-بازخوانی و نقد سخنرانی معروف رادیو تلویزیونی شاه در ۱۴ آبان ۱۳۵۷ –
این سخنرانی که در حقیقت آخرین نطق تلویزیونی شاه بود، گویا حاصل بحث و مشاوره در حلقه مشاورین و نزدیکان فرح پهلوی متشکل از رضا قطبی، سیدحسین نصر و هوشنگ نهاوندی بوده و آخرالامر در تاریخ ۱۴ آبان ۱۳۵۷ توسط رضا قطبی پسر دایی فرح پهلوی و رییس رادیو و تلویزیون ملی ایران نگاشته شده بود و با وساطت خود او و سیدحسین نصر که شاه را اینچنین توجیه کردند: “حرفهای اعلیحضرت باید شبیه حرفهای مردم باشد” در نهایت شاه را راضی کردند، ساعت ۱۰ صبح ۱۶ آبان ۱۳۵۷ آنرا در برابر دوربین تلویزیون قرائت کند:
ملّت عزیز ایران!
در فضای باز سیاسی که از دو سال پیش به تدریج ایجاد میشد، شما ملّت ایران علیه ظلم و فساد بپا خواستید. انقلاب ملّت ایران نمیتواند مورد تأیید من بهعنوان پادشاه ایران و بهعنوان یک فرد ایرانی نباشد.
متأسفانه در کنار این انقلاب، دسیسه و سوء استفاده دیگران از احساسات و خشم شما، آشوب و هرج و مرج و شورش نیز ببار آورد. موج اعتصابها نیز که بسیاری از آنها بر حق بوده اخیراً ماهیت و جهت یافت تا چرخهای اقتصاد مملکت و زندگی روزمره مردم تلف شود و حتی جریان نفت که زندگی مملکت به آن بستگی دارد، قطع گردد، تا عبور و مرور روزانه و تأمین مایحتاج زندگی مردم نیز تعطیل شود. ناامنی، اغتشاش و شورش و کشتار در بسیاری از نقاط میهنمان بهجایی رسیده است که استقلال مملکت را در خطر انداخته است.
وقایع اسفباری که پایتخت را دیروز به آتش کشید، برای مردم و مملکت دیگر قابل ادامه و تحمّل نیست. در پی استعفای دولت و برای جلوگیری از اضمحلال مملکت و از بین رفتن وحدت ملی، برای جلوگیری
از سقوط و هرج و مرج و آشوب و کشتار، و بهمنظور برقراری حکومت قانون و ایجاد نظم و آرامش، تمام کوشش خود را در تشکیل یک دولت ائتلافی مبذول داشتم و فقط هنگامی که معلوم شد که امکان انجام این ائتلاف نیست، بهناچار یک دولت موقّت را تعیین کردیم.
من آگاهم که بهنام جلوگیری از آشوب و هرج و مرج این امکان وجود دارد که اشتباهات گذشته و فشار اختناق تکرار شود. من آگاهم که ممکن است بعضی احساس کنند که بهنام مصالح و پیشرفت مملکت و با ایجاد فشار این خطر وجود دارد که سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی تکرار شود و اما من بهنام پادشاه شما که سوگند خوردهام که تمامیت ارضی مملکت، وحدت ملی و مذهب شیعه اثنیعشری را حفظ کنم، بار دیگر در برابر ملّت ایران سوگند خود را تکرار میکنم و متعهد میشوم که خطاهای گذشته هرگز تکرار نشود، بلکه خطاها از هر جهت نیز جبران گردد. متعهد میشوم که پس از برقراری نظم و آرامش در اسرع وقت یک دولت ملی برای آزادیهای اساسی و انجام انتخابات آزاد، تعیین شود تا قانون اساسی که خونبهای انقلاب مشروطیت است بهصورت کامل به مرحله اجرا در آید،
من نیز پیام انقلاب شما ملت ایران را شنیدم!
من حافظ سلطنت مشروطه که موهبتی است الهی که از طرف ملت به پادشاه تفویض شده است هستم و آنچه را که شما برای بدست آوردنش قربانی دادهاید، تضمین میکنم، که حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بهدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود.
