زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق (۷۳)‏

سه شنبه, 6ام فروردین, 1392
اندازه قلم متن

mossa

۲۶ خرداد، بمناسبت صد و سیُ امین
سالگرد تولّد دکترمحمّدمصدّق «زندگینامۀ دکترمحمّد مصدّق» (۷۳)‏

استیضاح حکومت رضا خان توسّط اقلّیت و رضاخان به مدرّس گفت «شما محکومید!»

حسین مکّی، استیضاح رضاخان توسّط مدرّس و نمایندگان اقلّیت بدین گونه در کتاب «تاریخ بیست ساله ایران» آورده است:

از جلسۀ دوّم اسد ۱۳۰۳

اقلّیت هیچ نتیجه‌ای نتوانست بگیرد ومردم بیچاره همچنان درتوقیف و تبعید بودند. فشارهای دیگری هم به افراد اقلّیت و طرفداران آنها وارد می‌آمد. ازهر طرف عرصه بر مدرّس و رفقای او تنگ شد درمجلس هم که نمی‌گذارند آنها آزادانه هرچه را می‌بایستی بگویند گفته شود و علل فشارهای بی‌مورد را بیان نمایند.

تنها چیزی که همواره سردار سپه از آن می‌ترسید یکی انتقاد درجراید بود و دیگر انتقاد در مجلس، جراید اقلّیت را که یک باره توقیف واز نیش قلم آنها راحت شده بود درمجلس هم که هر وقت می‌خواستند انتقاد یا حمله شدیدی به او نمایند طرفدارانش با جاروجنجال نمی‌گذاشتند اقلّیت حرف‌های خود را بزند.

بالأخره اقلّیت تصمیم به استیضاح گرفت، زیرا در استیضاح اقلّیت می‌توانست هرچه دردل دارد بگوید و چون دستۀ بی‌طرف هم در مجلس با افکار اقلّیت موافق بودند ممکن بود قضیّه، صورت دیگری پیدا نماید و تا اندازه‌ای از قدرت سردار سپه گرفته شود یا اینکه لااقل مردم بیچاره را که در زندان بودند آزاد نمایند و از فشار بی‌حدّ دولت بر اقلیت و منتسبین آنها کاسته شود.
این بود که تصمیم خود را عملی و روز هفتم برج مدرّس اجازه گرفته پشت تریبون رفت و به شرح ذیل دولت سردار سپه را استیضاح کرد.

‏◀‏ نطق مدرّس

نقل از صورت مذاکرات مشروح مجلس مورخه ۷ اسد ۱۳۰۳ برابر ۲۶ ذیحجه ۱۳۴۲

رییس – آقای مدرّس اجاره خواسته‌اند مطلبی را اظهار کنند.

مدرّس – مطلبی را که می‌خواهم به عرض آقایان برسانم این است که در حقیقت از روز انعقاد مجلس شورای ملّی هر روز یا هر ماه (مبالغه نشود) یک وصفیات و یک رنگ‌های مختلفی برای ماها اتّفاق افتاده که در حقیقت حالا خوب بوده یا بد؟ در نتیجه‌اش یک زحمت‌هایی هم برای دولت هم برای مجلس و هم برای مردم تولید شد که نتوانستیم درست آن خدمتی که در این چند ماه بایستی کرده باشیم به عقیده من آن خدمت را به خوبی انجام داده باشیم، حالا این رنگ‌های بشّاش چه بوده؟ صلاح بود؟ فساد بود؟ خوب بود؟ بد بود؟ داخل در آن مذاکرات نمی‌شوم همین قدر رنگ‌های عجیب و غریب بی‌سابقه‌ای بوده که ما فکرش را نکرده بودیم تا رنگ اخیر که مسألۀ حکومت نظامی بود و مسألۀ حکومت نظامی را به عقیدۀ من قانون شامل نمی‌شد یا باید از مجلس اجازه گرفت یا صلاح نبود هر چه بوده با این صدماتی که به مردم وارد می‌آید که مشهور تمام مردم و تمام دنیا هست خوب نیست یا اینکه صلاح نیست ماها مخالف بودیم و مخالف هم هستیم و بعضی رفقا چون میل نداشتند این مساله در مجلس مذاکره شود که بنده هم یک جا از آنها بودم خواستم در خارج مجلس یک کمیسیونی ازعقلا این مساله را حل بفرمایند. در کمیسیون هم آقایان مشیر‌الدوله و مستوفی‌الممالک و سایر وجوه تشریف داشتند که نخواستم این مساله زیاد در مجلس مذاکره شود، بلکه در خارج مجلس در آن کمیسیون حل شود. اگرچه بنده خودم عضو کمیسیون نبودم که کاملاً مذاکرات آن را بفهمم، ولی کیف کان مقصود ما این بود که بلکه این مسأله در خارج مجلس حل شود و در مجلس خلاف نزاکتی صحبت نشود. متأسّفانه این هم نشد و بالأخره منتهی به این شد که بعضی آقایان رفقا مجبور شدند به جهت بیان وضعیت ناگوار در مجلس صحبتی بدارند.

آقای ملک‌الشعراء صحبت نمودند، آقای حایری زاده اظهاراتی فرمودند، البتّه حفظ شئون و مراتب مجلس بر هر چیز مقدّم است. آقای رییس هم به مقتضای وظیفۀ خودشان که موجب شکر است البتّه باید حفظ نظم و حفظ نظامنامه را بکنند که وضعیات مجلس محفوظ باشد، لهذا اگر بنا شود همه روزه بنده یا یکی از آقایان بخواهیم از ناگواری وضعیات و عملیاتی که می‌شود و رفتارهایی که بنده عقیده‌ام این است که در سیصد چهار صد سال استبداد هم سابقه نداشته است و اگر بود در تاریخ هم خوانده می‌شد که فلان بچّۀ هفت ساله را حبس کنند یا فلان زن را کتک بزنند و نبایست همه روزه در مجلس که ابّهت و جلالتش لازم است و باید وضعیاتش خیلی وضعیات نیکو باشد و بعضی اوقات هم ملاحظه می‌شود که آقای رییس مجاهدت فوق‌العادّه می‌فرمایند که این مسأله محفوظ بماند ما هم عقیده نداریم که هر روز یک ذکری بشود که سوء بیانی باشد، گمان می‌کنم سایر آقایان هم مایل نباشند و من فکر می‌کنم که این نحو بیانی که چند روز قبل شد کانه همه آقایان میل نداشتند این نحو بیان بشود، حتّی من که ملتفت نشدم کدام یک از آقایان بودند گویا شاهزاده سلیمان میرزا بودند که فرمودند از آنجایی که نمی‌شود سکوت کرد از این وضعیات از آن طرف هم باید ابّهت وجلالت و نزاکت در مجلس شورای ملّی محفوظ باشد، بنده عرض می‌کنم وضعیت ناگوار است سکوت هم نمی‌شود کرد. لذا اجابت کردیم دعوت دعوت‌کننده را و این ورقۀ استیضاح را تقدیم می‌دارم.

نجات- استیضاح هیچ‌وقت سابقه نداشت که با ذکر مقدّمه باشد.

مدرّس- این کلمه را هم اجازه می‌خواهم عرض کنم فقط استیضاح من از حیث بودن سردار سپه در رأس سیاست و الّا از حیث وزارت جنگی ایشان اگر تربیتی بشود که وزیر جنگ باشند بنده هم طرفدار ایشان می‌باشم و همیشه هم طرفدار بوده‌ام و خواهم بود.

(استیضاح نامه به شرح زیر قرائت شد)

بسم الله الرحمن الرحیم

مقام محترم ریاست مجلس شورای ملّی

اینجانبان راجع به مواد ذیل از آقای رییس الوزراء استیضاح می‌نماییم:

۱- سوءسیاست نسبت به داخله و خارجه.

۲- قیام و اقدام بر ضدّ قانون اساسی و حکومت مشروطه و توهین به مجلس شورای ملّی.

۳- تحویل ندادن اموال مقصّرین و غیره به خزانۀ دولت.

حایری‌زاده- عراقی- کازرونی- مدرّس- اخگر- ملک‌الشعراء- سید حسن زعیم.

رییس- به موجب مادّۀ ۴۴ نظامنامه باید به دولت اجازه داده شود تشریف بیاورند تا روز استیضاح معیّن شود.
آقای سلیمان میرزا(اجازه).

سلیمان میرزا- اینکه آقای مدرّس فرمودند بنده این دعوت را کرده‌ام خواستم مختصرا توضیح بدهم که ایشان آن روز در ضمن مذاکرات فرمودند دولت اکثریت ندارد بنده عرض کردم نظام نامۀ داخلی تکلیف این کار را معیّن کرده آقایان مخالفین دولت وقتی که یقین دارند دولت اکثریت ندارد می‌توانند استیضاح بکنند و در حقیقت یک مادۀ نظامنامۀ داخلی را برای ایشان خواندم.‏

◀‏ انعکاس استیضاح در خارج

و در جراید طرفدار دولت

مدرّس ورقۀ استیضاح خود را به کیفیتی که دیدیم در مجلس علنی قرائت کرد. خبر آن هم در جراید منتشر شد. مخالفین سردار سپه قلباً از این پیش‌آمد خشنود و راضی بودند و تصوّر می‌کردند بر اثر استیضاح دولت سردار سپه ساقط خواهد شد.ولی جراید طرفدار دولت از عمل اقلّیت سخت متغیّر گردیده بنای حملات شدید را به مدرّس و اقلّیت گذاشتند.منجمله روزنامۀ ستارۀ ایران در شمارۀ ششم سال دهم مورّخۀ ۲۷ ذیحجه الحرام ۱۳۴۲ برابر هشتم اسد ۱۳۰۳ در زیر عنوان «استیضاح-افتضاح» خطاب به مدرّس در هفت ستون از صفحۀ اوّل و صفحۀ بعد آن را اختصاص به این موضوع داده حملات شدیدی به مدرّس و اقلّیت کرده در ضمن سردار سپه را ستوده بود، سایر جراید طرفدار دولت نیز هر یک به سهم خود و بنا به اشارۀ ارباب خود در این زمینه قلمفرسایی کرده حملات شدید به مدرّس و اقلّیت کرده بودند و این موضوع همچنان ادامه داشت تا اینکه استیضاح به کیفیتی که خواهیم دید صورت نمی‌گیرد. منظور این است که خوانندگان متوجّه گردند که اقلّیت اگر می‌خواست از حقوق قانونی خود هم استفاده نماید جراید طرفدار دولت آنها را به باد ناسزا گویی می‌گرفتند، ولی با این وصف اقلّیت به مبارزۀ خود ادامه می‌داده است.

‏◀‏ روزاستیضاح

گفته شد که سردار سپه از انتقاد و استیضاح در مجلس سخت هراسناک بود و با آنکه طرفداران او در مجلس اکثریت داشتند و ممکن بود پس از انجام استیضاح رأی اعتماد به او بدهند معهذا اصولا از استیضاح می‌ترسیدند، وحشت‌ سردار سپه شاید تا اندازه‌ای هم بدون دلیل نبوده است، چه یکی از استیضاح‌کنندگان سیدحسن مدرّس بود که در نطق و بیان و مخصوصاً آن ژست‌هایی که در ضمن نطق می‌گرفت کاملاً بر مجلس مسلّط می‌شد و تمام حرف‌های خود را می‌گفت. مدرّس مرد شجاع، سیاسی و متهوّری بود که بدون هیچ‌پروایی اگر استیضاح صورت می‌گرفت تمام اعمال و رفتار غیرقانونی سردار سپه را از پشت تریبون به گوش مردم ایران می‌رسانید. مخصوصاً که پس از قتل اقبال‌السلطنه ماکوئی در حدود چند میلیون جواهرات و اشیای قیمتی و سکه‌های طلا و شمشیرهای جواهرنشان که از زمان صفویه به این طرف به خانوادۀ آنها اهدا شده یا جمع‌آوری کرده بودند همه را عمّال سردار سپه ضبط و بدون آنکه به حساب دولت گذاشته شود به خزانۀ شخصی سردار سپه منتقل نموده بودند. بدیهی است که یکی از موارد استیضاح همین مسأله بود که دفاع از آن به عهدۀ شخص سردار سپه بود و چنانکه می‌دانیم سردار سپه اهل نطق و بیان نبود و حرف عادی را نمی‌توانست بیان نماید چنانکه در یکی دو مورد که خواسته بود صحبت‌ نماید به جای «اوّلاً» «اوّلنده» گفته بود و همین موضوع می‌رساند که او با تمام هوش فوق‌العادّه‌ای که داشت مرد نطق و بیان نبود، ولی در عوض مدرّس مردی سیاسی و عالم و صاحب شخصیّت منطق و بیان بود. بنابراین سردار سپه کاملاً از استیضاح می‌ترسید و نمی‌خواست که استیضاح عملی بشود. قبل از اینکه روز استیضاح معیّن شود، سردار سپه به فعّالیت‌های سیاسی پرداخت و خیلی این‌طرف و آن طرف زد که استیضاح صورت نگیرد، ولی اقدامات او به نتیجه نرسید. بالاًخره روز شانزدهم اسد به اتّفاق وزرای خود به مجلس آمده اظهار کرد دولت برای استیضاح حاضر است و هر روزی که مجلس معیّن کند همان روز را قبول خواهد کرد. سردار معظّم خراسانی (تیمورتاش) پیشنهاد کرد که به روز سه‌شنبه هفدهم اسدموکول شود. بنابراین دولت باید روز بعد برای جواب استیضاح مدرّس و سایر استیضاح‌کنندگان خود را آماده نماید. امّا همان وحشت و ترسی که سردار سپه از استیضاح‌ داشت او را وادار کرد که به یک طریقه‌ای استیضاح را به هم بزند و نگذارد که افراد فراکسیون اقلّیت مقصود خود را انجام دهند.

