دریای بزرگی که در جنوب میهن مان ایران و غرب اقیانوس هند قرار دارد خلیج فارس است که دارای رویه ای بیش از ۲۴۰هزار کیلومتر مربع و ژرفای آن میان ۲۵ تا ۹۱متر اندازه گیری شده است و درازای خلیج فارس از بندر خرمشهر تا تنگه هرمز ۱۲۹۰ کیلومتر و پهنای آن در فراخ ترین جا (بندر بوشهر تا بندر قطیف) ۶۴۰کیلومتر و در تنگ ترین مکان کمتر از ۱۱۰کیلومتر بیان شده است.
رودخانه های متعددی به خلیج فارس می ریزند. مطالعات اقلیمی و زمین شناسی این منطقه نشان می دهد که ساحل شمالی خلیج فارس هر سال ۶/۵متر و در هر قرن بیش از ۵۰۰متر در آب پیشروی دارد، به این اعتبار زمانی «میان رودان» (بین النهرین) و همه کشتزارهای آن زیر آب بوده است و بسیاری از شهرهای کهن این ناحیه تاریخی جهان از بندرهای این دریای بزرگ بوده اند. در سه طرف این دریای بزرگ از قدیم ترین روزگاران تا زمان معاصر، بندرهایی وجود داشته اند که سفرنامه نویسان و جغرافی دانان از نام و نشان و رونق اقتصادی و اجتماعی آنها و موقعیت سیاسی و نظامی شان سخن های فراوان گفته اند. مشهورترین آنها در بخش شمالی خلیج فارس ابله در نزدیکی بصره، مهرویان (ارجان)، ماهشهر (معشور)، ریشهر (نزدیک بوشهر)، سیراف و طاهری گناوه و بندر ریگ، گمبرون (بندرعباس) و جز اینها در بخش غربی مشهورترین بندرها به شرح زیر هستند: قطیف، راس التنوره، نجمه، خبر، دمام، ظهران و چند روستای دیگر.
و در بخش جنوبی: قطر، ابوظبی، دوبی، شارجه، عجمان، ام القوین و راس الخیمه از شهرت بیشتری برخوردارند. از قدیمی ترین روزگار تا عصر حاضر نامی که بر این دریا نهاده اند با ایران یا بخشی از آن به نام پارس در پیوند بوده است؛ تنها نامی که پیش از ورود آریاها به ایران زمین در کتیبه های آشوریان دیده شده است. «تارمرتو» که به معنای «رود تلخ» است به خلیج فارس داده شده است و پس از ایرانی شدن این فلات و خلیج، همه جا، تاریخ از پارسی بودن آنها حکایت می کند.
در آثار ایرانیان «دریای پارس» به کار رفته است و در آثار یونانیان «پرسیکون کاای تاس» به معنای خلیج فارس نوشته شده است.
در آثار رومیان و لاتین ها گاه «پرسیکوس سینوس» به معنای خلیج فارس و گاه «اکواردم پرسیکو» به معنای «آبگیر پارس» آمده است.
در آثار اسلامی از عربی و فارسی نام های «بحر الفارس»، «خلیج الفارسی» و «خلیج العجمی» دیده شده است و این امر در سرتاسر تاریخ اسلامی مشاهده می شود. یعنی از نخستین اثر مستند به نام «مختصر کتاب البلدان» در سال ۲۷۹ هجری قمری تا آخرین کتاب های علمی چاپ شده.
در کشورهای عربی چون «دایره المعارف البستانی» (در ۱۸۸۳ میلادی)، «تاریخ الاسلام السیاسی» تالیف دکتر حسن ابراهیم حسن در ۱۹۳۵ میلادی، همه آثار جرجی زیدان و حتی کتاب های درسی مدارس و دانشگاه های دمشق و بیروت و مصر و بغداد.
و در آثار ملت های دیگر جهان که زبان آنها در پیوند فرهنگی با یونان و لاتین است چون فرانسه، ایتالیا، اسپانیا، هلند، انگلیس، پرتغال، روس و آلمان یا جامعه هایی که زیر تاثیر تمدن اسلامی قرار گرفته اند یا خواسته اند نام جاری و جهان پسندی را بر این دریای آسیایی بنهند، همه آنها واژه «پارس» را پذیرفته اند، چون ترکیه و چین و ژاپن و دیگر کشورهای جهان.
