تقی رحمانی، نویسنده و عضو شورای فعالان ملی مذهبی که قریب یک سوم از عمر خود را در زندان به سر برده است، چهره ای نام آشنا در میان فعالین مدنی است. او تجربه مستقیمی از مواجهه با محرومیت و عدم توسعه یافتگی در سیستان و بلوچستان و هم چنین برخورد با مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان و از بلندپایه ترین رهبران اهل سنت ایران دارد.
ماهنامه خط صلح در این شماره با آقای رحمانی در خصوص مولوی عبدالحمید و تاثیر این عالم مذهبی اهل سنت در کاهش تنش ها و تضادها در استان سیستان و بلوچستان و اهل سنت ایران گفتگو کرده است. او، مولوی عبدالحمید را فردی بسیار صمیمی و با تساهل و تسامح توصیف می کند و ایران گرایی امام جمعه اهل سنت زاهدان را فرصتی طلایی می داند که باید توسط مرکز نشینان و صاحبان قدرت در ایران مورد توجه قرار گیرد. این فعال مدنی در این مصاحبه بر نقش حکومت و قدرت مرکزی در برقراری این تعامل تاکید می کند و می گوید که این مناطق باید به سمت توسعه پایدار، غیرسیاسی، غیر نظامی و غیرامنیتی شدن پیش برود.
مشروح گفتگو با تقی رحمانی، نویسنده، فعال مدنی و فعال ملی مذهبی در ذیل از نظر شما می گذرد.
جناب آقای رحمانی آیا جایزه کانون مدافعان حقوق بشر که به واسطه خانم نرگس محمدی به مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان تقدیم شد، به خاطر نقش ایشان در مسئله خاصی مثل وساطت در آزاد کردن سربازهای گروگان گرفته شده توسط گروه های مسلح منطقه بود و یا این جایزه به منش و ویژگی های رفتاری ایشان در طول سال های گذشته تعلق گرفته است؟
من اطلاع دقیقی ندارم؛ ولی مسلماً یک عامل، برخوردی بود که مولوی عبدالحمید در مسئله گروگان گیری سربازها انجام داد و واسط جان آن ها شد. دلیل دیگر، قبول او در شورای ملی صلح بود. در واقع مولوی در شورای ملی صلح که در سال ۱۳۸۶ توسط خانم عبادی شکل گرفت و بیش از ۸۰ نفر در آن شورا بودند، نماینده ای فرستاد.
این نوع مواضع مولوی عبدالحمید و رفتارهای دیگر ایشان که از اول هم متفاوت بود، از ایشان شخصیت متمایزی ساخته است. من یک تجربه شخصی از مولوی عبدالحمید دارم که مربوط به ملاقات من با ایشان در سال ۱۳۸۵ است. در آن دیدار، مولوی عبدالحمید را یک شخصیت مدنی و کاملاً متفاوت از چهره هایی که معمولاً از یک روحانی اهل سنت در یک منطقه دوردست انتظار دارید، دیدم. برای من این که ایشان رفتار و برخوردی بسیار صمیمی و با تسامح داشتند، خیلی جالب بود. دیگران هم که در زمان های مختلف با مولوی عبدالحمید دیدار داشتند این ویژگی ها را در ایشان دیده اند. اخیراً هم مواضعی که گرفته، مواضعی است که در عین حال که به هویت اهل سنت توجه دارد، اما ملی گرایانه هم هست؛ یعنی ایران برایش اولویت دارد.