همه می‌دانند که در آن موقع دور سردارسپه را یک عدّه گرفته بودند وهمه قسم استفاده می‌کردند و چنانچه درجریان‌های سیاسی دیده می‌شود و موافق و مخالفی پیدا می‌کنند یک دسته طرفدار ویک دسته مخالف وجود خواهد داشت، حالا اگرطرفی که پول و زورهم داشته باشد بدیهی است که طرفداران بیشتری خواهد داشت. طرفداران مدرّس و پرچمداران آنها را قریب پانصد ششصد نفرازمعاریف محلّات طهران بودند گرفته و در محبس انداخته بودند، ولی به عکس دست طرفداران سردار سپه و یک عدّه هوچی که تا تغییر سلطنت همواره از او مستفیذ می‌شدند باز بود.

به علاوه حکومت نظامی و شهربانی هم آنها را تقویت می‌نمودند، از این گذشته سردار سپه می‌توانست یک عدّه نظامی ورزیده را لباس«عادّی» پوشانیده در مبارزه‌های سیاسی از وجود آنان کاملاً به نفع خود استفاده نمایند. روز استیضاح نیز سردار سپه ازهمین موضوع استفاده کرد؛ به این معنی که عدّۀ زیادی از طرفداران خود و عدّه‌ای هوچی را به اتّفاق عدّه‌ای نظامی که تغییر لباس داده‌ بودند، به مجلس فرستاد.

وکلای طرفدار او هم هر یک برای خود کارت‌های لژ ویژه و همگان و نوین را گرفته به همان عدّه داده بودند و چون طرفداران مدرّس دچار حبس و تبعید بودند بدیهی است نمی‌توانستند هر یک از محلّات طهران دستجاتی جمع و به مجلس بیاورند. از این گذشته مدرّس تصوّر نمی‌کرد که سردار سپه می‌خواهد ناچار و جنجال استیضاح را به هم بزند. جمعیت طرفدار سردار سپه از صبح دسته دسته در مجلس گرد آمده و کاملاً در لژهای پارلمان و صحن حیاط و اطراف آن موضع گرفته بودند. نمایندگان اقلّیت و اکثریت تک‌تک و دو نفر سه نفر به مجلس آمدند. مدرّس به واسطۀ کسالتی که داشت اندکی دیرتر از سایرین به مجلس آمد، هنگام ورود او به مجلس نزدیک در، از طرف طرفداران سردار سپه به او هجوم شده صدای «مرده باد مدرّس»

«زنده‌باد سردار سپه» بلند شد. در این وقت عدّه‌ای از اشخاص بی‌طرف و دستجات مختلف که برای تماشا به مجلس آمده و می‌خواستند بلیت ورودی پارلمان را بگیرند اطراف مدرّس و در آن حول و حوش بودند. رحیم‌زاده صفوی مدیر روزنامۀ «آسیای وسطی» که جزو متحصّنین بود و با اینکه قبلاً سردار سپه به وسیلۀ یکی دو نفر از او خواهش کرده بود که برعلیه سردار سپه تظاهری از طرف او نشود همین که مشاهده می‌کند به مدرّس هجوم شده، طاقت نیاورده به پیشواز مدرّس دویده و فریاد می‌کند:

«زنده‌باد مدرّس» جمعیت بی‌طرف و تماشاچی نیز همین جمله را تکرار می‌نمایند. طرفداران سردار سپه هم وقتی ملاحظه می‌کنند عدّه‌ای از مردم اطراف مدرّس را گرفته‌اند از هجوم به او خوددداری نموده و فقط به ذکر همان جمله «مرده‌باد مدرّس» قناعت نمودند. مدرّس متهوّر و شجاع روی خود را به طرف جمعیت برگردانیده و به آن دسته‌ای که می‌گفتند مرده‌باد مدرّس آن جمله تاریخی را می‌گوید:

«اگر مدرّس بمیرد دیگر کسی به شما پول نخواهد داد. بالاخره مدرّس هر طور بود خود را به سر سرای مجلس می‌رساند. هنگامی که از پلّه‌ها بالا می‌رفت مجدّدا از صحن حیاط صدای(مرده‌باد) می‌شنود، مدرّس مجددا روی خود را برگردانیده فریاد می‌کند«زنده‌باد مدرس» «مرده‌باد سردار سپه» این جمله را چند نفر از طرفداران سردار سپه شنیده غرغرکنان رد می‌شوند، مدرّس خود را به اطاق فراکسیون اقلّیت می‌رساند، چند نفر از وکلا دور او را گرفته با او به صحبت مشغول می‌شوند. سردار سپه به مجلس آمده بود و حتّی برای او خبر آورده بودند که مدرّس گفته است«مرده‌باد سردار سپه»، از این معنی خیلی اوقاتش تلخ و به خود می‌پیچید، مجدّدا از پایین صدای (مرده‌باد مدرّس) بلند می‌شود. مدرّس از همان اطاق بالا پنجره را باز کرده سرخود را بیرون آورده فریاد می‌زند (زنده‌باد مدرّس)،

(مرده باد سردار سپه) به محض اینکه این جمله را مدرّس تکرار کرد چند نفر از طرفداران دو آتشۀ سردار سپه از جمله سید یعقوب انوار و یکی دو نفر دیگر با دوات و بادبزن و غیره به طرف مدرّس حمله‌ور شده به او بنای ناسزاگویی را می‌گذارند. امّا سردار سپه که قبلاً هم شنیده بود مدرّس چنین جمله‌ای را گفته، اکنون با گوش خود همان جمله را می‌شنود، از جا درمی‌رود.

سردار سپه با اینکه غالبا در جریان‌های سیاسی خیلی بردبار و پرحوصله بود عنان صبر و اختیار در این مورد از کفش رها شده به طرف مدرّس می‌رود و با مشت گره کردۀ خود به طرف او حمله می‌کند، ولی چند نفر از اطرافیان سردار سپه مخصوصاً امیر اقتدار یکی از وزرای کابینه‌اش با اشارۀ سر و چشم و ابرو به او می‌فهمانند که مبادا به مدرس ضربتی وارد آورد. سردار سپه هم متوجّه شده و از قصد خود که شاید کوبیدن چند مشت بر مغز و دهان مدرّس بوده صرف‌نظر می‌کند، ولی با دست اشاره به مدرّس کرده با صدای خشن خود می‌گوید«شما محکوم به اعدام هستید، شما را از بین خواهم برد.» کشمکش شروع شد، سردار سپه به رییس مجلس از مدرّس شکایت کرد، چند نفر از وکلا هم که گویا یکی از آنها تیمورتاش بوده برله سردار سپه شهادت دادند. رییس مجلس موئمن‌الملک مشغول تحقیقات شد، مدّتی به تحقیق گذشت، رفته‌رفته ساعت به ظهر نزدیک می‌شد بالأخره بر اثر گفت و شنودهایی که مدّتی جریان داشت قرار شد استیضاح بعد از ظهر صورت بگیرد، عدّه‌ای از نمایندگان از مجلس رفتند عدّه‌ای هم در مجلس مانده که نهار را همان جا صرف نموده و بعد از ظهر در جلسه حاضر باشند.

مدرّس به اتّفاق میرزاعلی کازرونی و حائری‌زاده یزدی سه نفری از مجلس خارج شدند که به طرف منزل‌هایشان بروند، از درب مجلس که خارج شدند کم‌کم عدّه‌ای دور آنها را گرفتند و به کوچۀ پشت مسجد سپهسالار رسیدند. ناگهان عدّه‌ای از اراذل و اشرار که قبلاً تحریک شده بودند به طرف مدرّس و کازرونی و حائری‌زاده حمله‌‌ور گردیدند.

نایب چلویی سیلی محکمی به صورت مدرّس زد، سایرین نیز ضربانی به حائری‌زاده و کازرونی وارد ساختند، مخصوصاً که یک ضربۀ شدیدی با چوب به دست کازرونی وارد آمده بود، عمّامه حائری‌زاده را نیز به یغما بردند. ولی حائری‌زاده به خانۀ داور پناه برده در را به روی خود می‌بندد، دیری نگذشت که در این گیرو دار اهالی سرچشمه و خیابان نظامیه جمع شده و به اشرار حمله نمودند، زد و خورد بین دو دسته در گرفت و جنجال غریبی برپا گردید؛ بالأخره همین که اشرار عاقبت کار را وخیم دیده تحمّل مقاومت نیاورند و فرار را بر قرار ترجیح دادند، مردم مدرّس و کازرونی و حائری‌زاده را با حال اجتماع مشایعت کرده هر یک از آنها را به منزلشان رسانیدند. از این سه نفر فقط میرزا علی کازرونی که ضربات وارده به او خیلی شدید بود بستری شد، ولی ضمن‌ نامه‌ای که رییس مجلس نوشت علّت عدم‌حضور خود را در جلسه توضیح داده در خاتمۀ آن متذکّر شده بود که چنانچه استیضاح صورت بگیرد او حاضر خواهد بود که با «برانکارد» به مجلس بیاید و در موقع اخذ رای شرکت کند و ورقۀ کبود خود را بدهد.

بعد از ظهر نمایندگان اکثریت و اقلّیت به مجلس حاضر شدند، زنگ جلسه علنی آنها را برای تشکیل جلسه دعوت نمود. مدرّس و سایر افراد اقلّیت در اطاق فراکسیون اقلّیت مانده در جلسه شرکت نکردند و در اطراف واقعات روز و پیشامدهایی که شده بود به شور پرداختند و چون از قیافۀ مجلس و جمعیتی که در صحن و فضای پارلمان گرد آمده بودند پیدا بود که اگر استیضاح بخواهد صورت عمل بگیرد حوادث دیگری را ممکن است از پی داشته باشد؛ بنابراین هیچ گونه تأمینی برای شرکت در جلسه نخواهند داشت و از طرفی با آن وضعی که مجلس به خود گرفته بود و با آن همه اشخاص مختلفی که در لژهای تماشاچی نشسته بودند برای اقلّیت حدس موفّقیت زده نمی‌شد و همچنین در اطراف این مسائل مذاکراتی در فراکسیون اقلّیت جریان داشت. جلسه هم تشکیل شده بود؛ هیأت دولت هم در مجلس حاضر بود و چون از افراد اقلّیت هیچ کس در مجلس نبود دوستان اقلّیت به وسیلۀ یادداشت فراکسیون اقلّیت را برای حضور در جلسه دعوت می‌نمودند. جلسه اقلّیت طولانی شد و بالأخره یک ساعت به غروب مانده اقلّیت تصمیم گرفت که از شرکت در جلسه خودداری نماید، ولی فقط مدرّس ملک‌الشعرا بهار را به جلسه فرستاد که در آنجا جریان را به اطّلاع مجلسیان برساند و ضمناً بگوید چون اقلّیت آزادی نطق و بیان ندارد و همچنین چون دولت که قاعدتاً باید ضامن آزادی و امنیت مردم باشد خود دست به اقداماتی زده و افراد اقلّیت از این حیث تأمین ندارند، با چنین وصفی استیضاح چگونه صورت خواهد گرفت و مجلس برای استیضاح چه تکلیفی معیّن خواهد کرد؟ به همین نظر فقط ملک‌الشعرا به جلسه حاضر شد که اینک جریان این صورت جلسه عیناً در زیر نقل می‌شود و ضمناً اضافه می‌نماید که نقل این قبیل صورت مذاکرات مجلس معرّف روحیۀ وکلایی بوده است که از سردار سپه پشتیبانی می‌نموده و همین صورت جلسات است که به آیندگان درس عبرت می‌دهد که در محکمۀ تاریخ مرور زمان هیچ گونه در قضاوت و رأی قضات محکمه تاثیری نخواهد داشت و اگر اشخاص به غلط یا صحیح خود را آزادیخواه و طرف را به عکس معرّفی نمایند تشخیص آن برای خوانندگان تاریخ کاملاً آسان بوده و به روحیات بازیگران موجدین تاریخ پی می‌برند.
بالأخره هر چه بود جلسه یک ساعت به غروب مانده به ریاست موتمن‌الملک تشکیل یافت. رییس دولت و وزراء حضور یافتند.