هرودت یونانی می نویسد: خاستگاه نخستین دریانوردان جهان خلیج فارس بوده است و یاقوت حموی می نویسد: دریای پارس شعبه ای از دریای بزرگ هند است. به هر رو بپردازیم به جزایر. ادامه فلات ایران و جلگه های جنوبی آن از لحاظ زمین شناسی به خلیج فارس می انجامد و از ۱۳۰ جزیره در خلیج فارس نام برده شده است. برخی مختصر آبی دارند و قابل سکونت هستند که در جغرافیای تاریخی ایران از آنان نام برده شده است. از آن جمله کیش، قشم، هرمز، بحرین و… عده ای هم بی آب هستند و به صورت تپه های نمک وجود دارند که شاید تا دهه های اخیر، هیچ انسانی در آنجا گام نگذاشته باشد.
البته تعدادی از این جزیره ها هم به دلیل پیدا شدن نفت و خاک سرخ و کانی های دیگر نیز معروف شده اند و تعدادی از آنها به دلیل سوق الجیشی بودن و به مرور با نصب دستگاه های هواشناس یا چراغ های دریایی نامی گرفته اند و برخی فقط در سایه اندک امکان ماهیگیری شهرت به دست آورده اند. این جزیره ها اکنون به کشورهایی چون ایران، عراق، کویت، عربستان و شیخ نشین های جنوبی خلیج فارس که صاحب ساحل هستند، تعلق دارند.
جزیره های مهم ایران از ۲۰عدد فزون تر است که مشهورترین آنها پس از مجمع الجزایر بحرین هرمز، قشم، خارک، کیش، هنگام، تنب بزرگ، تنب کوچک، ابوموسی و… هستند. در این جزیره ها بناهای تاریخی-دینی پیش از اسلام همچون آتشکده های ویران شده و همچنین از دوران اسلامی مسجدهای متعلق به قرن سوم هجری و پس از آن آثار نظامی تاریخی از جمله دژهای نادری و قلعه های جنگی دوران سلطه پرتغالی ها و انگلیس ها دیده می شوند که گویای این واقعیت است که از دیرباز خلیج فارس محل برخوردها و رفت و آمدهای تاریخی بسیار بوده و بخش شرقی آن تنگه هرمز حکم حیاتی ترین دروازه های اقتصادی کشور ایران را داشته است و این موقعیت جغرافیایی در زمان حاضر نیز به همان قوت باقی مانده است و از حساس ترین نقاط دفاعی سرزمین مان است.
عمق خلیج فارس پس از تنگه بیشتر می شود. آب های روان در تنگه هرمز به علت پیدایش توده های نمک شورتر از آب های دیگر نقاط خلیج فارس است.
جزیره قشم بزرگ ترین جزیره واقع در تنگه هرمز است که درازای آن ۱۱۵ کیلومتر و پهنای آن ۳۵ کیلومتر است.
موقعیت سه جزیره تنب بزرگ، تنب کوچک و ابوموسی را که هرازگاهی قدرت ها و عوامل شان چشم طمع به سویشان می دوزند در ارتباط با جزیره قشم بهتر می توان شناخت.
جزیره تنب بزرگ، در ۲۷کیلومتری جنوب شرقی قشم قرار دارد. واژه تنب به زبان محلی به معنای تپه است و بلندترین تپه این جزیره ۵۳متر از سطح دریا بلندی دارد. آب آشامیدنی چاه ها در این جزیره تلخ است و کشاورزی در آن بسیار کم رونق است. در سال ۱۳۴۲ ساکنان آن کمتر از صد نفر و در سال ۱۳۴۹ حدود ۳۰۰ نفر نوشته شده است، که از راه ماهیگیری و صید مروارید زندگی می گذرانند. جزیره تنب کوچک، در ۱۲کیلومتری باختر جزیره تنب بزرگ قرار دارد و بلندترین تپه آن دارای ۳۰متر بلندی از سطح دریاست و تا سال ۱۳۵۰ از سکنه خالی بوده است.
جزیره ابوموسی، این جزیره از دو جزیره تنب وسیع تر است و دارای پنج کیلومتر درازا و چهار کیلومتر پهنا است. در این جزیره کوهستان سنگی وجود دارد که بلندترین نقطه آن یک صد و ۱۰ متر از سطح دریا بلندی دارد، که به کوه حلوا معروف است. ساکنان این جزیره در سال ۱۳۴۹ بالغ بر ۷۰۰ نفر نوشته شده است که برخی از راه صید مروارید و ماهی زندگی می گذرانند و عده ای هم در کان های خاک سرخ (اکسید آهن) به کار اشتغال دارند. یک دبستان در سال ۱۳۴۹ و یک موتور برق ۲۰کیلو وات در این جزیره وجود داشته است.
