سرمقاله اکونومیست، چهارم فوریه ۲۰۱۷
واشنگتن در پنجه یک انقلاب گرفتار آمده است. آهنگ غمافزای مراسم سوگند ریاست جمهوری، وقتی که دونالد ترامپ اولین کوکتل مولوتف سیاستها و فرامیناش را به تصویر برلیانی سفید پایتخت کوبید، هنوز در فضا است. خروج از همکاری کشورهای دو سوی اقیانوس آرام، درخواست مذاکره مجدد در مورد نفتا و دیورا با مکزیک، توقف مهاجرت، گرم کردن رابطه با بریتانیا برای خروج آن از اتحادیه اروپا، و رابطه با روسیه، سرد کردن رابطه با اتحادیه اروپا، دفاع از شکنجه، حمله به رسانه ها و…
برای منتقدین رئیس جمهور جدید، آقای ترامپ فردی نترس و بیاعتنا به قواعد است. هیچ طرحی مانند طرح ممنوعیت موقت شهروندان ۷ کشور خاورمیانهای که هفته گذشته در خفا تهیه و با عجله تصویب شده بود، نمیتوانست به اهداف اعلام شده برای امن کردن آمریکا در مقابل تروریسم زیان بزند. حتی در نظر متحدین جمهوریخواه مقبولیت این طرح، به خاطر نحوه اجرای ان خدشهدار گردید. در سیاست، بینظمی معمولا به شکست میانجامد. با آقای ترامپ به نظر میرسد بینظمی بخشی از یک نقشه عمل است. وعدهایی که در مبارزه انتخاباتی مبالغهآمیز به نظر میرسیدند اکنون به یک شورش جدی مرگبار با هدف به لرزه در آوردن واشینگتن و جهان تبدیل شدهاند.
کوکتل پارتی
برای درک شورشگری آقای ترامپ باید از خشم آغاز کرد. در آمریکای گرفتار دودستگی، وقتی که طرف مقابل نه بر خطا بلکه بدخیم است، ستیزه جویی یک سرمایه سیاسی است. هر چقدر آقای ترامپ سخنان تندتری بر علیه مخالفان مودب خود بزند، به همان میزان طرفداران وی بیشتر متقاعد خواهند شد که وی واقعاً نخبگان خائن و حریص را از سالنهای خود در نهادهای قدرت در واشینگتن پاکسازی خواهد کرد.
سردسته نارنجکاندازان وی آقای استیون بنن و استیون میلر اکنون چنین منطقی را به درون دولت بردهاند، و هر زمانی که معترضان و رسانهها بر علیه ترامپ صف میکشند، گویا دلیل بر این است که ترامپ یک چیزی را درست انجام داده است. اگر عکسالعمل کاخ سفید ناهماهنگ با یکدیگر و پر از هرج و مرج است، این تنها نشانه این است که ترامپ مرد عمل است؛ درست همانطوریکه قول داده بود. پنهانکاری و سردرگمی در طرح ممنوعیت مهاجرت، نه نشانه شکست، بلکه بیانگر این است که چگونه افراد ترامپ نظر کارشناسان امور مهاجرت را که از نظر آنها مخالف اراده و خواست مردماند، دور زدهاند.
سیاستهای ستیزهجویانه وی به یک دیدگاه جهانی متصلاند که سیاست خارجی چند دههای امریکا را مردود میدانند. بطور تاکتیکی، آقای ترامپ حوصله تحمل نهادها و مناسبات چندجانبه از امنیت گرفته تا تجارت و محیطزیست را نداشته، و آنها را نفی میکند. او معتقد است در حالی که آمریکا بیشترین هزینهها را میپردازد، اما بیشترین بهره نصیب کشورهای کوچک میشود. اما اگر آمریکا با کشورهای دیگر تکبهتک طرف شود، میتواند از قدرت چانه زنی خود برای رسیدن یه یک معامله سودمند، استفاده کند.
آقای بنن و همقطارانش دیپلماسی آمریکا را از اساس رد میکنند. آنها معتقدند که چندجانبهگرایی، تجسم یک انترنالسیونالیسم لیبرال منسوخ شده است. آنها معتقدند که مبارزه ایدئولوژیک امروز نه بر سر حقوق جهانشمول بشری، بلکه دفاع از فرهنگ یهودی-مسیحی در مقابل تهاجم دیگر تمدنها، بهویژه اسلام است. در نگاه از چنین منشوری، سازمان ملل متحد و اتحادیه اروپا مانع محسوب میشوند و ولادیمیر پوتین، عجالتاً یک متحد بالقوه است.