آیا این برداشت درستی است که گفته می شود قرار گرفتن فردی با ویژگی های ایشان در سطوح رهبری جامعه اهل سنت ایران، در شرایطی که این جامعه از یک تبعیض سیستماتیک رنج می برد، باعث کاستن از ظرفیت خشونت های ممکن و تنش های قابل پیش بینی در جامعه ایران می شود؟
من معتقد هستم در این رابطه، برخورد مرکز اصل و بسیار مهم تر است. مثلاً در خصوص کردستان طی گزارشی که در سال ۱۳۹۴ بر اساس تحقیقات شورای راهبردی وزارت کشور منتشر شده است، به رشد جریان هایی شبیه به گروه توحید و جهاد اشاره و نسبت به نوع نگاه ها در شهرستان پاوه اعلام خطر کردند. از طرف دیگر در آن گزارش تاکید می شود که گروه مکتب قرآن که آقای کاک حسن امینی در آن حضور دارد، نمی تواند یک گروه بنیادگرا قلمداد شود و این گروه در کردستان نگاهی نوگرایانه دارند. اما شما ملاحظه می کنید که چه رفتاری با این گروه شده است و کاک حسن امینی ممنوع الخروج است(همانند مولوی عبدالحمید که تا چند وقت پیش ممنوع الخروج بود). و از طرف دیگر، در کردستان با توجه به فضایی که وجود دارد، چه رفتاری با فعالین مدنی می شود. به عنوان نمونه، چرا باید فردی مثل محمد صدیق کبودوند ۱۰ سال زندان بکشد؟ در حالی که ما می دانیم حق کبودوند ۱۰ سال زندان نیست و هر چقدر صدای این آدم ها کم بشود، مشکلات بیش تر می شود. در واقع فشارها و رفتارهای امنیتی و نظامی که در استان های کردستان و سیستان و بلوچستان وجود دارد، منطقی نیست.
همان طور که ما شاهد هستیم، با آمدن استاندارد جدید سیستان و بلوچستان، آقای علی اوسط هاشمی، در مجموع و با در نظر گرفتن تمام فشارها، رفتارها بهتر بوده؛ نتیجه هم این است که می بینیم عملیات های مرگبار در این استان تا چه حد کم تر شده و این امکان فراهم شده که مقداری سازندگی صورت بگیرد. اگرچه باید تاکید کرد که هنوز محدودیت های بسیاری وجود دارد؛ از جمله این که مقامات مهم نمی توانند از میان سنی ها -حتی در مناطق سنی نشین-، انتخاب شوند. این ها همه نکاتی است که باید مورد توجه قرار گیرد.
به نظر من اگر این تعامل دوطرفه باشد، تسامح و روح و فرهنگ ایرانی، این ظرفیت را دارد که اقوام ایرانی را در چارچوب منافع ملی دور هم جمع کند. ولی منافع ملی، باید منافع آن ها را هم تامین کند. منافع ملی نمی تواند فقط به مرکز نشین توجه داشته باشد. و این ها چیزهایی است که ما به آن ها نیاز داریم. ولی به طور کلی و جدای از همه این اجحاف ها، رفتارهای بسیار بزرگوارانه ای که هم در کاک حسن امینی ها می بینیم و هم در مولوی عبدالحمید ها، ناشی از روح ایرانی است که به نظر من تسامح مذهبی را هم همراه خودش کرده است. شما فرض کنید که اگر این ها گرایشی به جریان های افراطی مثل داعش داشتند، در ایران چه فاجعه ای می توانست رخ دهد. چرا که وقتی نیروهایی که خودی و متعلق به همان کشور هستند، به داعش می پیوندند، قدرت عملیاتی آن ها وحشتناک تر از آن چه که هست، بالا می رود. واقعیت این است که وجود این چهره ها در مناطق اهل سنت برای ایران نعمتی بوده؛ اما هنوز حکومت چندان به حق این ها توجهی نکرده و باید به خاطر خود ایران به این حقوق توجه شود.