در وضع فعلی برقراری نظم و آرامش برای جلوگیری از سقوط و اضمحلال ایران وظیفه اصلی نیروهای مسلح شاهنشاهی است که همیشه با حفظ ماهیت ملی خود متکی بر ملّت ایران و وفادار بهسوگندهای خود بوده و هست، باید با همکاری شما هموطنان عزیزم این نظم و آرامش هرچه زودتر برقرار شود تا دولت ملی بعدی که استقرار و آزادیها، اجرای اصلاحات و بهخصوص برقراری انتخابات آزاد را بر عهده خواهد داشت در اسرع وقت کار خود را شروع کند. من و شما در این سی و چند سال وقایع حساسی را دیدهایم و خطرات بسیار را پشت سر گذاشتهایم،
امیدوارم در این لحظات حساس و خطیر و سرنوشتساز، خداوند بزرگ ما را مشمول عنایات خود فرماید، تا بتواینم در کنار هم به هدفهای اصلی که آسایش و رفاه و آزادی و سربلندی و ایران و ایرانی است برسیم.
- من اینجا از آیاتعظام و علمای اعلام که رهبران روحانی و مذهبی جامعه و پاسداران اسلامی و بهخصوص مذهب شیعه هستند، تقاضا دارم تا با راهنماییهای خود و دعوت مردم به آرامش و نظم برای حفظ تنها کشور شیعه جهان بکوشند.
- من از رهبران فکری جوانان میخواهم تا با دعوت آنان به آرامش و نظم، راه مبارزه اصولی برای برقراری یک دموکراسی واقعی را هموار کنند. من از شما پدران و مادران ایرانی که مانند من نگران آینده ایران و فرزندان خود هستید میخواهم که با راهنماییهای آنان مانع شوید تا از راه شور و احساسات در آشوب و اغتشاش شرکت کنند، و بهخود و به میهناشان لطمه وارد سازند.
- من از شما جوانان و نوجوانان که آینده ایران متعلق به شماست، میخواهم تا میهنمان را بهخون و آتش نکشید و به امروز و خود و فردای ایران ضرر نزنید.
- من از شما رهبران سیاسی جامعه میخواهم تا بهدور از اختلافهای عقیدتی و با توجه به موقعیت تاریخی حساس و استثنایی کشورمان، نیروهای خود را برای نجات میهن بکار برید.
- من از همه شما کارگران و کارکنان و دهقانان که با کوششهای خود چرخهای اقتصادی کشور را به حرکت در میآوردند میخواهم، تا با فعالیت هر چه بیشتر در حفظ و احیای اقتصادی کشور بکوشید.
- من از همه شما هموطنان عزیزم میخواهم تا به ایران فکر کنید. همه به ایران فکر کنیم. در این لحظات تاریخی بگذارید همه با هم به ایران فکر کنیم. بدانید که در راه انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم. و برای حفظ تمامیت ارضی وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواستها و آرمانهای ملت ایران همراه شما خواهم بود.
امیدوارم در روزهای خطیری که در پیش داریم، خداوند متعال ما را مورد عنایت و لطف خود قرار داده و همواره مؤید و حافظ ملک و ملّت ایران باشد. انشاء الله تعالی!
پیشزمینه این خطابه، کمتر از دو ماه پس از کشتار ۱۷ شهریور و همچنین اعتراضهای فزاینده دانشجویان و دانشآموزان با شروع سال تحصیلی که در روز ۱۳ آبان ۱۳۵۷در جلوی سر در اصلی دانشگاه تهران بود که منجر به درگیری با نیروهای ارتشی حاضر در محل و شلیک تیر و کشته و زخمی شدن تظاهراتکنندگان گردید. پس از آن نظامیان وارد دانشگاه شدند و با تیراندازی و شلیک گاز اشکآور سعی در مقابله با تظاهراتکنندگان را داشتند. دانشآموزان و دانشجویان نیز برای خنثی کردن اثرات گاز اشکآور، مقوا و کاغذ و شاخهها و برگهای خشک درختان را آتش زدند. گروه فیلمبردار تلویزیون دولتی نیز، از تمام این اتفاقات فیلمبرداری کرده و کارکنان انقلابی تلویزیون فیلم درگیریهای دانشگاه را همان شب در برنامه خبر به مدت دو دقیقه نمایش دادند. پخش تصاویر تیراندازی ارتش به سوی مردم بیسلاح بینندگان میلیونی تلویزیون را بهشدت مبهوت و خشمگین کرد.
