بیست سال پس از خرداد ۷۶ و آغاز عصر اصلاحات هسته سخت قدرت و جریان اصول گرای امروز و راست گذشته گریبان دانشگاه را به درستی رها نکرده است. در خرداد ۷۶ آنان به درستی دریافتند که انقلاب فرهنگی ناکام بوده است و کامیابی آنان برای حفاظت و حراست از “قدرت مطلقه” جز با تهدید و تحدید دانشگاه مسیر نمی شود.
در این مسیر از هیچ کوششی فرو گذار نبودند و این تلاشی پیوسته در این سالها بوده است. حمله به کوی دانشگاه در خرداد ۷۸، نشانگر بغض شکست راست در انتخابات ۷۶ و تحولات پس از آن بود. وقتی در فاجعه کوی سربازی به جرم دزدیدن یک ریش تراش محکوم شد و آمران و عاملان حمله به کوی در پناه امن حاکمیت به کار و زندگی ادامه دادند و ارتقا یافتند هویدا بود که در اندیشه آنان جز سوزاندن ریشه های معرفت سیاسی در دانشگاه چیز دیگری نیست. وقتی کمر دانشگاه شکست راست نیرو گرفت، خزان مطبوعات فرا رسید، حجاریان ترور شد، پرونده قتل های زنجیره ای منحرف شد، خاتمی به روز مرگی افتاد و عقب نشست. این خاتمی در دور دوم ریاست جمهوری علی رغم رای بیشتر، به جهت سیاسی اخته شد و چون در خرداد ۸۲ دانشگاه دو باره به میدان آمد، مجددا سرکوب شد و فعالان دانشجویی بسیاری به زندان افتادند. در واپسین ۱۶ آذری که خاتمی به عنوان رئیس دولت در دانشگاه حاضر شد دانشجویانی که به درستی طاقت از کف داده بودند با نقدهایی وبرانگر بر او تاختند و او به این بسنده کرد که بعد از من کسانی خواهند آمد که. . . . . او به درستی فهمیده بود هسته سخت قدرت دیگر استخوان لای زخم تحمل نمی کند و در فکر یک دست کردن حاکمیت است.
در پس بلوای شکست اصلاحات، و در هنگامه ای که شکست یتیم است همه سعی کردند برای اصلاحات پدری کنند و مدعیان ادامه راه به فکر وزن کشی افتادند غافل از آنکه دانشگاه ناراضی تر از آن است که پس از شکست اصلاحات و اشتباهات فاحش اصلاح طلبان دو باره تن به حضور در انتخابات بسپارد. آن رو زها که ایده خروج از حاکمیت جامه عمل نپوشید تا هسته سخت قدرت هزینه اقتدرگرایی را پرداخت کند موسم اخراج از حاکمیت فرارسید و اصول گرایان پس از فتح مجلس هفتم، ریاست جمهوری نهم را در حالی بردند که دانشگاه و دانشجویان کنار نشستند و با تحریم انتخابات با مهندسی نرم هاشمی – احمدی نژاد، اصول گرایان به آرزوی دیرینه خود برای یکدست کردن حاکمیت دست یافتند.
در آن کارزار نظام ابتدا اصلاح طلبان شکست خوره را با رد صلاحیت میعن زخمی کرد و سپس با تقاضای حداد عادل از آیت ا. . . خامنه ای به عرصه انتخابات باز گرداند. این شکل بازگشت به صحنه به حیثیت معین لطمه زد و اندک دانشجویانی را هم که احتمالا قصد شر کت در انتخابات و حمایت از میعن را داشتند مردد کرد تا به صف تحریمیان بپیوندند.
مقصود از این مرور بر حوادث گذشته، نشان دادن این مساله بود که حاکمیت با نشانه گرفتن دانشگاه و حمله به آن، موتور اصلاحات را پائین آورد. بعد از مصیبتهایی که در پی یکدست شدن حاکمیت بر سر مملکت آمد دانشگاه و طبقه متوسط شهری با فرمان میرحسین در ۸۸ به پا خواست اما حاکمیت با سر کوب جبش سبز نشان داد که بازگشت به قدرت اصلاح طلبان محال است. در ۹۲ فشار تحریمهای بین المللی نظام را مستاصل کرد و با کمک دانشگاه و رد صلاحیت تاریخی هاشمی و حمایت او روحانی، در ۹۲ به پاستور راه یافت.
دانشگاه نقش کلیدی در به قدرت رسیدن روحانی هم در ۹۲ و به ویژه در کارزار سنگین ۹۶ داشت، و در حالی که پس از فوت هاشمی دانشگاه آزاد نیز به
چنگ رهبر افتاد شایسته بود که حسن روحانی با معرفی وزیر علومی از اصلاح طلبان پیشرو، در ایجاد تعادل در نظام آموزش عالی ایران بکوشد اما شوربختانه او پس از پیروزی و با دریافت اخطارهای مکرر، از بازداشت برادرش تا تهدید شدن به سرنوشت بنی صدر، عملا به رئیس دفتری فرمان بر تبدیل شده و با متزلزل شدن پایه های برجام، آینده سیاسی اش را هم مبهم می بیند. با این همه اما اگر نجاتی برای او در میان باشد در به دست آوردن دل دانشگاه است، این دانشجو است که با دلش به میدان می آید باقی همه چرتکه می اندازند و به هنگامه خطر پراکنده می شوند. او با معرفی غلامی نشان داد که خودش هم تاریخ نمی خواند و واعظ غیر متعظ است. روحانی اگر دید امنیتی درست و بلند مدتی داشت می فهمید که دانشگاه آینده سیاسی او را تضمین می کند نه معامله با حاکمیت. انتخاب غلامی بازگشت به عقب هم نیست پشت کردن به دانشگاه است.