به نظر من، ما برای آرامش و توسعه در این استان ها به عوامل دیگری نیاز داریم که حکومت تا حد زیادی می تواند در این راستا قدم پیش بگذارد. انتخاب وزیر سنی و یا استاندار اهل سنت(البته تاکید بر اهل سنت بودن نیست و منظور بیش تر بومی بودن و آشنا بودن نیروها به جو منطقه است)، می تواند تاثیر به سزایی در این زمینه داشته باشد. ما می دانیم هنوز این رفتارها نیست ولی با این حال رفتارهای اهل سنت، خیلی سنجیده تر بوده است. مثلاً آقای مولوی عبدالحمید سخنی را در همین ایام انتخابات خطاب به رئیس جمهور گفت که همان سخنی بود که مهندس سحابی در سال ۱۳۸۱ گفت. مهندس سحابی گفت، هدف اصلی ما حفظ ایران است و مولوی عبدالحمید هم امروز می گوید، آقای رئیس جمهور به مذهب و عقیده اشخاص توجه نکنید و به ایران توجه کنید. وقتی چنین سخنی از زبان یک مولوی مذهبی بیان می شود، بسیار حائز اهمیت است. او می توانست بگوید آقای رئیس جمهور فقط باید به منافع ما که سنی و شیعه هستیم، توجه کنید. این نگاه همانی است که باید تقویت شود.
مولوی عبدالحمید در کاستن از تنش ها و خشونت های موجود که در سایه بی عدالتی گسترده در حق شهروندان اهل سنت قابل تصور است، ایفای نقش کلیدی می کند. با این حال حضور او توسط دستگاه های امنیتی محدود می شود؛ در حدی که مثلاً رئیس دفترش که داماد او هم بود با اتهاماتی امنیتی راهی زندان می شود و اخیراً هم ایشان از سفر به استان های دیگر منع شده اند. آیا این به این معنی است که حداقل قوایی در حکومت حضور یا فعالیت چنین فردی را مفید نمی داند و مایل به حذف او است؟
این مسئله برای خود من روشن نیست. در واقع ما چیز زیادی از چگونگی و نحوه عملکرد پیوند منافع اقتصادی در استان سیستان و بلوچستان با نظامیان نمی دانیم. سیطره ای که برای حفظ امنیت در سیستان و بلوچستان وجود دارد، بحث روشنی نیست. از طرفی خود مولوی عبدالحمید برخی افراد داخلی و آن هایی را که جوان تر و پیشرو تر هستند، نقد می کند. مثلاً بعد از انتخابات تحلیلی از یکی از سایت های دست راستی دیدم که علت پیروزی آقای روحانی را اهل سنت می دانستند و معتقد بودند، جوانانی در سیستان و بلوچستان هستند که می خواهند تصمیمات فردی بگیرند و اگر ما به این ها توجه کنیم، می توانیم رای اهل سنت را برای گرایش راست بعد از این کسب کنیم. ولی سوال مهم این است که آیا در سیستان و بلوچستان با آن فضای امنیتی و آن قطبی کردن، ما می توانیم زبان هموارتری پیدا کنیم؟ این نوع برخورد با اهل سنت یا با کردها که اساساً بازتولید یک نوع حالت فوق العاده در این استان ها است، یک مقدار هم به نحوه عملکرد گروه های سیاسی بر می گردد که فعالیت های مسلحانه انجام می دهند و وجود این گروه ها را توجیه پذیر می کند. خوب، وقتی تمام این مسائل را کنار هم قرار دهیم، متوجه می شویم که شرایط این چند استان مرزی ما خیلی پیچیده است.
