افسانه برادری سگ زرد و شغال موضوعی فرهنگی و تاریخی است و سابقه دیرینه دارد. یکی از استدلالهای کلاسیک تحریمکنندگان انتخابات در ایران و کسانی که با روش اصلاحات مخالفند و رفتارهایی مانند نافرمانی مدنی، انقلاب یا حمله خارجی را ترجیح میدهند، و از آنان بارها شنیدیم این که گفتهاند اصلاحطلبان و اصولگرایان با هم هیچ تفاوتی ندارند و سگ زرد برادر شغال است.
مشکل اینجاست که این تفاوت را گهگاه افرادی نمیفهمند یا اعلام میکنند نمیفهمند که به نظر میرسد آدمهای عاقلی هستند، اما حجم کینه و نفرت آنقدر فراوان است که چشم دیدن این تفاوتها را ندارد و این فرق توی چشمشان میرود. آیا واقعا تفاوتی میان روحانی و رئیسی و قالیباف با جهانگیری نیست؟
چگونه میشود که فرق رشد اقتصادی منفی ۶ را با رشد اقتصادی ۶ متوجه نشویم؟ چگونه میشود که فرق کسی که راه صلح و تنشزدایی با آمریکا و جهان را در پیش میگیرد با کسی که معتقد است جنگ با آمریکا و تحریم به نفع ایران است، نفهمیم؟ چگونه میشود که فرق جواد ظریف را با منوچهر متکی نفهمیم؟ چگونه میشود که تفاوت کسی که به دانشجویان دانشگاه حمله گازانبری میکند با کسی که از فعالیت سیاسی در دانشگاه دفاع میکند نفهمیم؟ چگونه میشود که تفاوت کسی که مجوز کنسرت موسیقی را میدهد ولی نمیتواند از برگزاری کنسرتها دفاع کند، با کسی که به محل کنسرت موسیقی حمله میکند را متوجه نشویم؟ آیا اینها با هم فرق ندارند؟
برخی از مخالفان شرکت در انتخابات معتقدند که اصلاحطلبان و اصولگرایان در نهایت یکی هستند. واقعا اگر این دو تا یکی هستند، چرا پنج هزار اصلاح طلب در سال ۱۳۸۸ توسط قوه قضائیه و دولت اصولگرا دستگیر شدند و به زندان افتادند؟ آیا میان آنکه زندانی میشود و آن که زندانی میکند فرقی وجود ندارد؟ آیا میان مصطفی تاجزاده اصلاحطلب با سعید مرتضوی اصولگرا فرقی وجود ندارد؟ آیا میان بازجو و زندانی تفاوت وجود ندارد؟ چگونه میشود که تفاوت این دو گروه را با هم نمیبینیم؟
ناسازه اینکه ما انتظار داریم مردم این تفاوت را نبینند، اما تفاوت ما را با بقیه ببینند. برخی از تحریمیها کسانی هستند که قربانی بحران خشونت سیاسی دهه شصت بودند. آنها سی سال قبل با تعاریف رسمی جهان تروریست محسوب میشدند. برخی از آنان طرفدار جنگ مسلحانه و اعمال خشونت علیه مخالفان خودشان بودند. برخی از آنان چند ماهی یا چند سالی است که به آزادی و دموکراسی معتقدند، آنها به خودشان حق میدهند که در یک پروسه سی ساله تغییر کنند و صورتی تازه بپذیرند، اما به کسی که در دهه شصت با آنها مخالف بوده و طرفدار خشونت بوده حق نمیدهند که تغییر کند و خشونت را کنار بگذارد و اصلاح طلبی حامی آزادی و حقوق بشر بشود.
این اتفاق افتاده که به کسی که طرفدار جناح چپ اقلیت سازمان چریکهای فدایی بوده گفتهایم که شما طرفدار جنگ مسلحانه هستید، طرف پاسخ میدهد که نه، ما الآن سه هفته است که دیگر طرفدار جنگ مسلحانه نیستیم، گروهی که طرفدار جنگ مسلحانه هستند، جریان طرفدار اشرف دهقانی هستند. براساس ارزیابیهای تقریبی، احتمالا تعداد اعضای رسمی تشکیلات سازمان فدائیان پانصد تا هزار نفر باید بوده باشد، منظور من چند هزار هوادار این سازمان نیست. چطور ما انتظار داریم مردم تفاوت جناح چپ اقلیت سازمان را با جریان اشرف دهقانی که کلا سه عضو دارد، بفهمد ولی خودمان تفاوت اصلاحطلبان و اصولگرایان را نمیفهمیم؟ آن یکی مسئول فلان جناح جبهه ملی در شهر فلوریداست که سه نفر عضو دارد و مخالف دو نفر دیگر اعضای جبهه ملی است که در شهرشان حضور دارند. او انتظار دارد مردم فرق جریان داخل کشور جبهه ملی با جریان خارج از کشور طرفدار مدنی را با جریان طرفدار سنجابی که شناخت آن نیازمند داشتن اطلاعات وسیع در حوزه باستانشناسی است بفهمند، ولی خودش توانایی درک تفاوت جبهه پایداری و اصولگرایان میانه رو یا اصلاحطلب و اصولگرا را ندارد.
بسیاری از مخالفان جریان اصلاح طلبی در ایران میدانند که محمد خاتمی با ۲۰ میلیون رای در سال ۷۶ انتخاب شده و با کمی بیشتر در سال ۱۳۸۰ مجددا رئیس جمهور شده است. از آن پس خاتمی در هر انتخاباتی نماینده رای حداقل ۱۵ تا ۲۰ میلیون ایرانی بوده است. او با همان یک کلمه «تکرار میکنم» موفق شد ترکیب مجلس را تغییر دهد و با حمایت از روحانی او را روی صندلی قدرت نشاند. آیا این که خاتمی چنین اثری روی رای مردم دارد میتوان انکار کرد؟
تحریمیها بخاطر لجاجت با اصلاحطلبان نه تنها این رای را انکار میکنند بلکه عملا تقلب سال ۱۳۸۸ را هم نفی میکنند. یکی از این روستازادگان دانشمند اخیرا در یک پست فیسبوکی نوشته بود که « فرد منتخب ۶۳ درصد جامعه رد صلاحیت شد؟» او انگار خبر ندارد که پیش از این هاشمی و رضا خاتمی نماینده اول تهران و فائزه هاشمی نماینده دوم تهران و اکبر هاشمی نماینده اول تهران رد صلاحیت شده بود و محمد خاتمی نماینده ۷۰ درصد ایرانیان حق اظهار نظر ندارد.
چنین میشود که بسیاری از تحریمیها پس از هر انتخاباتی به این نتیجه میرسند که چون ۳۰ درصد مردم در انتخابات شرکت نکردند، پس تحریم ۳۰ درصد طرفدار دارد. و به این توجه نمیکنند که همیشه ۲۵ درصد مردم در انتخابات شرکت نمیکنند. چگونه است که ما آن سی درصد موهوم نامعلوم را میبینیم و آن ۶۰ درصد اثبات شده و تکرار شده را نمیبینیم؟
اصلاح طلبان و اصولگرایان، دو جریان مشخص با پسزمینههای مشخص سیاسی در جامعه ایران هستند. این دو با هم تفاوت جدی دارند. تفاوت این دو تفاوت استبداد و آزادی، گفتگو و بازجویی، رکود و شکوفایی، جنگ وصلح، ثبات و ناامنی و کتاب و چماق است. این را باید فهمید.
از: زیتون