(۱)

◀ ملک الشعراء بهاردلیل ترس رئیس الوزراء رضا خان ازاستیضاح را«استفادۀ نامشروع» از مقامش میداند و می نویسد : موادّ استیضاح برای رئیس دولت، مخوف ترین هجومی بود که به مشارالیه شده بود. این را همۀ کسانی که با آقای سردارسپه آشنا بوده اند ملتفت شده اند که معظّم له تا چه حدّ ازحملۀ جراید و حملۀ وکلای مجلس نگران و خائف بود، خاصّه در مورد ضعیف ترین جنبه های اوکه « استفادۀ نامشروع » باشد که ازقضا عمده ترین رکن امیال وهواهای نفسانی ایشان نیزهمین مورد بود! لذا ازین معنی هراسناک بود و سخت گیری هایی را که نسبت به جراید کرد و بالأخره هم همۀ جراید اقلّیت را توقیف نمود، همه و همه برای احتراز ازهمین نکته بود.

اولاً، ثروت و خزاین سیصد سالۀ اقبال السلطنۀ ماکوئی بود.* او ازسرحد داران وفا دارقدیمی ایران و هیچوقت نسبت به دولت مرکزی بیوفائی نکرده بود و هنگامی که به وسیلۀ عبدالله خان طهماسبی و به امر سردارسپه به تبریزاحضار شد، بیدرنگ اطاعت کرد و پس از آمدن اعدام شد وثروت او که از عهد نادرشاه دست نخورده بود، یکسره ضبط شد و خانواده اش منقرض وهرچه داشتند تصرّف و به مرکزفرستاده شد، و از آن ثروت دیناری به خزانۀ دولت تحویل داده نشد و معلوم نشد گناه او چه بود و مایملک او چه شد!

دو پسراسمعیل خان امیر مؤیّد سواد کوهی را در مازنداران بدون محاکمه و تعیین تقصیر، به قتل آوردند و سبب آن را کسی ندانست!

بودجۀ جنگ بدون تفتیش و نظارت مستشار آمریکایی، دکتر میلیسپو، خرج می شد.

حملۀ دوّم حمله به مجلس بخلاف صریح قانون اساسی وآئین نامۀ مجلس وتوهینی صریح وآشکار نسبت به مجلس ومخالفتی واضح با حکومت مشروطه بود و عملیات امرای لشکرازقبیل قتل و غارت خاندانهای قدیم بدون اجازۀ مجلس وحتّی بدون اطّلاع و اجازۀ دولت بود؛ وهزاران قتل و غارت دیگر!

این حرکات درحکومت مشروطه که قانون ومجلس و وکیل و روزنامه دارد، همه مستحقّ مجازات و در خورانتقاد شدید است وهیچکدام هم جواب ندارد!

سردار سپه ازهمین می ترسید ، ولی چه بکند؟ استیضاح داده شده بود و روزسه شنبه باید جواب داده بشود! هرچند، شاید وکلای خود مانی او را از عدۀ آراء مطمئن کرده بودند، امّا کیست که بتواند به اطمینان خوابش نبرد؟ اقلّیت مردمانی حرف زن دارد. خود مدرّس مردی است که می تواند با قوۀ نطق خود عقاید جمعی را متزلزل سازد!

این بود که شروع به تجهیزاتی کردند! از طرفی هرکس را که مظنون به دوستی با اقلّیت بود و می توانست درمجلس تماشاچی شده، صدایی بلند کند ومردم را به دفاع ازاقلّیت تشویق کند، حبس کردند. سپس گروه زیادی ازپلیس مخفی و اعضای دوایرکه زیربار این کارها می رفتند، گرد آوردند. چوب وچاقو وششلول به مردم دادند و تجهیزاتی کردند که مگر قبل ازاستیضاح کاراقلّیت را یک طرفی کنند، وازراه تهدید جلواستیضاح را بگیرند!

بلیتهای ورودی را هم قبل ازوقت ، افراد اکثریت دریافت داشته و بین جمعی ازهمین قبیل پادوها قسمت کرده بودند وبا زحمت توانسته بودیم ده پانزده بلیت برای آشنایان دست و پا کنیم وبعلاوه گروهی زیاد بدون بلیت و با اسلحه وارد صحن مجلس شده بودند که ما آنها را شناختیم و مدیرنسیم صبا داد وفریاد کرد وشکایت شد، امّا کسی گوش نداد!

صحن بیرون مجلس پربود ازجمعیت. مع ذالک افرادی که بالطبع آمده وتحریک نشده بودند زیاد بودند، ولی بیشتر بدون بلیت بودند و بیرون مانده به داخل مجلس راه نداشتند!

قبل از ظهر

ما بتدریج آمدیم به مجلس کسی هم متعرّض نشد. مرحوم مدرّس قدری دیرترآمد. هیأت دولت هم چند دقیقه قبل از مدرّس آمده بودند.

ازدم درکه وارد شد، جماعتی که برای همین کارآمده بودند، به معظّم له هجوم کردند. ولی مدرّس با چند تن ازدوستان مثل آقای صفوی مدیرآسیای وسطی وجمعی دیگرکه اطراف ایشان را داشته بودند، ازمیان بحبوحۀ جمعیت می آمدند. یکمرتبه عدّه ای فریاد زندند:«مرده باد مدرّس، زنده باد سردارسپه» وبه مدرّس هجوم کردند. دوستان مدرّس اینجا زیادترشده بودند وگفتند:« زنده باد مدرّس».

مدرّس برگشته به کسانی که مرده باد مدرّس می گفتند این حرف تاریخی را گفت که: اگرمدرّس بمیرد دیگرکسی به شما پول نخواهد داد!» و از سرسرا بالا آمد. بار دیگر فریاد مرده باد مدرّس بلند شد. بازازپایین زنده باد سردار سپه ومرده باد مدرّس شنیده شد و جمعی هم زنده باد مدرّس می گفتند و غوغای غریبی درصحن مجلس برپا بود . مدرّس از دری که روبه صحن مجلس باز می شود سر بیرون کرد، گفته بود: « مرده باد سردار سپه!» ولی من در اتاق دیگر بودم وخود نشیندم.
دراین حین آقا سید یعقوب و آقای مقوّم الملک وجمعی از افراد با حرارت اکثریت به اتّقاق هجوم آوردند وباد بیزن و دوات به مرحوم مدرّس حمله کردند. ناگاه سردارسپه وامیراقتدار(محمود آقا خان) نیزازهمان دری که آقایان هجوم آورده بودند، وارد اتاق اقلّیت شدند. من و بعضی رفقا ایستاده بودیم. مدرّس سینه اش تنگ شده و تازه رسیده ونشسته بود و باد بیزن دردست داشت ، و ازبازی و تحریکات بیرون انتقاد می کرد. چند تن مثل کازرونی وآقای زعیم و بهبهانی هم دورمیزنشسته بودند و آقای اخگرهم پهلوی من ایستاده بود.

رئیس دولت ازدرمغربی اتاق وارد شد و گفت : شما همه محکومید ! شمار ا توقیف خواهم کرد…» و بطرف دست راست که من ایستاده بودم، پیچید، چه طرف چپ گرچه به مدرّس نزدیگتر بود، امّا سید یعقوب و مقوّم و دیگران آنجا را سدّ کرده بودند و داد و فریاد می کردند و بد می گفتند.

پیچید وازجلومن که پشت به درجنوبی و رو به مدرّس ایستاده بودم ومیزدرازی میانۀ ما و مدرّس حایل بود، گذشت وبطرف مدرّس حمله کرد!

من با خونسردی از روی کمال حسن نیت به گوش ایشان گفتم:« عجله مکنید ، مواظب باشید.» در همان آن، امیراقتدارکه ازطرف چپ رفته و پشت سرمدرّس ایستاده بود، با حرکت ابرو به سردار سپه اشاره کرد که مفادش عیناًهمان بود که من به گوش او گفته بودم. خدا عالمست که سردارسپه چه اراده ای داشت. هرچه بود، با آن حال عصبانیت وغرّشی که می گفت « شما همه محکومید…» و گویا به گوش خود « مرده باد سردار سپه» را از مدرّس شنیده بود، و بسوی او می پرید ، خیال خوبی نداشت. خداوند به من الهام کرد که درآن حال با عدم مناسبتی که دربین بود، به گوش ایشان مثل صمیم ترین دوستان بگویم که» « عجله می کنید، مواظب باشید!» و امیراقتدارهم با نهایت حسن نیّت و بزرگواری به سردار آنطوراشاره کرد.
نتیجه این شد که سردارمعطّل نشده، غرغرکنان بیرون رفت وبه رئیس مجلس ازسخن مدرّس شکایت کرد ، و رئیس مجلس از وکلا پرسید. از جمله کسانی که شهادت داد که از مدرریالس این عبارت را شنیده است ، مرحوم سردار معظّم خراسانی] تیمورتاش [ بود.

باری این وقایع قدری وقت را ضایع کرد. عدّه ای هم ظاهراً نیامده بودند وهرچه بود این دست وآن دست کردند تا ظهرشد و جلسه تشکیل نگردید!

نمایندگان بعضی ماندند و درمجلس ناهارخوردند. من هم مهماندار مدیران جراید اقلّیت بودم و در مجلس ماندم. ولی رفقای ما برای صرف ناهار به خانه های خود رفتند ومعلوم شد دربیرون مجلس جمعی را برانگیخته بودند و به مدرّس وحائری زاده وکازرونی حمله کردند و با چوب و مشت قصد آزردن آنان را داشتند و به بعضی هم آزار رسانیدند، چنانکه کازرونی در خانه اش افتاد و نتوانست در جلسۀ عصر حاضرشود. مردی، معروف به نایب چلوی ، که بعدها پیش من اعتراف کرد که او را چه کسی تحریک کرده بود، نزدیک مدرسۀ سپهسالاربه مدرّس توهین کرد و وی را مضروب ساخت!

‏◀‏ بعد از ظهر روز استیضاح

بعد ازظهر همهمۀ عجیبی دربرابرمجلس برپا شده است! چند نفر افراد فقیر با تربیت دموکراتیک یا دینی که کارشان بجان و کارد به استخوان رسیده ، دست از جان شسته، می خواهند یک سلسله حقایق را برای گواهی تاریخ و ادای وظیفه و اینکه همه بدانند که ایران در چه بلایی گیر کرده بود وچه مردی با چه طرز فکر وچه خواهش و چه معتقدات و تربیتی می خواهد زمامدار مطلق گردد، به سمع جهانیان برسانند . این عدّه مردم که جوان سی ساله و مرد چهل ساله و پیرشصت ساله در آن میان هست، با فرهنگهای مختلف ولی با یک ایمان و مسلک فعلاً می خواهند آخرین تیری را که در ترکش دارند بیندازند و اتّفاقاً رئیس دولت ازهمین آخرین تیرمی ترسد و این دولت مقتدرکه برای پیشبردن مقصود ازهیچ عملی خود داری ندارد، با انبوهی وسایل و اسباب کار، تجهیزاتی کرده است که امروز این مردم قلیل و ضعیف نتوانند حرف آخری را بگویند و تاکنون هم خوب ازعهده برآمده است!

جلسه تشکیل شد!