آن چه مشخص است، یکی از سیاست های توسعه پایدار این است که سعی کند این استان ها را لااقل در مناطق شهری آن، به سمت غیر سیاسی و غیر نظامی شدن و امنیتی شدن ببرد. مشکل دیگر این است که در بین نیروهای امنیتی ما، بحث امنیت اولویت بیش تری نسبت به بحث حفاظت دارد. حفاظت یک بحث علمی است در حالی که امنیت، به معنای امنیتی کردن فضا است. در واقع حفظ امنیت در ذهن مسئولان سیاسی نظامی ایران با امنیتی کردن، پیوند دارد. در همین انفجار مجلس هم شما دیدید که حفاظت ما بسیار پایین است. معمولاً در جایی مثل مجلس، شما باید دو گروه حفاظتی داشته باشید که وقتی گروه اول تحت حمله قرار گرفت، گروه دوم بلافاصله بتواند آن را کنترل کند؛ اما گروه دومی وجود نداشت. بعد از حمله، مسئولان آمدند و گفتند سپاه جان ۱۵۰ نفر را نجات داد، در صورتی که اصل اول حفاظت این است که اساساً این عمل با آن تعداد آدم نباید صورت می گرفت. این دیدگاه در مورد کل مسائل امنیتی در استان ها هم وجود دارد که فضای امنیتی را با حفاظت اشتباه می گیرند. وقتی چنین است، بحث خیلی پیچیده تر و به یک بحث کارشناسی تبدیل می شود. باید تحلیل کرد که چه طور امکان دارد، فضای امنیتی از این دو استان بیرون برود ولی در عین حال حفاظت را بالا برد. وقتی یک جریان مورد هجوم مسلحانه قرار می گیرد، از خودش دفاع می کند؛ دولت هم خارج از این قاعده نیست. ولی آیا این مسئله توجیه گر است که دولت فعالان مدنی را هم تحت فشار قرار دهد و منطقه را امنیتی کند؟ تجربه حفاظت در اروپا نشان می دهد که می شود بین این دو مسئله، جدایی ایجاد کرد و فضا را امنیتی نکرد. در نتیجه استان ها باید از فضاهای امنیتی خارج شوند تا توسعه پایدار هم به وجود بیاید. تا فضای امنیتی هست، همواره این بازی خطرناک مرگ و زندگی هم در آن جا جریان دارد و مانع توسعه پایدار می شود. تمامی شاخصه های توسعه در ایران نشان می دهد، دو استان کردستان و سیستان و بلوچستان از تمام استان های ایران عقب تر هستن و این معنی دار است.
در صورتی که فردی مانند مولوی عبدالحمید در سطوح رهبری جامعه اهل سنت ایران قرار نگیرد و سکان امور به دست افرادی بیفتد که رویه فعلی ایشان را نمی پسندند، با توجه به بی عدالتی گسترده در حق شهروندان سنی مذهب ایران و جمعیت میلیونی آن ها چه پیامدهایی را در جامعه ایران می توان تصور کرد؟
قبل از مولوی عبدالحمید هم، افرادی مثل مولوی عبدالمجید در سطح رهبری این جامعه قرار داشتند که آن ها هم تحت فشار زیادی قرار گرفتند. اما من یک صبوری ساختاری در این افراد می بینم که شاید به روح ایرانی بر می گردد. به نظر من فاجعه است اگر یک آدم ستیزه جو در این سطح قرار بگیرد و بخواهد رفتار مقابله به مثل انجام دهد. به هر حال ممکن است در چنین حالتی، حکومت مرکزی دست به امنیتی تر کردن فضا و سرکوب بیش تر بزند اما خسارت هم بالا می رود.
