر در محل یا برای بیان حرفهای و تأثیرگذار روی مخاطبی که روی لوگوی آن شبکه خبری از رسانه عمومی باقی مانده تا از رسانه تصویری وطنی، اطلاعات موردنظر خود را دریافت کند.
پخش معمول شبکه قطع نمیشود و اخبار ساعت ۱۳، به روال عادی در حال پخش است درحالیکه دهها بخش خبری در سایر شبکههای معاونت صدا و معاونت سیما، وجود دارد و قرار است این شبکه، به سیاق همه شبکههای خبری حرفهای جهان، تمام آنتن را در اختیار واقعه بگذارد. خواه این واقعه آخرین لحظات مذاکرات منتهی به یک توافق تاریخی هستهای باشد، خواه مرگ عباس کیارستمی یا درگذشت شوکآور آیتالله هاشمیرفسنجانی. افسوس که اینهمه بیان و اشاره، راه به جایی نمیبرد، در بر همان پاشنه میچرخد و وضعیت خبررسانی در شرایط بحران نیز دستکمی از بقیه چیدمان مورد اشاره ندارد. در شرایطی که کانالهای تلگرامی خبرگزاریهایی نظیر ایرنا، ایسنا و ایلنا در حال اطلاعرسانی ثانیهبهثانیه هستند و اخبار غیررسمی، آمار پشت آمار ارائه میدهد و خیل کثیر شهروند- خبرنگاران هم مشغول کار هستند! در رسانه عمومی جملات بریدهبریده گوینده و نوعی سرگیجه حاکم است. اشکالی ندارد اگر شیفت فلان گوینده بوده و او برای چنین رویدادی آماده نیست، بلافاصله نفر شمارهیک شبکه در این حوزه که تسلط مثالزدنی در بیان و تأثیرگذاری دارد، میتواند در استودیوی دیگر، آنتن را در اختیار بگیرد و تمام، اما بهجای آنکه خبررسانی بهنگام و «تکخبری» در دستور کار باشد، کاستن از التهاب، آنهم گلدرشتترین روش آن انتخاب میشود.
جمله کلیشهای و بهغایت تکراری «به اخبار شبکههای اجتماعی و پیامرسانها توجه نکنید»، ورد زبان گوینده و گزارشگر و فلان مقام مسئول است، چراکه از آنها اینچنین خواسته شده است. آنان احتمالا نمیدانند حتی اگر هدف، مدیریت افکار عمومی باشد، وظیفه آن با گوینده نیست. راهکار آن برگزاری چند نشست کارشناسی زنده با حضور صاحبان فن است. از قضا در ایران، هرچقدر روزنامهها و خبرگزاریها برای جمعکردن چند کارشناس و وزیر و شهردار سابق کنار هم نیاز به هفتهها هماهنگی دارند، چهرههای حتی منتقد صداوسیما بهسرعت به دعوت تلفنی برای حضور در برنامه زنده روی آنتن، «لبیک» میگویند و میتوان در مدت کمتر از یک ساعت، اولین بخش بسته نشستهای بررسی علل و عوامل حادثه را به مخاطب تشنه تحلیل و متأثر از رویداد، تحویل داد.
همه اینها در شرایطی رخ میدهد که یک دانشآموز دبستانی هم میداند با خرابشدن بیش از ۱۰ طبقه و مدفونشدن حاضران در ساختمان زیر چند تُن آهن و بتون، باید آماده خبر تلخ فقدان عزیزان هم بود. میتوان بهجای گفتن هیچ فوتی در کار نیست، جمله «تا این لحظه هنوز افراد مدفون در زیر آوار خارج نشده» و «آمار رسمی فوتیهای احتمالی گزارش شده است» را انتخاب کرد. رئیسجمهور همان لحظات در دستور خود به وزیر کشور، آگاهانه به «جانباختگان» تسلیت میگوید، چون هم خود او و هم مشاورانش میدانند به مخاطبی که دقایقی قبل، ویدئوی لحظه ویرانی ساختمان پلاسکو و فریاد یا حسین(ع) و یا زهرا (س) و بر سروصورتزدن آتشنشانان بیرون از ساختمان را دستبهدست کرده نمیتوان حقیقت را نگفت. مردم میدانند چه فاجعهای رخ داده و البته ته ذهن خود میگویند، این درد جانکاه نیز هفته بعد در میان کوران اخبار و حوادث جدید اجتماعی، سیاسی و اقتصادی ایران، زیر تل فراموشی دفن خواهد شد تا وقتی نوبت به حادثه بعدی برسد!