تهدیدات متواتر، اطّلاعات پی درپی ازدوستان، قیافۀ تماشاچیان ناشناسی، تعرّضات صبح وبعدازظهر ، هرچه بود نمی دانم چه تأثیری دررفقای ما بخشید که مرحوم مدرّس صلاح ندانست درجلسه حاضر شویم !

مشورتهای طولانی شد. از داخل مجلس ، دوستان به ما می نویسند که چه خواهید کرد؟ می آیید یانه؟ وضع بداست، قدری فکر کنید!( ۲)

در اینجا برای خوانندگان ارجمند گزارش کامل استیضاح رئیس وزراء رضاخان را بعنوان یک سند تاریخی می آورم:
‏◀‏ بعنوان سند: جلسۀ چهل و هشتم صورت مشروح مجلس عصر سه شنبه هفدهم محرّم سنه ۱۳۴۳ مطابق بیست و هشتم

اسد ۱۳۰۳ در بارۀ استیضاح حکومت رضا خان

مجلس یک ساعت قبل از غروب بریاست آقای مؤتمن الملک تشکیل گردید.

صورت جلسه یوم یکشنبه بیست و ششم اسذ را آقا میرزا شهاب قرائت نمودند.

رئیس – صورت مجلس مخالفی دارد یا نه؟

( گفته شد – خیر.)

رئیس – دستور امروز چنانچه گفته شد استیضاح جمعی از آقایان وکلاء است از آقای رئیس الوزراء .

آقای حائری زاده ( اجازه)

( غایب بودن) – آقای عراقی .یک نفر از نمایندگان ایشان هم غائبند.

رئیس – آقای ملک‌الشعراء بفرمایند.

ملک‌الشعراء – خیلی متأسّف هستم که مأموریتی را که آقایان نمایندگان اقلّیت در موضوع استیضاح به بنده داده‌اند به عرض آقایان نمایندگان برسانم، زیرا هیچ حاضر نبودم این قضایا اتّفاق بیفتد که بنده این مأموریت را قبول کنم .

« آقایان محترم مسبوقید که استیضاح درنتیجۀ یک فشارهائی که به اقلّیت وارد آمد داده شد.ازروز اعلان حکومت نظامی یک نوع تضیقاتی به نمایندگان اقلّیت وارد آمد صرف نظرازتوقیف کلّیۀ مطبوعات وحبس وتبعید تمام هم فکرهای ما درشهربالأخره کاربجائی رسید که افراد اقلّیت دریک نوع حالت سانسور واقع شدند. هرگاه کسی بخانۀ افراد اقلّیت می آمد به این جرم دستگیرمی شد افراد اقلّیت هم بخانۀ هرکس می رفتند آن شخص به این جرم دستگیرمی شد واین سابقه ازطرف آقایان نمایندگان اقلّیت تحمّل می شد تا اینکه روزاستیضاح رسید.

صبح امروز آقایان برای اظهاراستیضاح درمجلس حاضرشدند وهمۀ آقایان هم می دانند ولی هجوم دستجات معیّن بدون جوازبداخل مجلس قدری قیافۀ مجلس را از حالت طبیعی خارج کرد در این موقع آقای مدرّس نمایندۀ اقلّیت وارد مجلس شدند ونسبت به ایشان یک نوع مهاجمه شدید وخطرناکی از طرف همان دستجاتی که بدون جواز وارد مجلس شده بودند بعمل آمد.
علاوه براین مهاجمۀ شدید وخطرناک وفریادهائی که البتّه همۀ آقایان شنیدند دراطاق فراکسیون در موقعی که بعضی ازافراد اقلّیت نشسته بودند مهاجماتی هم ازطرف بعضی ازنمایندگان درخود اطاق فراکسیون اقلّیت نسبت به اقای مدرّس به عمل آمد که اگرازآن مهاجمات هم جلوگیری نمی شد( چنانچه یکی از آن مهاجمات را شخص محترم رئیس دولت جلوگیری کردند) شاید بیشتر اسباب تأسّف می شد.

بالأخره ازتمام این مهاجمات درنتیجۀ خون سردی اقلّیت وبردباری آقای مدرّس دفاع شد و صبرکردیم برای اینکه وضعیات شاید بحال عادی برگردد وآقایان استیضاح خودشان را در این مجلس محترم عرضه بدارند. متأسّفانه بواسطۀ همین وضعیات ناگوار و پیش آمدهای غیرعادی ساعات گذشت و موقع جلسه دیرشد وبالأخره وجود دستجات غیرمنظّم وشبیه به تجهیزشده بیشترباعث شد که نتوانست جلسه تشکیل شود وجلسه به عصرافتاد.

مقارن ظهربعد ازآنکه دائرنشدن جلسه اعلان شد بعضی ازنمایندگان اقلّیت به منازل خودشان رفتنذ بطوریکه بعد شنیده شد درنتیجۀ تحریکاتی که البتّه پس ازتحقیق معلوم خواهد شد جمعی برای وارد ساختن توهین به شخص آقای مدرّس و سایر همراهان ایشان خارج شدند و تعقیب کردند ، آقای مدرّس را و در نتیجۀ هتّاکی های زیاد که از دم مجلس تا دم مدرسۀ سپهسالارممتد شد – رسیدند به نمایندگان اقلّیت ابتدا آقای کازرونی نمایندۀ بوشهرمورد شتم وضرب شدید واقع شد بعد ازآن آقای مدرّس نماینده طهران مورد ضرب و شتم شدید واقع شدند و بعد ازایشان هم آقای حائری زاده نمایندۀ محترم یزد در دم منزل آقای داود مورد ضرب شدید واقع شدند که عمامه شان افتاد و چوبی که به ایشان حواله شد به درب گرفت وایشان خود را به خانۀ آقای داورانداختند وازآن ضربت خلاص شدند والّا شاید خیلی خطرناک بود.

این قضایا باعث این شد که یک تأسّف فوق العاده زیاد وشدیدی درنمایندگان اقلّیت ایجاد شد وفی الحقیه ازمجلس محترم که مرکزقانون گذاریست وحقیقهً مرکزیست یگانه ، و اولی ترین نقطه ایست که می تواند درحفظ قانون ساعی باشد سؤال کنیم و بپرسیم که آیا تکلیف ما با این وضعیت چیست؟ این را هم بعرض آقایان برسانم که آقای کازرونی درنتیجۀ واقعاتی که به ایشان اصابه کرد در منزلشان بستری شدند ونتوانستند به مجلس بیایند وشرحی به رئیس محترم مجلس عرض کرده اند و قضیّۀ خودشان را اشاره نموده اند وازآمدن مجلس عذرخواستند وسایرآقایان هم چنانچه عرض شد متحیّرند که با این وضعیات واین پیش آمد ها که به هیچ وجه ارکان قویم قانون اساسی قابل حفاظت نیست چگونه حاضرشوند وچگونه استیضاح کنند؟ اینست که به بنده مأموریت دادند که به مجلس حاضرشوم وبه حضورآقایان عرض کنم که مجلس مقدّس درمقابل این تأثیر قبیحی که این وضعیات به مجلس وبه افراد حسّاس مجلس وارد ساخته است چه خواهند کرد و درمقال سلب مصونیت که از یک عدّه ازنمایندگان شده است هم ازآزادی افکارآنها جلوگیری شده وهم نسبت به اشخاص آنها با اینکه حکومت نظامی است وکاملاً درحفظ نظم شهرمراقبت دارند معذالک نسبت به اشخاص آنها سوء قصد وارد شده چه فکر خواهد کرد؟ ومجلس چه وضعیتی به خودش خواهد گرفت و بالأخره به بنده امرکرده اند که ازآقایان سئوال کنم با این صورت تکلیف اقلّیت درمقایل استیضاح که داده اند ودر صدد اظهارآن می باشند چیست؟ آقایان اقلّیت ازآقایان نمایندگان می پرسند که مجلس مقدّس بچه وسیله می تواند این مهاجمه را که به افکارواساس اقلّیت وارد شده جبران کند وبالأخره مجلس مقدّس چطورمی تواند مصونیت ما را بعد از این تأمین کند.

استدعاشان این است که در این باب مجلس مقدّس تکلیفی معیّن فرمایند تا اینکه استیضاح در حدود قانون بعمل اید.

رئیس – آقای سلیمان میرزا ( اجازه)

سلیمان میرزا- آقای ملک الشعرا شرحی بیان فرمودند که آن شرح را بنده می توانم تقسیم کنم به چند قسمت و درهر کدام ازآنها چند عرض به مجلس برسانم.

یک قسمت از تقسیماتی که فرمودند راجع به حکومت نظامی بود( اگر فراموش نکرده باشم) و توقیف جرائد و حبس و تبعید افراد اقلّیت بود…

ملک اشعراء – افراد مردم، اکثریت.

سلیمان میرزا – افراد مردم ، یک قسمت دیگرش راجع به این بود که استیضاح فرمودند وبعد از استیضاح قضایائی نقل فرمودند.

قسمت سوّم و قایع امروز صبح مجلس بود و قسمت چهارم وقایع امروزبعد ازآنکه مجلس تشکیل نشد نسبت به آقایان مدرّس وکازرونی و حائری زاده است. بنظربنده ( اگرحافظه ام درست ضبط کرده باشد) می توان مطالب را اینطور تقسیم کرد.
اما راجع به اعلان حکومت نظامی وترتیباتی که فرمودید راجع به جرائد وحبس و تبعید البتّه محتاج به تکرارنیست. همه بهتراز بنده می دانند که چه ترتیباتی دراین شهر بعمل آمد که از برای احدی تا اندازه ای می توان گفت مصونیت و امنیت نبود البتّه بازفراموش نفرموده اید که در اثر آن تهیجات چون دولت خواست کاملاً نشان بدهد که مردم دراظهارعقیده و فکر آزادند چه حرکات ناشایستی بروز کرد و چه ترتیباتی پیش آمد که یکی ازلکّه های تاریخی را برای ایران ایجاد کرد.

(جمعی از نمایندگان صحیح است)

که هیچ وقت درمملکت ما همچو یادداشت شرم آوری نبود.( نمایندگان صحیح است) از برای پاک کردن این لکّۀ تاریخی واز برای اینکه معلوم شود که این تنها نظریۀ چند نفرمفسده جو و چند نفر اشخاصی که اگرما بخواهیم( آن عبارتی را که آقای ملک الشعراء فرمودند) از روی احساسی حرف بزنیم باید مثل یونانی ها بگوئیم این ها افیالیست ها ایرانی بودند.

باید ما در یک محکمه جمع بشویم و بگوئیم آن اشخاصی که این اقدامات را کردند اصلاً ایرانی و ایرانی نژاد نیستند( صحیح است) عموم ایرانیان ازاین حرکات بری هستند چنانکه آنروزعرض کردم دربدترین مواقع درموقع جنگ که ازمردم کشته می شد و می کشتند که تحمّل وحوصله در آنجا خیلی مشکل بود.

درآنموقع درموقع بمباردمان وخراب کردن این بنا از طرف محمد علی میرزا ایرانی های حسّاس و فداکارکشته می شدند و باجانب شلّیک نمی کردند از برای اینکه بفهمانند که ما جنگ داخل داریم و مصونیت اشخاص درمملکت ما کاملاً برقرار است. باری بیشتر از این نمی خواهم در موجبات این ترتیبات که پیش آمد داخل شویم و بهترین و برجسته ترین کارهای دولت جلوگیری از همان ترتیبات بود که گمان نمیکنم هیچ کس با آن ترتیبات موافقت داشته باشد و دیگر قسمت اعلان حکومت نظامی بود اعلان حکومت نظامی یک چیزی نبود که قانون نداشته باشد در همین مجلس برایش قانون وضع کردند برای یک چنین مواقعی. دولت هم وقتی اعلان کرد همان قانون را یادآوری کرد و گفت امروز موقع اجرای این قانون است و مطابق موادّ آن قانون عمل کرد.

خوب اگر روزنامه ای برخلاف حکومت بازقلم برداشت و شروع کرد باینکه هر چه دلش خواست بنویسد پس چطور حکومت نظامی می شود؟ و چه طور دولت می تواند از این تحریکات و دسائس جلوگیری کند؟ البته هر روزنامه که برخلاف رفتار کرد توقیف میشود.