جزیره های خلیج فارس به ویژه در بخش شمالی آن، همه گاه متعلق به ایران بوده است و این سه جزیره تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی همچون دیگر جزایر از این قاعده مستثنی نبوده اند. در دوره استقرار پرتغالی ها در جزیره بزرگ قشم، این سه جزیره زیر سلطه آنان درآمد و پس از سقوط قدرت دریایی پرتغالی ها، استعمارگران انگلیسی توانستند در خلیج فارس سیادت داشته باشند.
در نقشه های جغرافیایی انگلیسی در سال ۱۸۸۸ میلادی مجمع الجزایر بحرین و جزایر تنب و ابوموسی یعنی تا آخر سده نوزدهم انگلیس ها سه جزیره مزبور را متعلق به ایران می دانستند. اما در سال ۱۹۰۳ میلادی سیاست جدید استعمار انگلستان، حق حاکمیت ملی ایران را از این جزیره ها سلب کرد و جزایر تنب را در قلمرو راس الخیمه و جزیره ابوموسی را در قلمرو شارجه قرار داد و در بین سال های ۳۲- ۱۹۳۰ میلادی اعتراض هایی از سوی وزارت خارجه ایران علیه تسلط انگلیس ها نمایان شده است و کارگزاران استعمار نیز واکنش هایی از خود نشان داده اند که اسناد آن موجود است.
دولت استعماری انگلستان منصفی فرضی از حد باختری خلیج فارس تا تنگه هرمز کشیده بود که جزایر تنب در بخش شمالی قرار داشت یعنی نزدیک ساحل ایران و جزیره ابوموسی. با اینکه در وسط خط شارجه و ساحل ایران واقع بود آن هم در بخش شمالی خلیج فارس جای می گرفت و به این صورت در زمره جزیره های ایرانی است، اما سیاست شوم بریتانیا مصلحت استعماری خود را در این تشخیص داده بود که این سه جزیره از ایران جدا باشد و به حکومت امیرهای دست نشانده تعلق پیدا کند.
عمال وابسته به استعمار بخش های عرب نشین جنوب خلیج فارس در چند دهه اخیر اندک اندک در این جزیره ها دخالت هایی کردند و دولت های ضعیف و زیر سلطه ایران نیز نتوانستند از حق حاکمیت ایرانیان دفاع کنند، به طوری که شیخ شارجه توانست از جزیره ابوموسی به راحتی خاک سرخ استخراج کند و به انگلیس ها بفروشد و جهت «دزدان دریایی» اسکله و چراغ دریایی در این جزیره ایرانی برپا دارد. تنها دخالتی که از سوی ایرانیان عملی شد، ایجاد ساخلو نظامی در دوره دکتر محمد مصدق در تنب بزرگ است که نشان از توجه دولت ملی او به حقوق ملی ایرانیان است. با ظهور و قدرت یابی قدرت بزرگ آمریکا در خلیج فارس و ضعف مالی و سیاسی انگلستان و توسعه جنبش های آزادی بخش در منطقه نظام استعماری در خلیج فارس از شیوه مستقیم به حالت غیرمستقیم مبدل شد و انگلستان در سال ۱۹۷۱ میلادی تصمیم گرفت قوای خود را از خلیج فارس خارج کند. برای جانشینی و تداوم چپاول دو راه حل وجود داشت:
یکم: ایجاد قشون یکپارچه از ساکنان منطقه در سرتاسر خلیج فارس
دوم: ایجاد قشون چندگانه و پراکنده از قوم ها و ملت های گوناگون
راهکار یکم به علت های فرهنگی- تاریخی و سیاسی امکان پذیر نبود از این رو در یک استراتژی سلطه جویانه تقویت نیروهای وابسته محلی مورد توجه قرار گرفت.
در ۱۸ فوریه ۱۹۶۸ برابر با ۳۰/۱۱/۱۳۴۸ خورشیدی توافقنامه ای بین حاکم ابوظبی (شیخ زاید) و حاکم دوبی (شیخ راشد) امضا شد و در ۲۷ فوریه پنج امیرنشین دیگر کناره خلیج فارس (شارجه، عمان، ام القوین، راس الخیمه و فجیره) نیز این توافقنامه را امضا کردند.