رویه مولوی عبدالحمید در سیستان و بلوچستان جا افتاده تر است. در سیستان و بلوچستان ما شاهد حضور مولوی های رادیکال هم هستیم ولی در سطح و جایگاهی که مولوی عبدالحمید هست، قرار نمی گیرند. در واقع چون این یک انتخاب از پایین است، خود جامعه اهل سنت سیستان و بلوچستان، این ها را پس می زند و این یک رفتار معنی دار است. اگر دقت کنید، در کردستان هم مشارکت مردم در مسائل سیاسی بسیار بالاست. حتی در همین انتخابات اخیر، خود مردم به طرز هوشمندانه ای وارد انتخابات شدند و یک جناح سیاسی را عقب زدند. همان طور که اشاره کردم، اگر این چهره ها نباشند وضع ما خیلی خطرناک تر می شود. چنین چهره هایی نشان دهنده علائمی هم هستند. مولوی عبدالحمید همکاران و مشاوران بسیار خوبی دارد. مشاوران جوانی که آدم های تیزهوشی هستند و حتی دید ملی دارند. من خودم به دانشگاه زاهدان رفتم و این افراد را که اطرافیان مولوی هستند، دیدم. این ها چیزهایی است که به نظر من مانع از این می شود که چهره های تندرویی زمام امور را در دست بگیرند و دست به مقابله های وحشتناک بزنند. در بعضی کانال های رسمی حکومت، گاهی رفتارهای ناپسندی در پاسخ به یک سری کانال های رادیکال سنی، صورت می گیرد. این مسائل به هر حال تحریک آمیز است اما ما همیشه از طرف مقابل صبوری دیدیم. این صبوری فکر می کنم مقداری ریشه دار است و به نظر می رسد که ریشه اش در آن سازگاری فرهنگ ایرانی باشد. البته همیشه خطر وجود دارد، ولی حرف من این است که تا الان، ما شاهد رفتار معقولی از طرف مولوی های شناخته شده در سیستان و بلوچستان و یا کاک ها در کردستان بودیم که با وجود این که گاه تحت فشار قرار می گیرند، صبوری پیشه می کنند. به قول شریعتی، درست است که اسلام یکی است، ولی اسلام در هر کشور و هر سرزمینی با فرهنگ های مختلف مواجه می شود و آن فرهنگ ها مهر خودشان را می زنند و یک سری ویژگی هایی به آن اضافه می کنند. بی شک اسلام پاکستانی یا اسلام اندونزیایی، متفاوت از اسلام منطقه عربستان سعودی است.
آقای رحمانی، در واقع شما معتقد هستید که اگر روزی مولوی عبدالحمید هم نباشد، توسط بدنه عمومی اهل سنت در ایران از آن روند مقابله به مثل خشونت آمیز، جلوگیری می شود؟
تجربه خود من در رابطه با این استان می گوید که بلوچستان یک بخش تجار دارد و یک بخش مردم عادی. اقتصاد بلوچستان باید عوض و صنعتی تر شود. این تجار که حامی مولوی عبدالحمید هم هستند، امنیت می خواهند. آن ها مواد مخدر قاچاق نمی کنند و در نهایت قاچاق این تجار مربوط به قاچاق کالاست که آن هم مشکلات خاص خودش را دارد. البته یک سری از این تجار هم کارشان قاچاق نیست و در زمینه واردات فعال هستند. ببینید رابطه اقتصادی یک مقدار با ویژگی سیاسی و مذهبی پیوند برقرار می کند. مثلاً قاعده روحانیت شیعه از زمانی که شهری می شود، ملاحظه کارانه است و زیست آرام در شهر را در اولویت قرار می دهند. دلیل آن هم ارتباط با تجار بوده است. به این معنا که در ابتدا بازار تهران و یا بازار سایر شهرهای بزرگ در ایران، حامی روحانیت بودند و بعد توده های مردم. ولی آن چه تنظیم رابطه می کند، نقش اقتصادی هم هست. مولوی به گونه ای، نمایندگی نقش اقتصادی بلوچستان را هم بر عهده دارد و در حقیقت آن فضای عمده ای که سرمایه را در بلوچستان می چرخاند، نمی آید به طرف مولوی ای که طرفدار درگیری باشد یا بخواهد مسئله را خونین کند. پس این را هم باید در نظر گرفت و این ها همه رابطه هایی منطقی است. شما اگر به مرکز ایران هم اگر دقت کنید، تیپ هایی مثل احمدی نژاد وقتی سرکار می آیند، به سپاه گرایش پیدا می کنند. یا فاصله ای که سپاه از موتلفه گرفته (اگرچه موتلفه دیگر نماینده تجاری بازار ایران نیست و خودش را به حکومت بیش از حد چسبانده است)، باعث اضمحلال و ضعیف شدن این حزب شده است که دبیر کلش حتی جرات نداشت بگوید موسوی کروبی را از حصر بیرون بیاورید.