آن روز عرض کردم تنها روزنامه های اقلّیت نبود روزنامّ شفق سرخ که اقلّیت نبود آنرا هم وقتی برخلاف حکومت نظامی و برخلاف آن دستور چیزی نوشت با وجود اینکه یکی از مدافعین جدّی دولت بود قانون بدون استثناء اجرا شد وآنرا هم توقیف کردند.

الآن آقای ملک الشعراء وقتیکه بنده عرض کردم افراد اقلّیت را توقیف کردند فرمودند اکثریت مردم را البتّه همین طور هم هست وقتی که اعلان حکومت نظامی شد و بر خلاف قوانین حکومت نظامی از طرف هر کس اقداماتی بعمل آمد باید جلوگیری کنند.

اجتماعات وقتی ممنوع شد هر کس اجتماعات را دائر کرد وقتی باو یک مرتبه اخطار کردند و باز دست برنداشت البتّه باید بگیرند و اگر نمیگرفتند کار صحیح نمیکردند زیرا قانون را اعلان کردند و باید بدون استثناء اجرا کنند.

ما سوسیالیست ها که موافق دولت بودیم و حاضریم . الآن هم دفاع میکنم با سایر موافقین دولت آقایان تجدّد هم حاضرند کدام یک از مجامع ما باز است این کلوپ سوسیالیست ها نزدیک است از روزی که اعلان حکومت نظامی شد کدام دو نفری جمع شدند در آنجا وقتی که دولت این اعلان را کرد موافق و مخالف در نظر نداشت جز مصلحت عمومی.

یک زمینه و عملی پیش آمد که حقیقتاً یک لکّه بود برای ایرانی و برای جلوگیری و پاک کردن این لکّه وقتی که اعلان حکومت نظامی شد دیگر تفاوت موافق و مخالف در بین نیست.

احتیاطاً هر کس بر خلاف قانون رفتار کرد (ماهم خودمان وکیل بودیم میدانستیم) جلوگیری کردند و بعد از آنکه اخطار کردند اجتماعات متفرّق شوند البتّه باید متفرّق شوند و ارباب جراید هم بتکلیف خودشان عمل کنند.

آمدیم سرمسئله استیضاح استیضاح شد.

بنده داخل نمی شوم در موضوع مذاکراتی که آقایان اقلّیت هر روز استیضاح میکردند حتّی پریروز آقای حائری زاده در ضمن صحبتشان اظهار کردند. و در هر موقع خارج از نزاکت چه کردند. عنواناتی وکیل مصون و آزاد است در اظهار عقاید ولی بدبختانه در مملکت ما هر چیزی یک معنای خاصی دارد وقتی گفتند مردم آزادند در اظهار عقیده تصوّر میکنند آزادند در تهمت و افتراء و فحاّشی وکیل آزاد است در عدم نزاکت؟ آزاد است در اینکه هر چه دلش میخواهد بگوید؟

خیر یک نظامنامۀ داخلی هست قانونی هست من باندازه ای آزادم که به آزادی دیگری صدمه نزنم والّا این خودپرستی و آخرین درجه استبداد است که من هرچه دلم میخواهد بگویم آن وقت هم بگویم آزادم و از تعرّض مصونم.

و حالا بنده داخل نمی شوم که یکی یکی بشمارم که در این موقع از طرف وکلای اقلّیت چه عدم نزاکت هائی در ضمن مذاکرات در مجلس اظهار شد …

ملک الشعراء- بفرمائید چه عیب دارد.

سلیمان میرزا- چون بنده شنیده ام و حالا نمی خواهم آن عبارت خارج از نزاکت را بگویم.. ملک الشعراء بنده تکذیب میکنم. سلیمان میرزا- اگر میخواهید حرف بزنید اجازه بخواهید و الحمدالله خیلی هم فصیح و بلیغ می توانید صحبت کنید و مطالب را هم خوب میتوانید جلوه بدهید و شنوندگان هم همه مذاکرات را می شنوند ماهم که وکیل این دوره و تازه نیستیم چندین دوره وکیل بودیم پس لااقل این اصل را که یکی حرف میزند قبول بفرمائید تا حرفش تمام بشود رعایت کنیم ملاحظه فرمودید شما وقتی که نطق میفرمودید ماها مثل مجسمه گوش کردیم سرکار هم حقّاً لااقل این قدر حوصله داشته باشید که بنده عرایض خودم را بکنم دفتر سفید جلوتان است یادداشت کنید و بعد جواب بفرمائید. نظاماتمان اینست انشاءالله که فراموش نخواهید فرمود بعد آمدیم سرمسئلۀ استیضاح و قسمتی که از صبح راجع بعدم مصونیت وکلاء مذاکره فرمودید این مسئله بر دو قسم است.

یکی راجع بداخل مجلس است و یکی هم راجع بخارج مجلس در داخل مجلس و حفظ و حراست همه بارئیس محترم مجلس است و این مسئله در نظامنامۀ داخلی هم مطرح است و مجلس منطقه ایست که تمام انتظاماتش بعهدۀ آقای رئیس مجلس است و هر قضیّه که اتّفاق می افتد باید بعرض ایشان رساند و شخص محترم ایشان هم که متّفق علیه همۀ ماها هستند البتّه مطابق ترتیب رسیدگی میکنند و بوظیفۀ خودشان عمل مینمایند پس بنده وارد مذاکره در قسمت داخلی مجلس نمیشوم ولی آنچه که امروز خودمان دیدیم این بود که آقای مدرّس خیلی عصبانی بودند و میدانیم بچه ترتیب آمدند و چه گفتند وچه شنیدند. بنده داخل این قسمت نمیشوم که سایر وکلای اقلّیت سوء استفاده کردند از این که دیدند موقع استیضاح است و اکثریت می خواهد به سکوت بگذراند آن وقت چه توهینات و ناملایمات و عبارات غریب و عجیبی اظهار نمودند زیرا الآن عرض کردم که این وظیفۀ رئیس مجلس است و هر کس هر شکایتی دارد باید خدمتشان عرض کند و ایشان هم البتّه بوظیفۀ خود عمل خواهند کرد و یک قسمت علّت اینکه امروز صبح مجلس تشکیل نشد برای این بود که آقای رئیس مشغول تحقیقات همین قضایا بودند و علّت دیگری نداشت. اما آمدیم سر مسئلۀ خارج از مجلس.

البته در خارج مجلس حفظ و مصونیت همه با دولت است و دولت هم باید کاملاً همه را حفظ و حراست نماید چنانچه به وظیفۀ خودش هم عمل کرده است در این مسئله هیج اقلّیت و اکثریتی در کار نیست اگر نسبت بآقای مدرّس و کازرونی و حائری زاده آن حرکاتی که فرمودند صورت گرفته البتّه جای تأسّف است زیرا همۀ ماها وکیلیم.

امّا یک عبارتی سرکار فرمودید که من حق دارم در اینجا گله کنم.

فرمودید وکلای حساّس مثل اینکه وکلا را دو قسمت کردید. وکلای حسّاس. یکی هم مفهوم مخالفش البتّه گمال میکنم همچو مقصودی نداشتید ولی ظاهر عبارت اینطور بود در هر حال بنده عرض میکنم وکلا و مردم و اهل ایران همه حسّاسند. و همۀ ماها از این اتّفاقی که نسبت بسه نفر از وکلا درخارج رخ داده متأسّفیم و دولت هم البتّه جبران خواهد کرد و هیچ محلّ اختلاف نیست که وقتی یک ترتیب خلاف قانون اتّفاق افتاد. دولت باید جبران کند و خود سرکار بهتر شاهد این قضیّه هستید چنانچه فرمودید در اطاق اقلّیت یک قسمت را رئیس محترم دولت شخصاً جلوگیری کردند درصورتی که حسب الوظیفه آقای رئیس باید جلوگیری کنند و چون ایشان تشریف نداشته اند رئیس دولت جلوگیری کرده اند مقصود این است که بدانید رئیس دولت تا این درجه دقیق هستند که در داخل مجلس هم امنیت بوکلا میدهند و بدیهی است در این موضوع هم تمام جدّیت خودشان را بکار خواهند برد و هیچ تفاوتی نمیگذارند بهرکس اعمّ از وکیل یا غیر وکیل در کوچه یک صدمه بزنند و بی احترامی بکنند یک مجرائی دارد که از آن مجرا رسیدگی و احقاق حق خواهد شد علی الخصوص که طرف وکیل هم باشد.
پس در این قسمت گمان میکنم هیچ اشکالی باقی نیست. باقی می ماند یک قسمت دیگر- و آن این است که از مجلس سؤال فرمودند که با این ترتیبات تکلیفشان چیست؟ هر چند مطابق نظامنامۀ داخلی (اگر بنده فراموش نکرده باشم) وکیل از وکیل نه حقّ سؤال دارد و نه حقّ استیضاح. چه رسد بآنکه از تمام وکلاء و جامعۀ مجلس سؤال بشود.

امّا این سؤال ایشان را بنده به آن معنای سؤال مجلسی معنا نمی کنم. و گمان می کنم خود آقای ملک هم به آن معنی نفرمودند.
در هر حال تکلیف مجلس به موجب نظامنامۀ داخلی و قانون اساسی معیّن است. وکلایی که استیضاح کرده اند یک مطالبی نوشته اند و توضیحاتی میخواهند. آنها البتّه مطالب خودشان را بطور استیضاح- سؤال خواهند نمود و جواب هم بعرضشان خواهد رسید بالآخره مطابق آن ترتیبی که درنظامنامۀ داخلی و قانون اساسی مطرح است عمل خواهد شد و اینکه در خارج بدو سه نفر از وکلا یک توهینی شده البتّه مطابق ترتیب جبران خواهد شد ولی آن چیز دیگری است و تکلیف این سئوال اخیرشان هم که از مجلس فرمودند مطابق نظامنامه معلوم است. دیگر بسته بنظر آقایان است.

رئیس- ایشان یک مقّدمه ای برای استیضاح خودشان قرار دادند ولی هنوز داخل استیضاح نشده اند.

ملک الشعراء- مقصود بنده استیضاح نیست حتّی بعد از مذاکرۀ شاهزاده سلیمان میرزا هم نمیخواستم صحبتی بکنم زیرا مأموریت ندارم.

به بنده امر شد شرح این وضعیتی که رخ داده بود بعرض مجلس برسانم و قضایائی که بر خلاف انتظام و نصوص قوانین اساسی امروز از صبح تا بعد از ظهر اتّفاق افتاده و عدم مصونیت وکلا در اینجا بسمع مبارک آقایان برسانم و بگویم که با این ترتیب آیا تکلیف یک عدّه وکیل چیست؟

حضرت والا از یونان از این طرف و آن طرف صحبت کردند و هیچ راجع بسؤال بنده نبود.

قضیّۀ وضعیات شهر تا وقتی که در یک محکمه معلوم نشده نباید بیک افق غیر نامعلومی حمله کرد آن وقت ما هم حق داریم حمله کنیم.

شما یکی حمله میکنید؟

بنده راجع به حکومت نظامی حرفی نزدم. اعتراضی نکردم. آن یک موضوع دیگری است که اگر در استیضاح اعتراضی میشد حضرت والا میبایستی جواب داده باشند.

بنده از مجلس سئوال استیضاحی نکردم بنده فقط پرسیدم که باین وضعیات مجلس میتواند مصونیت یک عدّه نماینده را قبول کند یا نمیتواند. اگر میتواند قبول کند بیایند استیضاح کنند و اگر نمیتواند بروند خانه هایشان به نشینند و غیر از این عرضی ندارم خوب است تکلیف را معیّن کنند.

رئیس- در واقع این مسئله مسکوت گذاشتن استیضاح برای یک موقع غیر معیّنی.

ملک الشعراء- خیر آقا حاضرند.

رئیس- آقای حاج عزّالممالک

(اجازه)

حاج عزّالممالک- مطابق سابقه که در مجلس بود اگر خاطر مبارک باشد آقای نیّرالسلطان از دولت وقت آنزمان که آقای سپهسالار بوده استیضاح کرده و خواستند مسکوت بگذارند.

بنده خاطر دارم که آقای رئیس فرمودند یا باید امروز استیضاح کنید یا باید پس بگیرند.

حالا هم تصوّر میکنم باید همین طور باشد. یا استیضاح کنندگان بیابند و سؤالات خودشانرا بکنند و جواب بشنوند و قضاوت آن هم بامجلس است یا پس بگیرند.