بعد از این اتفاقات ابوالفضل قاضی وزیر وقت علوم و آموزش عالی، در اعتراض به کشتار دانشآموزان و دانشجویان در ۱۳ آبان استعفا کرد. کابینه شریف امامی هم دو روز بعد از آن تنها پس از ۷۰ روز مجبور به استعفا شد و جای خود را به دولت نظامی غلامرضا ازهاری داد. و بدین ترتیب شاه مجاب و مجبور به نطقی شد که نه لحاظ معنایی و انشایی بیانگر رویه و پیشینه سیاسی او بود و بههمینخاطر از طرف مردم نمیتوانست جدی و اصیل تلقی گردد و همین اینکه بسیار نابهنگام انجام گرفت.
شاه در نطقی کوتاه که بیش از ۱۲ دقیقه نبود، در مجموع ۱۰ بار الفاظ “فساد، ظلم، اختناق و استبداد” را به کار برد و ۶ بار نیز از “نبود آزادیها و انجام انتخابات آزاد و اجرای کامل قانون اساسی به مثابه خونبهای مشروطیت” سخن گفت. او همچنین اذعان کرد که “سازش نامقدس فساد مالی و فساد سیاسی” عمیق و غیر قابل تحملی در ایران وجود داشته است.
این سخنرانی شاه در تلویزیون ملی به مثابه آخرین حربه باقیمانده او و رژیم جهت جلوگیری از فراگیرتر شدن جنبش و انقلاب مردم ایران امّا بسیار دیر انجام گرفت. شاه سرمست از قدرت که کارشناسان سازمان برنامه و بودجه را “جوجهکمونیستهای امریکایی” میخواند و سه سال پیشتر از این ایام وقتی عبدالمجید مجیدی، رئیس سازمان برنامه، در سال ۵۴ به شاه میگوید اوضاع در حال به هم ریختن است اجازه بدهید ما برای بهبود
وضعیت کمک کنیم شاه جمله تاریخیاش را خطاب به مجیدی میگوید که “من ۳۴ سال ایران را بدون کارشناسان اداره کردم، بعد از این هم خواهم کرد”. او میتوانست خیلی زودتر به نصایح و توصیههای خیرخواهان و حتی نزدیکان و امنای خود عمل کرده و به عنوان پادشاه در چهارچوب یک حکومت مشروطه ” نبود آزادیها و ضرورت انجام انتخابات آزاد و اجرای کامل قانون اساسی به مثابه خونبهای مشروطیت” را ببیند و به رسمیت بشناسد و در جهت رفع و تصحیح آنها در چهارچوب نقش و وظایف قانونی خود بکوشد. حتی تضمین او که “حکومت ایران در آینده بر اساس قانون اساسی، عدالت اجتماعی و اراده ملی و بهدور از استبداد و ظلم و فساد خواهد بود” نیز هیچگاه از جانب مردم به مثابه باور و همراهی با “انقلاب ملت ایران علیه استعمار، ظلم و فساد من در کنار شما هستم. و برای حفظ تمامیت ارضی وحدت ملی، و حفظ شعائر اسلامی و برقراری آزادیهای اساسی و پیروزی و تحقق خواستها و آرمانهای ملت ایران” تعبیر نگردید بلکه بهعنوان آخرین تیر ترکش دیکتاتوری تعبیر شد که از سر استیصال سعی در منحرف کردن انقلاب مردم بپا خاسته میهنش دارد، از اینرو از طرف مردم نیز نمیتوانست جدی و صادقانه تلقی بگردد.