امپریالیست های انگلیسی و آمریکایی تمایل شدید داشتند که در این «فدراسیون» دست ساز ابرقدرت ها قطر و بحرین را نیز شرکت دهند. در مورد قطر اختلاف های خانوادگی و محلی وجود داشت و در مورد مجمع الجزایر بحرین که تمام شواهد و دلایل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن را متعلق به ایران می داند، نیز در آن هنگام اشکال هایی به نظر می رسید که به سادگی قابل رفع نبود و در نتیجه امپریالیست ها نتوانستند با وجود حضور نمایندگان قطر و بحرین در کنفرانس های مقدماتی این دو را هم جزو دولت مورد نظر خود درآوردند و ناگزیر کشور امارات متحده عربی در اکتبر ۱۹۶۹ برابر با ۱۳۴۸ تنها با شرکت هفت شیخ نشین کناره جنوبی خلیج فارس توسط امپریالیست ها تشکیل و هیات رییسه یا منتخب آن هم معلوم شد و پایتخت آن پس از توطئه جدایی بحرین از ایران با یک خیمه شب بازی مسخره استعماری در سال بعد انجام گرفت.
(داریوش فروهر دبیر حزب ملت ایران به همراه تنی چند از اعضای حزب در اعتراض به جدایی بحرین از مام میهن بازداشت و زندانی شدند. پس از تصرف سه جزیره خلیج فارس، ماموران دستگاه استبداد در زندان با داریوش فروهر تماس گرفتند و از ایشان خواستند به سود شاه در امر تصرف سه جزیره موضع گیری کند که البته جز آزاد شدن از زندان پست و مقام هم دربر خواهد داشت.
فروهر چنین پاسخ می دهد: اظهارنظر فردی ما را به اینجا کشانده است که پاره ای از میهن مان جدا شد. اظهارنظر در این امر مهم کار فرد نیست، کار جمع است. به عنوان فرد هیچ نظری نمی توانم اظهار کنم و به عنوان حزب ملت ایران، این حزب است که اظهارنظر می کند. اگر شرایط گردهمایی فراهم شود البته و صدالبته درباره حقوق ایران در خلیج فارس و سیاست قدرت های بزرگ در منطقه و نقش دستگاه حاکمه ایران اظهارنظر خواهد شد.) امپریالیست ها ناگزیر موافقت کردند تا جزیره های تنب و ابوموسی که کشورهای تازه بنیادیافته در جنوب ادعایی بر آنها نداشتند و ملت ایران هم همه گاه، آن جزایر را متعلق به خود می دانست با سروصدای زیاد تبلیغاتی به ایران بازگردد. شاه که با جدایی بحرین از ایران خود را پیش از گذشته منفور ایرانیان می دید با لشکرکشی در بیابان های خالی کوشش کرد خود را «ناجی» جزیره های ازدست رفته معرفی کند که البته هیچ گاه مردم آن را جدی نگرفتند و دانستند نوعی دیگر از بازی های استعمار جدید است.
دولت دست نشانده عراق که داعیه ژاندارم منطقه بودن را داشت با ژاندارم نو اختلاف سلیقه یافت و برای کسب محبوبیت در بخش های جنوبی خلیج فارس به ویژه در میان مردم ظفار، چند صباحی با تعلق این سه جزیره به ایران مخالفت ورزید. ولی در کنفرانس الجزایر به دنبال مذاکرات شاه و صدام حسین به قیمت قربانی کردن جنبش کردهای جدامانده از ایران دولت عراق دست از بازی هایش برداشت و طبق قراردادهای محرمانه تعلق این سه جزیره را به ایران پذیرفت که به قرارداد الجزایر مشهور است و دست در دست شاه هر دو در سرکوبی مردم منطقه متفق و هماهنگ شدند.
پس از پیروزی انقلاب و تبلور راستین حق مالکیت ملی در خلیج فارس، دولت دست نشانده و نژادپرست عراق همگام با آمریکا دوباره به ژاژخایی برخاست و از اینکه اندیشه های انقلابی جامعه ما، سرتاسر خلیج فارس را متاثر کرده و در عراق نیز جنبش هایی به وجود آورده، به وحشت افتاد و گمان می برد با تحریکات قومی می تواند جلو این موج عظیم را بگیرد.
پس از آن نیز در اثر سیاست های ضعیف و انفعالی وزارت خارجه، امیرک های حاشیه جنوبی خلیج فارس به تحریک استعمار گستاخ شده باز بدون توجه به اسناد تاریخی و برخلاف تمامی موازین و قراردادهای بین المللی ژاژخایی خود را هرازگاه در رسانه هایشان مطرح می کنند، که باید دولت ایران پاسخ شایسته و اراده ملت بزرگ ایران را که حاکمیت ملی است، در رابطه با آنها اعمال کند. (۱)
پی نوشت:
1- برای کسب اطلاع بیشتر به کتاب های «نام خلیج فارس در طول تاریخ» از دکتر جواد مشکور، «محاکمه خلیج فارس نویسان» از دکتر احمد مدنی، «دریانوردی ایرانیان» از اسماعیل رایین و «خلیج فارس» از آرنولد ویلسون مراجعه کنید.