ملک الشعراء- خوب بنده میروم همین را جواب عرض میکنم

رئیس- آقای آقاسید یعقوب

(اجازه)

(آقای ملک الشعراء برای خروج از مجلس براه افتادند)

آقا سید یعقوب- بنده هم می خواستم عرض کنم مطابق نظامنامه باید ….

رهنما- آقا بنشینید- جواب بیاورند

(صدای زنگ)

(آقای ملک الشعراء از وسط مجلس عودت نمودند)

آقا سید یعقوب- اجازه گرفته ام مطالب خود را باید بگویم.

(صدای زنگ)

رئیس- آقای ملک الشعراء تشریف ببرید.

ملک الشعراء‌- بنده صبر میکنم تا آقایان فرمایشات خودشانرا بفرمایند و جواب ببرم که در غیاب مذاکراتی نشده باشد.

رئیس- بعداز مراجعت ممکن است آقای آقاسید یعقوب اظهارات خودشان را بفرمایند.

(آقای ملک الشعراء خارج شدند)

رئیس- چون می بینم بعضی از آقایان تشریف میبرند بیرون پیشنهاد میکنم ده دقیقه تنفّس شود تا بعد از تنفّس تکلیف قطعی معیّن شود.

(جمعی از نمایندگان- صحیح است)

در این موقع جلسه برای تنفّس تعطیل و پس از نیم ساعت مجدّداً تشکیل گردید)

رئیس- آقای ملک الشعراء

(اجازه)

ملک الشعراء- بیاناتی که در مجلس محترم در جواب اظهارات اینجانب شد بعرض نمایندگان اقلّیت رساندم ومتأسّفم از اینکه دو دفعه حضور آقایان عرض کنم که این اظهاراتی که اینجا شد بهچوجه نمیتواند نمایندگان اقلّیت را در مصونیت و امنیت آنها یعنی امنیت فکری و امنیت شخصی آنها را اقناع کند و بالأخره امر و اشارۀ آقایان را بعرض مجلس میرسانم.

آقایان اظهارمیکنندوتا وضعیات به حال حاضر است و تا موقعی که حقوق مجلس و مجلسیان بموجب قانون اساسی محفوظ نیست ما استیضاح خودمان را مسکوت میگذاریم و مسترد نمیداریم و در عین حال در مجلس هم حاضر نمیشویم.

(در این موقع از مجلس خارج شدند)

رئیس- آقایانی که خواسته بودند استیضاح کنند بالفعل هیچکدام حاضر نیستند واز بیانات آقای ملک الشعراء بنده اینطور می فهمم که آقایان نمیخواهند استیضاح کنند پس در اینصورت دیگر موضوع برای مذاکرات باقی نمیماند.

رئیس الوزراء- ولی این برای دولت کافی نیست دولت حقیقه برای حفظ اصول قانون آلت شده است و البتّه یک مملکتی که میخواهد زندگی کند با این طریق ممکن نیست آقایان میخواهند استیضاح بکنند یا نمی خواهند ولی برای دولت تکلیف لازم است.

اگر اقلّیت هر روز بیک عنوانی اسباب زحمت دولت را فراهم کند برای دولت پیشرفت ندارد

(چهارده نفر یا هفت نفر از اقلّیت (درست در نظرم نیست) ورقۀ استیضاح دادند ولی دولت متّکی باکثریت است اگر اکثریت دارد برود عقب خدمت خودش و اگر هم ندارد تکلیف خودش را بفهمد بهرحال دولت رأی اعتماد میخواهد.

رئیس- آقای رئیس الوزراء میفرمایند که در این موقع باید تکلیف دولت معین شود و رأی آقایان وکلاء نسبت بدولت باید معلوم شود.

(جمعی از نمایندگان- صحیح است)

رئیس- آقای سردار معظّم.

(اجازه)

سردار معظم- تصوّر میکنم نمایندگانی که اینجا هستند همه جزو اکثریت دولت هستند و نظر باینکه از شخص رئیس الوزراء استیضاح شده بود تمام حضّاری که اینجا نشسته اند به شخص رئیس الوزراء اعتماد دارند و اگر اعتماد نمیداشتند در مجلس حاضر نمیشدند پس تمام اشخاصیکه در اینجا حاضرند به شخص رئیس الوزراء اعتماد دارند.

رئیس- آقای رهنما.

(اجازه)

رهنما- بعد از اینکه افراد محترم اقلّیت اکثریت دولت را تردید کردند استیضاح کردند و روشن شد که دولت اکثریت دارد ولی بنده معتقدم که این کافی نیست حالا که اینطور است بنده معتقدم که برای دولت رأی اعتماد گرفته شود زیرا آقایان اقلّیت هنوز مدعی هستند که استیضاح خودشان به قوّت خودش باقی است.

(جمعی گفتند باقی نیست)

و اگر آقایان موافقت کنند رأی اعتماد باورقه گرفته شود.

رئیس- آقای سلیمان میرزا.

(اجازه)

سلیمان میرزا- گمان نمیکنم دیگر موضوعی باقی باشد که وقت مجلس تلف شود مطابق نظامنامه باید استیضاح کننده بیاید و دلائل استیضاح خودش را بیان کند اینکه آقایان دو اطاق درست کرده اند وزیر مختار وسفیرو مدّعی العموم و تمام اینها را خواستند بمانشان بدهند میروند و برای ما پیغام میاورند و پیغام میبرند در هر حال ما کار نداریم ولی چیزی که حالا هست که رئیس محترم دولت تقاضای رأی اعتماد دارند و البتّه همان طور که آقای سردار معظّم فرمودند اگر اشخاصی که اینجا نشسته رأی اعتماد به دولت ندادند بایستی در آن اطاق به نشینند و یا میرفتند در آنجا و اینجا نمی نشستند در هر صورت برای اینکه صورت رسمیّت پیدا کند هیج اشکالی ندارد و تقاضای ایشان هم قانونی است ما هم ورقه های سفید خود را حاضر کرده ایم تقدیم میکنیم بیش از پنج ثانیه هم وقت لازم ندارد.

رئیس- آقای طهرانی پیشنهاد کرده اند که رسماً رأی اعتماد گرفته شود ولی باید عبارات بر طبق نظامنامه بنویسند تا رأی بگیریم.

سردار معظّم- اجازه میفرمائید. رئیس- موقع مذاکرۀ جناب عالی نیست.

سردار معظّم- در این پیشنهاد عرضی دارم.

رئیس- بفرمائید.

سردار معظّم- بعقیدۀ بنده در اصل مطلب مخالفی نیست ولی باز هم بعقیده بنده در تعقیب استیضاح توافق نشده نماینده حقّ پیشنهاد رأی گرفتن ندارد و چون استیضاحی نشده است گمان میکنم موضوعی برای این پیشنهاد باقی نباشد و این حق تصوّر میکنم حقّ مختصّ رئیس دولت است زیرا رئیس دولت همیشه حق دارد از مجلس تقاضای رأی اعتماد بکند پس هیچ یک از نمایندگان حقّ پیشنهاد رأی اعتماد ندارند و این همشه حقّ مشروع رئیس دولت است که بگوید میخواهم بدانم در مجلس اکثریت دارم یا خیر این منطقی نیست که نماینده پیشنهاد کند رأی اعتماد گرفته شود. استیضاحی بنا بود بشود بعد از بین رفت خود کسانیکه میخواستند استیضاح کنند بهر علّتی از علل که بود نخواستند بکنند کسی را هم نمیشود مجبور کرد که بیا استیضاح کن .

دلش نخواست از این حق استفاده کند.

بسیار خوب تکلیف مجلس چیست؟ مجلس حقّاً اگر رئیس دولت تقاضای رای اعتماد نمیکرد حقّش این بود که وارد دستور شود یا جلسۀ امروز را ختم کند و دستور جلسۀ آتیه را معیّن کند که استیضاح از بین رفته باشد با این تفاصیل باز تکرار میکنم که اگر رئیس دولت تقاضای رأی اعتماد کند مجلس میتواند رأی بدهد و چون تمام ماها که رأی اعتماد داریم بشخص رئیس الوزراء ‌هیچ مانعی ندارد که حالا رأی خودمان را بدهیم

و رأی هم میدهیم ولی این تقاضا نمیشود در اثر پیشنهاد یک نفر نماینده باشد. آقا شیخ محمدعلی تهرانی بنده پیشنهاد خودم را مسترد داشتم.

رئیس- از روی چه عبارتی میخواهید رأی بگیرید. سردار معظم- اجازه میفرمائید عرض کنم.

رئیس- سه طور میتوانید رأی بگیرید.

سردار معظم- آن در مورد استیضاح است در نظامنامۀ داخلی در قضیۀ استیضاح سه طور رأی قائل شده رأی ساکت و رأی منفی و رأی مثبت ولی اگر استیضاحی نشده باشد نمیشود متوسّل بشقوقی که نظامنامه برای استیضاح معیّن کرده شد چنانچه در سایر جاها هم معمول است فرض بفرمائید دولت یک سیاستی اتّخاذ کرده برای اطمینان از اینکه آن سیاستی که اتّخاذ کرده مورد تصدیق مقنّن ویا پارلمان هست یا نه؟

بدون هیچ استیضاحی میتواند خودش تقاضای رأی اعتماد کند پس بنابراین فرمول های سه گانه که در نظامنامه معیّن شده مربوط بموارد استیضاح است و بنده باز هم تکرار میکنم چون استیضاحی نشده که این فرمولهای استیضاح به موقع عمل آید.
بنابراین اگر رئیس دولت تقاضای رأی اعتماد نمیکرد مجلس باید صحبت را ختم میکرد و وارد دستور عادی میشد امّا چون رئیس دولت تقاضای رأی اعتماد کرده باید بر حسب تقاضای رئیس دولت تقاضای نمایندگانی که نسبت به رئیس الوزراء رأی اعتماد دارند و موافقند ورقه های سفید خودشان را بدهند.

رئیس- چون غیر از این موارد سه گانه چیزی دیگر در نظامنامه نیست پس باید آقایان یک عبارتی بنویسند تا بنده از روی آن عبارت رأی بگیرم.

سردار معظّم- خوب دولت بنویسد.

رئیس الوزراء- رأی اعتماد با هر چه می خواهید بگیرید با سیاه سفید. قرمز هر چه میخواهید بگیرید تقاضای ما معیّن شدن تکلیف ما است.

رئیس- رأی می گیریم هر چند که مطابق نظامنامه نیست ولی سابقه هم بشود. آقای سردار معظّم باید این مسائل را بهتر بدانند. رأی میگیریم نسبت به هیئت دولت….

محمد هاشم میرزا شیخ الرئیس- بنده سئوالی دارم.

رئیس- چه میفرمائید؟

شیخ الرئیس- مقصود بنده این بود که این رأی راجع به شخص رئیس الوزراء است یا هیئت دولت.

رئیس- عرض کردم بنویسید بدهید به بنده تا رأی بگیریم.

رأی میگیریم نسبت به آقای رئیس الوزراء و هیئت دولت آقایانیکه اعتماد دارند قیام فرمایند.

(آقایان نمایندگان- باتّفاق قیام نمودند)

بعضی از نمایندگان- باتّفاق رأی داده شد.

رئیس- اتّفاق است. جلسه را اگر تصویب میفرمائید ختم کنیم؟

(نمایندگان- صحیح است)

رئیس- جلسۀ آتیه روز پنجشنبه دستور راپورت کمیسیون نفت.

(مجلس یک ساعت و نیم از شب گذشته ختم شد)

منشی- م شهاب معظّم السلطان.

رئیس- مجلس شورای ملّی

موتمن الملک (۳)

‏◀ عبدالله مستوفی در بارۀ استیضاح حکومت رضا خان می گوید :« سردارسپه، چون درمجلس اکثریت داشت، ازحمایت مجلس مطمئن، ولی موادّ استیضاح خیلی کمرشکن بود. زیرا درضمن این سه ماه استیضاح نامه، وقایع جمهوری خواهی ، و کتک کاری افراد درفضای بهارستان، وجرح وضرب وقتل، وهمچنین حادثۀ ماژورایمیری، وازهمه بدتر، موضوع خزانۀ ماکو، وتعدّیات نظامیان وحبس وتبعید بیگناهان، ، همه دایره ریزمی شد، واکثرآنها قابل دفاع هم نبود، وسردارسپه، که تهیۀ سلطنت برای خود می دید، البتّه مطرح شدن این مطالب را درمجلس شورایملّی، و مذاکره درآن را ولو اینکه منتهی به رأی اعتماد هم می گشت، برای حیثیت خود مضرمی دانست . بالاختصاص این استیضاح هم ازطرف اقلّیت دلسوخته ای بعمل می آمد، که مدرّس با شهامت که با کمال نزاکت دندان روی هیچ حرفی نمی گذاشت لیدر آن و نطّاقی مثل ملک الشعراء ، ناطق آن و نکته سنج پرمغزی گوی ساده ای مثل حائری زادۀ یزدی عضوآن بودند.

