یامین پور- من اینو توو پرانتز عرض کنم براى بینندگانى که نمى دونن آقاى انیس نقاش در زندان چکار مى کرده در فرانسه، آقاى نقاش یک سال پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران براى یک عملیاتى عازم پاریس میشن، اِشکالى نداره بگم (انیس نقاش: نه!) براى به دَرَک واصل کردنِ نخست وزیر شاه، شاپور بختیار، به پاریس میرن، و هر چند اون عملیات انجام نمیشه، در مرحله اول، متوقف میشه ولى ایشون در فرانسه بازداشت میشن…»…
انیس نقاش- البته آقاى یامین پور داستان رو به طور کامل بیان نکردن. اگر اجازه بدین من خودم بیان کنم…
یامین پور- البته! بفرمایید خواهش مى کنم!
انیس نقاش- آخه خیلى هیجان انگیزه! حیفِ دوستان ایرانى که ندونن که ما چه جورى انقلاب اسلامى رو در دهه ى پنجاه صادر کردیم!
یامین پور- به بینندگان عزیزِ ما از اصلیّت تون هم مى فرمایین؟
انیس نقاش- من لبنانى هستم و چون از زمان امام خمینى رحمت الله در ایران بودم فارسى را یاد گرفتم… به همین خاطر بود که در زمان شاه، یک عده میگفتن که این ها که دارند انقلاب مى کنن یه عده عرب هستن و نه ایرونى… هارهارهار…
یامین پور- هارهارهار!
انیس نقاش- بله. ما دو نفر بودیم که مى خواستیم به عنوان خبرنگار برویم براى مصاحبه با بختیار ملعون و او را با اسلحه صدا خفه کن به دَرَک واصل کنیم ولى حضرت آیت الله خلخالى که هماهنگ کننده ى ما با حضرت امام بود، اِنگار تاریخ ها را قاطى پاطى کرده بود و پیش از عملیات اعلام کرد که ما براى کشتن بختیار کماندو به فرانسه فرستاده ایم! همینجا بگم که ترور بختیار بر عکس ترور بنى صدر با موافقت کامل حضرت امام همراه بود. ما اول مى خواستیم بنى صدر را ترور کنیم امام مخالفت فرمودن. حالا کارى نداریم. بعد از اعلام خلخالى من دیدم اگر معطل کنم شاپور را نمى توانم ترور کنم، گفتم خودم میرم میزنم اونو میکشم و قال قضیه رو مى کَنَم. لذا پا شدم رفتم دم درِ خانه ى بختیار در زدم گفتم باز کنید با او کار دارم که در را باز نکردند و من زدم قفل در را با هفت تیر داغان کردم و رفتم توو. خب معلوم بود که اونجا پلیس بود و ما باید براى رسیدن به شاپور پلیس ها را مى کشتیم که زدیم کشتیم و تا پشت در اتاق شاپور هم رفتیم ولى قفل در اتاق او، محکم تر از گلوله ى ۷ میلى مترى ما بود لذا در باز نشد و ما پشت در هر چه به شاپور گفتیم در را باز کن تا همینجا بزنیم تو را بکشیم گناهانت در آن دنیا بخشیده شود و مجبور نشویم یک گروه دیگر اینجا بفرستیم او در را باز نکرد. حالا نه که من خیلى کوماندو بودم، با تیر که به در اتاق شاپور زدم، تیر کمانه کرد خورد به خودم و نزدیک بود خودم به دست خودم شهید شوم! ولى خدا با من بود و من نمردم تا شهادتم در آن دنیا با مشکل مواجه نشود لذا پلیس فرانسه هم خود را رساند یک گلوله زد به من که من شهید زنده شدم و مرا به خاطر کشتن دو فرانسوى گرفتند انداختند زندان و حبس ابد شدم ولى چون فرانسوى هاى سنگدل و بی انصاف اهل معامله نبودن، شش هفت سال بعد آزاد شدم که الان در خدمت شما در ایران هستم و جاى شما خالى هم شرکت دارم و پول حسابى در مى آورم، هم تحریم ها را یکجورى دور میزنم که پدر جد امریکا هم نفهمد چه جورى دور مى زنم، و هم پژوهش مى نمایم. خیلى هم کار خوبى کردم رفتم ترور کنم و خیلى هم افتخار مى کنم و امیدوارم مردم ایران هم به داشتن دوستى چون من افتخار کنند و یک گِلِه هم دارم که دوستان ایرانى ما اولین ترور بختیار را که ما کردیم کم پوشش مى دهند و زیاد حرف نمى زنند چون یک روز مرا که بور هستم نزدیک بود در خیابان به جاى یک فرد اروپایى کتک بزنند که به دوستان حزب الله توضیح دادم: بابا منم! اونیکه میخواست شاپور را ترور کند، و برادران در آن لحظه مرا سرِ دست بلند کردند که خیلى خوب و قدرشناسانه بود…
یامین پور- خیلى ممنون آقاى انیس از توضیحات تون. خدا ایشاللا قسمت کنه ما هم ثواب به دَرَک واصل کردنِ ضد انقلاب را ببریم!
انیس نقاش- به امید خدا! اگر خواستید ثواب ببرید سعى کنید عملیات تان به طور کامل انجام شود و نایب الترور ما هم باشید. ضمنا اگر راهنمایى خواستید تشریف بیاورید به انجمن پژوهشى من که در آن جا ما این ها را درس مى دهیم. برایت آرزوى موفقیت مى کنم. از قیافه ات پیداست یامین پور جان که ذاتا این کاره هستى!
از: گویا