۲- دستپاچگی و سرگیجه، فقط رسانه را فرا نگرفته است. در «میدان» مشابه همین وضعیت حاکم است. همه مسئولان به منطقه حادثه سرازیر میشوند. گویی باید مقابل دوربینها بود تا بگویند فلان مقام مسئول پای کار است. احتمالا دستپاچگی باعث شده توصیههای علمای مدیریت منابع انسانی را فراموش کنند که گاهی حضور در محل، روند امدادرسانی را تحتالشعاع ابراز ارادت یا خودنمایی این و آن به آن مقام محترم قرار خواهد داد. میتوان یک قرارگاه مرکزی انتخاب کرد و از آنجا، با پایش لحظهای مدیران حوزه صف، دستورات مقتضی را صادر کرد. البته در آن شرایط جای این سؤال از مدیرانی که بیمحابا به سوی محل حادثه میآیند نیست که چرا ساختمانی با این شرایط وخیم، همچنان مشغول کسبوکار بوده است؟ شبکه موردنظر این یادداشت، این جمله را از سخنگوی نهاد متولی مدیریت شهری زیرنویس میکند که بیش از ۳۰ اخطار به هیئتمدیره پلاسکو داده شده است. بعدا یک عضو شورای شهر تهران در برنامه شبانگاه همان شبکه، آمار را هفت اخطار اعلام میکند و رئیس شورای شهر تهران، ۱۴ اخطار! تناقض آماری پابرجاست. افکار عمومی در پیامرسانها و توییتر میپرسند مگر تعداد اخطار، آتشنشانان ازدسترفته را زنده میکند؟ چرا ساختمانهای قبل از سال ۵۵ نیازی به پایان کار برای معاملات ملکی ندارند و این نقیصه خطرناک قانونی، برطرف نشده است؟
شاید هیئتمدیره به دلیل سودجویی، استاندارد ایمنی را رعایت نکند. مگر نه اینکه «ساختار، رفتار را شکل میدهد». چرا مدعیالعموم، دستور پلمب این واحدهای متخلف را صادر نکرده است تا امنیت شهروندان تأمین شود. آن سوتر، هزاران تهرانی، مسیرهای امدادرسانی را بستهاند. اولین واکنش پلیس به این نوع رویدادها در جهان، انتخاب شعاع مناسب برای بستن مسیرها و البته تخلیه همه مراکز و ساختمانهای اطراف محل حادثه است. در تهران این مسئله اهمیت حیاتیتر دارد چراکه لولههای گاز زیر شهر تهران، میتوانند مانند بمب ساعتی در حوادث عمل کنند. اما هیچ اثری از مسدودکردن نیست. رسانههای عمومی گرفتار دستپاچگی، فراموش میکنند حداقل به مردم اعلام کنند محل حادثه را ترک کنند شاید جان یک سانحهدیده نجات یابد. برای پلیس متفرقکردن مردمی که به جای همکاری، در حال گرفتن سلفی روی ماشین آتشنشانی هستند، حتما کار دشواری نیست. اگر ساختمان به جای ریزش عمودی، افقی روی خیابانهای جمهوری و فردوسی آوار میشد، سلفیبگیران در صحنه، اکنون کجا بودند؟ در مدیریت میدان هم اثری از آرامش به چشم نمیخورد.
۳-دهها سؤال بیپاسخ، از دیروز مطرح شده است. چرا مدیریت واحد خدمات شهری در کلانشهر پایتخت، به یک رؤیا میماند و تهران شهری بیدفاع است؟ چرا سازمان حیاتی آتشنشانی و خدمات ایمنی، دارای تجهیزات بهروز و استاندارد نیست؟ چرا ضوابط ایمنی در ساختمانهای کلانشهر پایتخت رعایت نمیشود؟ چه تضمینی وجود دارد هزاران واحد صنفی فعال در ساختمانهای فرسوده محلات مختلف تجاری تهران، فردا به همین سرنوشت دچار نشوند. از این دست ساختمانها در تهران و دیگر شهرهای بزرگ، بسیار است. نگارنده همین حالا برجی ۱۳طبقه در منطقه مرکزی تهران را میشناسد که دارای کاربری مسکونی تجاری است. سال ۸۸ پایان کار دریافت کرده بیآنکه سیستم اعلام و اطفای حریق در آن فعال شود. تعدادی واحد اداری که دارای اجناس نزدیک به اشتعال هستند نیز به شکل غیرقانونی در برج مذکور فعال شدهاند. چرا استاندارد مدیریت پروژه در زمان ساخت، الزام نشده و اگر هم پیمانکار تخلف کرده، شهرداری منطقه چطور حاضر به ارائه پایان کار شده است.
اگر در طبقه ۱۲ و ۱۳ آن آتشسوزی رخ دهد و برق ساختمان از کار بیفتد، بدون دارابودن برق اضطراری، چه فرجامی در انتظار ساکنان اعم از کودک، پیر و جوان است؟ اینکه گفته شود هیئتمدیرههای این نوع مجتمعها، نسبت به فعالسازی سیستم اعلام و اطفای حریق اقدام کنند، ناشی از کماطلاعی است. آنان در جمعآوری شارژ ماهانه از ساکنان، چه کاربری برج، تجاری باشد چه اداری و مسکونی، درماندهاند و معوقات، سر به فلک میزند. میتوان به جای این نوع نسخهپیچیدنها، هزینههای سرسامآور غیرمرتبط با کارکرد اصلی مدیریت شهری را کاست و خط اعتباری برای ایمنسازی ساختمانها در یکی از بانکها با مشارکت دولت و شهرداری برقرار کرد. بیمههای آتشسوزی، مسئولیت و… را با آموزش و الزم، در بین ایرانیان از خدمتی به غایت ناشناخته به کالایی ضروری تبدیل کرد؛ کالای ضروری ایمنی برای زندگی. تراژدی دردناک ساختمان پلاسکو و درد سنگین آتشنشانان جانبرکف ما، آنقدر هولناک هست که دامنه شایعه حتی تا کنایه به سرنوشت مالک ساختمان پلاسکو هم گسترده شود. اینجا تهران است؛ پایتختی با ساختمانها، معابر و خودروهای فاقد استاندارد که هر لحظه باید در انتظار حادثهای نشست. خدا کند زلزله نیاید.
از: شرق