برای اکثریت هم، دفاع ازمواد موضوع استیضاح کارمشکلی بود، گذشته ازاینکه بعضی ازآنها را، مانند وقایع جمهوری خواهی چیزهائی بود که افراد اکثریت هم با سردارسپه همدستی کرده بودند، باقی موضوعات هم، وقایع ثابت غیر قابل انکاری بشمارمی آمد که برفرض پس از مطرح شدن، رأی اعتماد هم بکابینه می دادند، بخورد دادن و تحلیلاندن آنها به ملّت کارآسانی نبود. آن روزها هم مثل امروز نبود، که روز را شب و شب را روز وانمود کرده وعلناً برضدّ ملّت بتوانند قیام کنند و راست راست راه بروند. بیشرمی هم هنوزبه پایۀ امروزنرسیده بود. بنابراین، اکثریت هم مایل نبود که استیضاح واقع شود.
فرمایشات آقای انوار و سید تدیّن برای مرعوب کردن مدرّس و درحقیقت جلوگیری پیشرسی بوده است، که ازاین پیش آمد کرده اند. پس هم دولت وهم اکثریت، اگرچه ازراه ناچاری ظاهراً به استیضاح تن درداده بودند، ولی باطناً بیکار ننشسته و سعی داشتند بهر وسیله ای که ممکن باشد، دست و پائی زده واز وقوع آن جلوگیری کنند . بهمین جهت روزنامه های مزدورآنها یاوه گوئی زیاد می کردند.

روز۱۷ اسد رسید. وکلای اکثریت هوچی های خود را ، تحت امرسرهوچیها، به صحن بهارستان فرستادند، که برای هرگونه هو وجنجال و راه انداختن صدای « مرده با دزنده باد » حاضرباشند. البتّه نظمیه هم، عدّه ای ماجراجو درمیان آنها جا داده بود، که در موارد لزوم کمک به آنها برسانند و این قوّه منتظر ورود استیضاح کنندگان گشتند. سردارسپه با افراد کابینۀ خود وارد شد. هوچیها مقداری « زنده باد» تحویل اودادند. وکلای اکثریت هم همگی آمده بودند. وکلای اقلّیت هم، یکی یکی میرسیدند و باطاق فراکسیون خود رفته ، منتظر مدرّس بودند.

مدرّس، از پائیز سال ۱۳۰۰ و بعد ازابتلای به حصبه ضعف مزاج پیدا کرده بود. گرفتاریهای سیاسی و نداشتن زن و پرستار، موقعی که به ا صلاح مزاج خود بپردازد برای او، باقی نمی گذاشت. اگردرنطق های این دوسالۀ اخیراو دقّت شود، درضمن سخنرانیهای خود، ازپشت تریبون هم، گاهی اظهارکسالت می کند. بهرحال، دراین روزهم، بواسطۀ نُکس مزاج قدری دیرترازسایررفقای خود وارد بهارستان شد، ورود اوتمام انظاررا متوجّه اوکرد. جمعی، که قبلاً دستورداشتند، با فریاد « مرده باد مدرّس» به سمت اوهجوم آورند. عدّه ای بی طرف ، بصرافت طبع، دورمدرّس را گرفته وبین او و ماجرا جویان حایل شدند. ولی هوچی ها اکثریت و مزدوران نظمیه، بازهم ازگفتن « مرده باد مدرّس » به سمت او هجوم آوردند. که پشت سرهم تکرار می کردند ، دست بر نداشتند. همینکه مدرّس جلو سرسرای مجلس رسید، این بار، دسته جمعی جملۀ«مرده باد مدرّس» را تکرار کردند. مدرّس برگشته به آنها گفت: چرا اینقدربرضررخود اسراردارید؟ اگر مدرّس بمیرد، دیگرکسی به شما پول نخواهد داد.

درحالی که ازپله ها می رفت، ماجرایان ازدم سرسرا یکباردیگربطوراجتماع، فریاد « مرده باد مدرّس» کشیدند. مدّرس که وسط پلّه ها رسیده بود، رو به جمعیت کرده گفت« زنده باد مدرّس! مرده باد سردار سپه !» و خود را به اطاق فراکسیون اقلّیت رساند.

مزدوران، که می خواستند حقّ نعمت را اداء کرده و فداکاری خود را به سردارسپه که درداخلۀ عمارت بود، فهمانده باشند، بازجملۀ « مرده باد مدرّس» را با صدای بلند، از صحن بهارستان ، تکرار کردند. مدرّس سرازپنجرۀ اطاق خود بیرون کرده ، اوهم دو جملۀ « زنده باد مدرّس، مرده باد سردار سپه» خود را جواب گفت. عدّه ا ی از وکلای اکثریت ، که در فراکسیون جمع شده بودند، مدرّس را بباد خشونت و حرفهای ناروا گرفتند و بعضی از آنها به سمت او حمله بردند. من ازکسی نشنیده ام، ولی برحسب طبیعت یقین دارم یکی از آنها که در این بیمزگی ازهمه بیشترافراط می کرده است سید یعقوب انواربوده است.

یکی ازبادنجان دور قاب چینها، برای اظهارفدویت، خبر مرده باد گوئی مدرّس وحمله و بدگوئی رفقا را به او، به سمع سردارسپه رساند. سرادرسپه سخت ازجا در رفته بجانب اطاق مدربس شتافت. دو حریف سینه به سینه مصادف شدند.

اگراشارات آقای محمود خان انصاری در کار وارد نمی شد، حتماً در این برخورد ، اتّفاق ناگواری می افتاد ، که ضررش برای سردار سپه بیشتر بود. بالجمله سردارسپه ، که جلوگیری انصاری او را متوجّه کرده بود، فقط با جملۀ « شما محکوم به اعدام هستید . شما را از بین خواهم برد» خود را تسکین داد و خشم خود را فرو برد.

این عادت عموم نظامیان آندوره بود ، که هرجا معاملۀ به مثل می دیدند جملۀ « شما محکوم به اعدام هستید» را که اکثر بسیاربیمورد هم بود، برزبان میراندند. محکوم؟ آنهم به اعدام!، برای کدام جرم؟ و بحکم کدام محکمه؟ معلوم نبود ولی سرکارافسربدون اینکه بفهمد چه می گوید و اندازه ای برای قلمبه گوئی خود قائل شود، اینجمله را برزبان میراند.

نزاع لفظی ومشاجره و ردّ و بدل شدن حرفهای ناروا و توهین آمیز، میان یک وزیر ویک وکیل ، در داخلۀ مجلس قابل شکایت برئیس مجلس است. سردارسپه همین کار را کرد و هیئت رئیسه، البتّه باید تحقیقات مقدّماتی ، دراین واقع را برهرکاری مقدّم دارند. تحقیقات ازشهود و چگونگی وقوع مشاجره ، مدّتی وقت گرفت. ظهرشد و موقع مجلس علنی گذشت و استیضاح به عصر موکول گشت.

قبلاً قراربوده است که وقتی استیضاح کنندگان، بعد ازاستیضاح، بمنزل های خود بر می گردند، طرف بی مهری ملّت واقع شوند، که تلافی حرفهای زننده ای که ناگزیردرضمن مذاکرات استیضاحی زده اند، در آمده و طرفداران ملّت، ازرئیس الوزرای محبوب، ظاهر شده باشد. اما نایب چلوئی بدبخت، که مأمور اجرای این کتک کاری و توهین بود، خبر نداشت که استیضاح به عصر موکول شده است و تیر از شصت رفته، ناگزیر به هدف می رسید.

بنابراین،همینکه مدرّس و حائری زاده و میرزا علی کازرونی ازمجلس خارج شدند، که برای نهار، بمنزلها بروند و از جلو مسجد سپهسالار گذشته، به سمت کوچۀ پشت مسجد پیچیده و ازجلو کاروانسرای وقفی مسجد رد شدند، ناگهان گرفتار تعرّض و حملۀ این مزدوران نظمیه گشتند. نایب چلوی، که رئیس جمعیت بود، سیلی به مدرّس زد. میرزا علی اکبر کازرونی چماقی دریافت کرد، که تا چند روز بستری بود. برای حائری زاده هم، چماقی حواله شد، که اگر بداخلۀ خانۀ خانم مظاهرپناه نبرده بود، او هم بستری می شد، ولی در نتیجه ، عمامه از سرش افتاد و به یغما رفت. از صدای هیاهو، کاروانسرادار و حمالهای کاروانسرای وقفی مسجد، که به مناسبت تولیت مدرّس همه ازمریدان او بودند، بیرون ریخته، کسبۀ خیابان هم جمع شدند. مهاجمین هم همینکه هوا را پس دیدند، فرار کردندو حامیان آقایان را به خانه ها رساندند.

این حسن خدمتها را نظمیه بجا می آورد. میدانیم ریاست نظمیه، بعد از وستداهل نصیب سرکار سرهنگ محمد خان آن روز و تیمسار سرتیب محمّد درگاهی امروز، شده بود. این آقایان سرتیپ که اسم درگاهی راهم بعنف و تشر رفتن به آقای دبستانی نمایندۀ کرمان بخود تخصیص داده است، همانست که در کودکی ، هنگامیکه درمدرسۀ علمیه درس می خوانده، در سر هرکار پوچی برای رفقای خود چاقو می کشیده و بهمین جهت، در مدرسه به محمد چاقو ملقب شده بود و بعدها هم، ماجراجوئی او با سرلشکر ضرغامی ، موجب خانه نشینی او گشته است. این سرکار، یا تیمسار در ریاست نظمیۀ خود، دراین شهر از ایندسته گلها زیاد به آب داده و بجای کلاه، از این قبیل سرها ، برای صاحب کار خیلی برده است.

گرفتاری محمود بیچاره، بجای اصغرقاتل بروجردی ، یکی ازهزارفقره فجایع عملیات اوست. انتصاب این شخص ماجراجوی بی پروا ، که در کارهای او ابداً وجدان و انصاف راهی نداشته است، بعقیدۀ من یکی از گناهان نبخشیدنی سردار سپه است، که نام بلند رضا شاه پهلوی را کوچک می کند.

باری، عصربه ساعت مقرّر، مجلس برای استیضاح منعقد شد، وزراء و وکلا هر یک برجای خود قرار گفتند. مؤتمن الملک رئیس مجلس بذیل ورقۀ استیضاح نظر افکنده، علی المعمول، اسم اولی و دومی و سومی و چهارمی و پنجمی را، یکی بعد از دیگری خواند. همه غایب بودند. به اسم ملک الشعرا رسیده آقای بهار ازجا برخاست و بعد از تشریح واقعات قبلی ، که موجب استیضاح شده و اوضاع امروز صبح بهارستان درداخلۀ مجلس ، و واقعات بعد از ظهر پشت مسجد ، گفت: رفقای من در آن اطاق نشسته ، مرا فرستاده اند از مجلس استفسار کنم که بااین وضع، برای ما چه تأمینی در کار است که بتوانیم مطالب خود را بگوئیم؟

سلیمان میرزا ، که از هول حلیم توی دیک افتاده و تصوّر می کرد، که استیضاح بهمین چند کلمه سرش هم آمده، برخاست و بیانات ملک الشعراء را به پنج قسمت کرد وهریک را به جمله های خارج ازموضوع وسفسطه های معمولی خود، به حساب خودش جواب داد. ولی در حقیقت هیچیک آنها جواب ملک الشعراء نبود. ملک الشعراء گفته بود، در داخلۀ مجلس به مدرّس توهین شده، این آقا جواب می گفت نظم داخلی مجلس با رئیس مجلس است. ملک الشعراء گفته بود، در بیرون با چوب و چماق بما حمله کرده، دست کازرونی را شکسته اند، این آقا می گفت، جلوگیری آن با دولت است و هیچ نمی خواست خودش را آشنا کند، که جمعیت صبحی را خود ایشان و دولت ، برای توهین و مرعوب کردن مدرّس ، برانگیخته و چماق لوهای بعد از ظهر را هم دولت به کتک کاری واداشته است و چون سلیمان میرزا به تصوّر اینکه استیضاح بهمین مختصر بر گذار شده است، درآخرنطق خود افزوده بود: رأی با آقایان است.