کسی نمیتواند بگوید که آقای ترامپ در این باورها تا چه اندازه استوار است. ممکن است او در جریان این جنگ قدرت خسته شود. شاید یک اصلاح در بازار بورس، این «مدیر عامل شرکت ملت» را چنان نگران کند که استیون بنن را اخراج کند. شاید بحرانها، وی را به آغوش رئیس دفترش و یا وزیر دفاع بیفکند. اما روی تحقق چنین امری در کوتاه مدت نمیتوان حساب کرد و نباید زیانی را که قبل از آن ممکن است وارد شود، کم اهمیت شمرد.
صحبت ترامپی
آمریکائیهایی که ترامپ را قبول ندارند، در هراس از بلاهایی هستند که وی بر سر کشور خود خواهد آورد. آنها در این نگرانی خود بر حقاند. اما آنها در برابر ترامپ، تا حدودی از حمایت نهادها و قوانین کشور خود برخوردارند. در حالیکه در سطح جهان امکانات کنترل کردن ترامپ بسیار ناچیز است. و این میتواند پیامدهای وخیم در پی داشته باشد.
بدون حمایت و مشارکت فعال آمریکا، ماشین همکاریهای بینالمللی در هم خواهد شکست. از سازمان تجارت جهانی فقط نامی بیارزش برجا خواهد ماند. سازمان ملل فاقد کارکرد خواهد بود. اتحادها و قراردهای بیشماری بیاعتبار خواهند شد. اگر چه هر یک از آنها قائم به ذات هستند، ولی همه آنها با یکدیگر سیستمی برای متصل کردن آمریکا به متحدین خود، و اعمال قدرت آن در جهان را، تشکیل میدهند. همکاریهایی را که در طی دههها ساخته شدند نمیتوان به آسانی احیا کرد. زیان وارده ادامه خواهد یافت، و در گیرودار اتهامات متقابل و فضای بیاعتمادی، کشورهایی که با جهان مشکل دارند وسوسه خواهند شد آن را حتی اگر لازم باشد با زور تغییر دهند.
چه باید کرد؟ مقدمترین وظیفه محدود کردن دامنه زیان است. تحریم ترامپ راهکار نیست. جمهوریخواهان معتدل و متحدین آمریکا باید به آقای ترامپ بگویند به چه دلیلی آقای بنن و همفکرانش راه خطا میروند. حتی در تنگنظرانهترین نگاه نسبت به منافع آمریکا، اشتهای آنها برای روابط دو جانبه، جز گمراهی بیش نیست، زیانهای اقتصادی ناشی از پیچیدگی و تناقضات روابط دوجانبه، در بهترین حالت وزنی بیشتر از هرگونه دستاوردی از مذاکرات دشوار را در پی خواهد داشت.
آقای ترامپ هم چنین باید تشویق شود تا دریابد که متحدین آمریکا مهمترین منبع نیروی آن هستند. شبکه بینظیر متحدین نقش بزرگی در قدرتمندی اقتصادی و نظامی آن، و تبدیل آن به یک ابر قدرت جهانی بر عهده دارد. متحدین آمریکا، قدرت آن را در مقابل قدرتهای منطقهای رقیب مثل چین در شرق آسیا، روسیه در اروپای شرقی و ایران در خاورمیانه تقویت میکنند. اگر حقیقتا آقای ترامپ بخواهد آمریکا را مقدم بشمارد، اولویت آن باید تقویت مناسباتاش با متحدین و نه تحقیر و کوچک شمردن آنها باشد.
و اگر این نصیحت نادیده گرفته شود؟ در این صورت متحدین آمریکا باید از نهادهای بینالمللی پشتیبانی کرده، آنها را از نظر مالی و اجتناب از نزاع در درون آن تقویت کرده، و برای دوران بعد از ترامپ نگهداری کنند. آنها در عین حال باید برای جهانی بدون رهبری آمریکا برنامهریزی کنند. اگر کسی وسوسه شود که به مشعل چین نگاه کند، این کشور هنوز آماده نیست، حتی اگر این امر مقبول به نظر برسد.
اتحادیه اروپا بیش از این نمیتواند در سایه کاهش هزینه ناتو و هزینههای سیاست خارجی خود، احساس آرامش کند. برزیل قدرت منطقهای در آمریکای لاتین باید برای رهبری آمریکای لاتین آماده شود. در خاورمیانه کشورهای عربی باید راهی برای زندگی صلحآمیز با ایران پیدا کنند. شبکه روابط دوجانبه و منطقهگرایی فاقد نظم و انسجام، احتمالا برای آمریکا بدتر از جهانی است که اکنون به آقای ترامپ به ارث رسیده است. برای وی اکنون خیلی دیر نیست که میزان این بدتر بودن را دریافته، و با راحت شدن از شر بمباندازان خود مسیرش را تغییر دهد. دنیای باید به چنین پیامدی امید به بندد، اما همزمان نیز باید خود را برای مقابله با مشکلات آماده کند.
برگردان: ترک اوغلی
از: ایران امروز