در نتیجه می توان گفت، مولوی عبدالحمید به تنهایی سخنگوی منافع جامعه ای هست که راس یا سر این منافع، بعد از روحانیون تجار هستند. منظور هم از تجار، تجار بزرگ نیست، بلکه تجاری است که معیشتشان از تجارت تامین می شود و تجارت هم چیزی نیست که بتواند با ناامنی اقتصادی همراه شود.
مولوی عبدالحمید در هر دو انتخابات اخیر ریاست جمهوری به صورت تمام عیار از حسن روحانی حمایت کرد. فکر می کنید این حمایت برای این است که وضعیت اهل سنت در دوره آقای روحانی بهتر شده یا مولوی عبدالحمید هم چنان انتظار بهبود شرایط در دولت آقای روحانی برای جامعه اهل سنت را دارد یا صرفا این حمایت را از آقای روحانی کرد چون نیروهای مقابل حسن روحانی افراد تندرویی بودند که بیم آن می رفت در صورت قدرت گرفتن وضعیت شهروندان سنی مذهب و شکاف بین شیعه و سنی از این هم بدتر بشود؟
همه این مسائل در موضع گیری مولوی عبدالحمید تاثیرگذار بوده است. در ۸ سال دولت احمدی نژاد، وضعیت اهل سنت ایران به مراتب بدتر شد و واقعیت این است که وقتی آقای علی اوسط هاشمی استاندار شد، یک سری اقدامات مثبت صورت گرفت. البته رضایت هنوز به اندازه کافی حاصل نشده و دلیل آن هم این است که مشکلات بسیار است. ولی مثلاً در کردستان این اتفاق نیفتاده؛ هرچند که باز هم کردها رای دادند.
همان طور که اشاره کردم، به طور کلی این به سازگاری ایرانی بر می گردد که اولاً با توجه به شرایط، جریان هایی که در حال حاضر در اقلیت هستند، در اوج هوشیاری سعی می کنند کاری کنند که تندروترها نیایند چون وضعشان بدتر می شود و در وهله دوم به هر حال در زمان آقای روحانی یک سری اقدامات مثبت در سیستان و بلوچستان نسبت به قبل و دوره احمدی نژاد صورت گرفته است.
یک پدیده بسیار عجیبی هم که در سیستان و بلوچستان وجود دارد، مشارکت بسیار زنان در شورای شهر است. این مسئله نشان می دهد که کارهای فرهنگی مثبتی نسبت به کلیت جامعه ما در آن منطقه صورت گرفته است.
به نظر من مولوی عبدالحمید و حتی کاک های کردستان، همه پیامشان صریحاً این است که اولاً مراقب باشید وضعیت بدتر نشود و ثانیاً به فکر بهتر کردن وضع و یا لااقل برداشته شدن قدم به قدم یک سری از تبعیض ها هستند. تبعیض پدر همه ظلم هاست و پایه همه ظلم ها از تبعیض شروع می شود. تبعیض با تفاوت فرق دارد؛ تبعیض یعنی این که، یکی یک جا حق بیش تری دارد، اما تفاوت توان و تمایزها را نشان می دهد. وقتی شما تبعیض قائل می شوید، مسئله خودی و غیر خودی به وجود می آید، همین طور ادامه پیدا می کند و زمانی شما به نقطه ای می رسید که اساساً دیگر فاصله بسیار زیاد شده است. مولوی به نظر من به همه این مسائل توجه دارد و خواسته ایشان از آقای روحانی این است که قدم های بیش تری بردارد. البته این قدم ها، با فشارهای زیادی از طرف برخی مراجع مواجه خواهد شد؛ چون اختلافاتی بین شیعه و سنی وجود دارد. به نظر من روحانیون شیعه که در ایران حاکم هستند و یا دستکم آن هایی که مقداری معقول تر هستند، باید در این حوزه بحثی مبنی بر این که خلاصه اهل سنت مسلمان اند و نه منحرفینی که باید به راه راست هدایت شوند، شروع کنند. آن چه به وجود آمده است، جنگی است که بین دیدگاه