لیکن ابتکارعملی که شاید دو سال پیشتر از آن میتوانست جواب بدهد خود شتابدهنده سیر تخریب پایههای لرزان رژیمی گردیده بود که دیگر حنی امکان و توان سرکوب نیز نداشت. این آخرین نطق شاه را شاید بتوان آغازی بر پیروزی انقلاب بهمن ۱۳۵۷ دانست اما به هیچ عنوان پایان خودکامگی و دیکتاتوری در میهن ما نبود. حتی نقل است که او خود را مجبور به ایراد این “نطق کذایی” میدانست و مبتکرین اصلی آنرا تا پایان عمر هرگز نبخشید.
درست است که محمدرضاشاه پهلوی دیکتاتور بود و همه راههای نفس کشیدن و مشارکت آزاد سیاسی و اصلاحات قانونی و دموکراتیک را در چارچوب قانون اساسی بر ملت بسته بود ولی او قطعاً به تنهایی همه مشکل استبداد و توسعهنیافتگی میهن ما نبود. خودکامگی در ایران معادلهای است با بینهایت مجهول (X). تقلیل دادن ایکسها به یک و تبدیل آن به یک معادله ساده یکمجهولی ساده کردن صورت مسأله و یک خطای فاحش معرفتی است.
همه دیکتاتورها در طول تاریخ از جایگاهی بالا در عرصه سیاست دخالت میکنند و تصمیم خود را بالاترین تصمیم میدانند. و مردم “ولینعمتان” و “صاحبان اصلی قدرت” خود را “غیرخودی” و “نابالغ” و در زمره “صغار” میپندارند که احتیاج به “قیم” و “ولی” دارند. حکومتهای خودکامه و استبدادی اما تنها با یک فرد زورگو و دیکتاتور شکل نمیگیرند. که با توبه و رفتن او اوضاع تصحیح بگردد.
معضل اساسی باور و پندار و بل فرهنگ و مناسبات استبدادی چندین هزارساله سرزمین ماست و برخاسته از آن یک دستگاه دیوانی فاسد، ناکارآمد و مستبدپرور است، همانهایی که در دالانهای تنگ و تاریک سرای قدرت خود را پشت شاهان و رهبران پنهان میکنند و از پادشاه قانون اساسی مشروطه، “خدایگان شاهنشاه آریامهر” و وارث “فره ایزدی” میسازند. و به هنگام شکلگیری انقلاب و بروز خطر خیلی زودتر کشور را به همراه مال و منال انباشته خود ترک میکنند. همانهایی که خود را همانند “ریگهای کف جویباران دارالاسلام و سرزمین ولایت” همیشگی و نماد استمرار و پایداری میپندارند، شاهان و سلاطین و رئیسجمهورها و رهبرها میآیند و میروند ولی آنها همیشه هستند همانهایی که قادر هستند دستگاه دیکتاتوری و خودکامگی را در زمانهای مختلف و در لباسها و شمایل متفاوت و با نامهای مختلف بازتولید کنند. همانهایی که حتی این جسارت و گستاخی را در خود میبینند که “رأس نظام”ها را با طعنه و کنایههای خود نسبت به عواقب فردی و خانوادگی عدم تبعیت احتمالیاشان از منویات “دولت پنهان استبداد” اندرز و هشدار بدهند و آنها را در نهایت در برابر انتخاب دوگانه یا اطاعت – یا عدم قرار بدهند.
نه آخرین نطق محمدرضاشاه پهلوی توانست آزادی و حکومت قانون را برای مردم میهن ما به همراه داشته باشد و نه در آینده وعظ و خطابههایی از این دست خواهند توانست زمینهساز شکلگیری یک حکومت و نظام مردمسالار در این سرزمین بگردند، مادامی که انگاره تبعیت از “قانون واحد برای همگان” و “برابری همگان در برابر قانون” و “پاسخگو بودن همگان از حکومتگران تا شهروندان در برابر مراجع قانونی” به باور و منشور و فرهنگی ملی تبدیل نشود.