های شیعه و سنی راه انداخته اند و این بسیار خطرناک است. باید به فرمول امام موسی صدر برگردیم. امام موسی صدر می گفت ما نه می خواهیم شیعه ای را سنی کنیم، نه یک سنی را شیعه کنیم و باید در رفتارهای خوب از هم سبقت بگیریم. این مسئله در حال حاضر، روح نیاز جامعه ماست. مسئله ای را که باید در نظر بگیریم، این است که ما در جهان اسلام یک اقلیت هستیم؛ یک اقلیت محض. درست است که در ایران اکثریت شیعه هستند، ولی در جهان ما اقلیت هستیم. متاسفانه تبلیغات عربستان سعودی هم طوری دارد از ایران در جهان چهره سازی می کند که روحانیت شیعه را به یک دیدگاه رافضی تبدیل کرده است. منتهی در این قبیل تبلیغات یک سری مصداق ها از ظلم شیعه ها به سنی ها در ایران را هم نشان می دهند و همه این مسائل به هم متصل هستند. در این میان رفتار حکومت ایران باید به گونه ای باشد که مقداری این فاصله و شکاف را کاهش دهد نه این که به فشار بیش تر کمک کند. به تبع در این شرایط، شخصیت هایی نظیر مولوی عبدالحمید و کاک حسن امینی و فعالان مدنی جدا از مذهب، اگر در این مناطق آزادی عمل داشته باشند آن موقع دولت ایران می تواند به رفتار دولت عربستان در منطقه ظهران عربستان سعودی انتقاد کند و بگوید تو چرا این رفتار را داری. این نوع انتقاد آن موقع حتی به اصلاح رابطه شیعه و سنی کمک می کند. در واقع اگر خواسته های مولوی عبدالحمید به دل بنشیند و آقای روحانی بتواند آن ها را عملی کند، این به نفع کلیت نگاه اهل سنت به ایران می شود. به هر حال در حال حاضر حکومت ایران به گونه ای نماینده شیعه ها هم هست؛ حالا اگر این حکومت شیعه مطابق حتی قانون اساسی خودش، آزادی عمل بدهد، این رویکرد به اصلاح و بازسازی رابطه شیعه و سنی در جهان هم کمک خواهد کرد. متاسفانه زمینه تنش بین شیعه و سنی به شکل وحشتناکی بالا رفته است و این مسئله لااقل باید مدیریت شود.
وجود کسانی مثل مولوی عبدالحمید و کاک حسن امینی به عنوان یک پل خوب ارتباطی، یک فرصت طلایی است که نباید آن را تبدیل به تهدید کنند. این افراد دستشان را بارها برای دوستی به طرف حکومت مرکزی دراز کردند اما با این حال، جواب های مناسبی دریافت نکردند. اصلی ترین دلیل هم این است که متاسفانه در حکومت ایران، در مرکز، افراد تصمیم گیر گاه بنا به دعواهایی که با هم دارند، توی سر اقلیت ها و توی سر نیروهای مخالف خودشان می زنند. مولوی و امثال مولوی ها حق دارند ضمن این که می توانند قابل انتقاد باشند، نقش منطقه ای خودشان را بازی کنند. این نقش منطقه ای اتفاقاً چهره ملی خواهد داشت و همان طور که گفته شد، این چهره ملی حتی در منطقه خاورمیانه می تواند به بازسازی رابطه شیعه و سنی در کل جهان، کمک کند.
اگر در پایان نکته ای در این خصوص مانده است، بفرمایید.
این بحث بسیار مهمی است. و من باز هم می خواهم تاکید کنم که آن بخش از حکومت که به فکر اصلاح برخی امور است، به چهره های مثل مولوی حتی برای منافع خودش نیاز دارد. در غیر این صورت ما وارد جدال های بسیار سخت تری می شویم و این جدال ها به هیچ عنوان به نفع جامعه اهل سنت یا شیعه نیست و جدای از بحث شیعه و سنی، به نفع منافع ملی و هیچ یک از ایرانیان نیست.