رئیس مجلس برای توضیح گفت این یک مقدّمه ایست، که ایشان ، ملک الشعراء، برای استیضاح خود قرار دادند. هنوز وارد استیضاح نشده اند.

سپس ، ملک الشعرا برخاست، و بعد ازردّ پرچانگی های سلیمان میرزا، بطورکلّی گفت من استیضاحی نگردم. فقط گفتم با این وضع ما امنیت نداریم، و پرسیدم آیا می توانید مصونیت ماراقبول کنید؟ اگر می توانید، بیائیم حرفهای خودمان را بزنیم والّا برویم خانه هامان!

در اینجا باز خلط مبحث به میان می آید. چند نفر، ازجمله سید یعقوب که می خواست دربادنجان دور قاب چینی ازسلیمان میرزا عقب نیفتد، مطالب بی موضوعی پیش آورد، و بالاخره رئیس، به تنفّس خاتمه به این پرچانگی داد.

در جلسۀ بعد از تنفّس جناب آقای بهار گفت، من برفقا مذاکرات مجلس را گفتم: آنها می گویند، با وضعیت حاضر، ماتأمین نداریم، و استیضاح خود را مسکوت می گذاریم، و از مجلس خارج شد.

بازهم پرچانگی زیاد شد. بالاخره سردار سپه تقاضای رأی اعتماد کرد، و بالاتفاق رأی اعتماد به او دادند!

ازصورت مجلسی که من تحت نظر دارم ، معلوم نمی شود، که وجیه الملّه ها، مانند مشیر الدوله و مستوفی الممالک و تقی زاده و دکتر مصدق و حسین علا هم در این جلسه حاضر بوده اند یا نه ؟ ولی درهر حال، رأی اعتماد به اتّفاق آراء بوده است!

معهذا بعد از این استیضاح مسکوت عنه، در رفتارعمّال سردار سپه ، چه در داخل وچه درخارج مجلس؛ نسبت به اقلّیت، فی الجمله تعدیلی حاصل شد. سرادرسپه هم درکابینه اصلاحی بعمل آورد.آن یکنفرسوسیالیست، میرزا قاسم خان صوراسرافیل، که کفیل وزارت داخله بود، و مستشارالدوله و مدیر الملک و معاضد السلطنه از هیئت وزراء خارج ، و ادیب السلطنه و سردار اسعد و مشارالملک و سردارمعظّم ، تیمورتاش وارد کابینه شدند. فروغی وزیر مالیه ، و مشارالملک بجای او وزیر خارجه شد، و سردار سپه هم ، بعد از چندی برای تمشیت کارهای لرستان سفری به آنجا کرده، مقدّمات برهم زدن کمیتۀ قیام سعادت را فراهم ساخت.( ۴ )

ملک الشعراء بهار می نویسد: با وجود رأی اعتمادی که به دولت داده شد، اکثریت مجلس و رجال تازه ای که به حمایت سردارسپه پیدا شده بودند ، مانند سردارمعظّم و برخی مثل مشارالملک و سرداراسعد از این پیشامد استفاده کردند، و موفّق شدند دولت سابق را بیندازند.

توضیح آنکه دولت تا این ساعت تحت نفوذ تقریبی سوسیالیستها وحزب تجدّد بود، چه دو وزیراز سوسیالیستها در کابینه بود. بعد از استیضاح، دیپلوماتهای جدید مانند تیمورتاش (سردارمعظّم ) و فیروز ( نصرت الدوله) و داور و دیگران که چندی بود بازیگران اکثریت جدید شده بودند و رشتۀ ارتباط خود را با اقلّیت نیز قطع نکرده بودند، داخل کارشده وموفّق شدند دولت را با توافق نظر سردار سپه به استعفا وادارند؛ لذا دولت روز بعد استعفا داد و دولت جدید به طریق زیر معرفی گردید:

سردارسپه : رئیس الوزرا و وزیر جنگ،

ذکاء الملک : وزیر مالیه،

مشار الملک : وزیر خارجه،

امیر اقتدار: وزیرداخله سردار اسعد : وزیر پست و تلگراف،

سردارمعظم : وزیر فواید عامّه،

ادیب السلطنه: وزیرعدلیه،

مشارالدوله : کفیل وزارت معارف. ( ۵ )

◀ توضیحات و مآخذ:‏‏

۱ – حسین مکّی ‏ « تاریخ بیست ساله ایران »- جلد سوم ، نشر ناشر– ‏چاپ سوم – ۱۳۶۳ – ‏‏ صص ۱۳۳ -۱۲۵ ‏

۲ – محمّد تقی ملک الشعرا بهار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» جلد دوّم – ‏ناشر: امیر کبیر-‏‏۱۳۶۳ ‏‏‏‏– صص ۱۳۸ – ۱۳۳‏

‏۳ ‏: مشروح مذاکرات مجلس شورای ملّی «دورۀ پنجم » جلسه چهل و هشت

۴- عبدالله مستوفی «شرح زندگانی من » – جلد سوّم – چاپ چهارم – ۱۳۷۷ – ‏انتشارات زوّار صص ۶۳۱ – ۶۲۶ ‏‏

۵ – محمّد تقی ملک الشعرا بهار «تاریخ مختصر احزاب سیاسی» جلد دوّم ‏ – ص ۱۴۴ ‏

◀میلسپو و مستشاران مالی آمریکایی در ایران ۱۹۲۷- ۱۹۲۲-
‏*

غارت عشایر آذربایجان – ۱۹۲۴‏

محمد قلی مجد می نویسد: در اوخر تابستان۱۹۲۴، روابط میلسپو و رضا خان شدیداً شکر آب شده بود. یک مشکل ‏همیشگی، مسئله بودجه وزارت جنگ بود. یکی دیگر اصرار میلسپو بر این بود که رضا خان باید ‏حساب و کتاب طلا و اشیاء قیمتی را که ارتشش از عشایر آذربایجان گرفته بود؛ به ویژه جواهرات ‏و اشیاء قیمتی اقبال السلطنه- که از رؤسای عشایر باکو بود- پس بدهد.‏

در سال ۱۹۲۳، ارتش رضا خان عشایر آذرباجان را سرکوب کرد، زمین هایشان را گرفت و اشیاء ‏قمیتی شان را به غارت برد. تلاش دکتر میلسپو برای مشخص کردن سر نوشت این اشیاء قیمتی ‏واکنش تند رضا خان را به دنبال داشت. این موضوع در چندین گزارش دیپلماتیک ذکر شده است ‏که از روی آن ها می توان شواهدی را باز سازی کرد. علاوه بر این، مدت ها پس از «آرام سازی» ‏آذربایجان، اخاذی ها و باج گیری های رضا خان از مردم تیره بخت آن منطقه ادامه داشت. در ماه ‏نوامبر ۱۹۲۴، نمایندگان ایل شاهسون آذربایجان به تهران آمدند. موری در اینباره می نویسد: ‏‏«یکی از قسمت های جذاب نزاع «اربابان باج گیر» وقتی بود که نمایندگان ایل شاهسون و ایلات ‏دیگر آذریابجان در روز ۲۵ نوامبر وارد تهران شدند. سردار سپه بیشتر از یک سال پیش آن ها را ‏خلع صلاح و مطیع فرمان خود کرده بود. این جنگجویان متهور و جان سخت کوهستان، به تهران ‏آمده بودند تا دشنه ی مرصع گرانقیمتی را به نشان این که سردار سپه ارباب و صاحب اختیار آن ‏هاست به او هدیه کنند.» (۱)‏

در روز ۱۷ آگوست، میلسپو با ارسال نامه ای به وزارت جنگ از آن ها خواست تا پاسخ بدهند که ‏چه بر سر باج هایی آمده که ارتش از عشایر آذربایجان گرفته است:‏

وزارت جنگ:‏

چندین ماه پیش، وزارت جنگ تعدادی سکه خارجی را که ظاهراً توسط ارتش در آذربایجان جمع ‏آوری شده بود تحویل ضرابخانه داد. ضرابخانه پس از ضرب مجدد سکه ها، مبلغ ۶۵/ ۶۱۲۳۱ ‏قران به ارتش تحویل داد، و اطلاع یافته ام که وزارت جنگ مبلغ ۱۲۰.۰۰۰ قران به یک صراف ‏فروخته است. آن وزارت هنوز هیچ حساب و کتابی بابت مبلغ ۶۵/ ۱۸۱.۲۳۱ قران تحویل نداده ‏است. در مبلغ فوق از منبع دیگری غیر از خزانه ی کل به دست ارتش رسیده، طبق قانون باید در ‏حکم در آمد به خزانه ی کل واریز می شد. اگر آن وزارت نتواند مدرکی دال بر این که مبلغ فوق ‏الذکر را طبق مجوزات قانونی دریافت کرده ارایه بدهد، ناگزیر وظیفه دارم این مبلغ را از بودجه ‏ماه سرطان [ژوئن- جولای] آن کسر کنم. امید است که در اسرع وقت اطلاعات کامل در اختیار این ‏جانب قرار دهید.‏

ای. سی. میلسپو، مدیر کل مالیه ها (۲)‏

نامه ی میلسپو پاسخ تند رضا خان را به دنبال داشت:‏

مدیر کل مالیه ها
عطف به نامه شماره ۳۸۲۹ شما درباره سکه های خارجی و ضرب آن ها به سکه های ایرانی، ‏باید بگویم از آن جایی که امور مزبور به مسایل داخلی وزارت جنگ مربوط می شود، وزارت مالیه ‏حق دخالت در آن ندارد.‏
رضا، وزیر جنگ و سردار سپه. (۳)‏

نامه ی بالا بخصوص وقتی معنای بیشتری پیدا می کند که بدانیم هنوز مطلقاً هیچ حساب و کتابی از ‏وزارت جنگ دریافت نکرده ایم، و این که همه می دانند که می توان ماهیانه تا حدود احتمالا ‏‏۲۰۰.۰۰۰ تومان در وزارت جنگ صرفه جویی کرد، و این که ارتش اموال و وجوهی را جمع ‏آوری کرده که هنوز به خزانه تحویل نداده است، و خیلی بیشتر از مبلغی است که در نامه ی ‏شماره ۳۸۲۹ خود ذکر کرده ام. علاوه بر این، می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که ‏پس از تصویب بودجه ای بالغ بر ۹.۴۰۰.۰۰۰ [تومان] برای سال جاری، وزارت جنگ بدون ‏مشورت با من لایحه ای را برای تصویب یک اعتبار ۵۰۰.۰۰۰ تومانی دیگر به مجلس ارایه داد. ‏هم چنین، مایلم بدانید که پس از تلاش های بی نتیجه ای که در تمام طول این مدت در ایران مبذول ‏کردم تا وزارت پست و تلگراف را وادار کنم حساب در آمدها و هزینه هایش تحت نظارت ما در ‏آورد، نهایتاً مجبور شدم به آن وزارتخانه دستور بدهم که مبلغ ۱۲۵.۰۰۰ تومان را بابت بودجه ‏ماه سرطان [ژوئن،جولای] وزارت جنگ به آن وزارت بپردازد.‏

وزیر جنگ، که رئییس کابینه هم هست، می تواند از قدرت و نفوذش بر وزارت خانه های دیگر ‏استفاده کند، ولی نمی خواهد وزارت پست و تلگراف را وادار به پرداخت این مبلغ به وزارت جنگ ‏کند. به عبارت دیگر، او توقع دارد که ما بودجه وزارت جنگ را بپردازیم، بدون این که هیچ کمکی ‏به کنترل در آمدها و هزینه های وزارت پست و تلگراف به ما بکند؛ او انتظار دارد که ما تمام ‏بودجه وزارت جنگ را که بالغ بر ۴۵ درصد کل بودجه مملکت است، بپردازیم، با این که همین ‏حالا هم یک ماه هزینه های دولت را نپرداخته ایم، و حداقل یک میلیون تومان کسری داریم؛ او هم ‏چنین توقع دارد که ما تمام اعتبارات اضافی را که از مجلس می گیرد پرداخت کنیم؛ و بالاخره توقع ‏دارد همه ی این کارها را بدون بررسی حساب و کتاب های وزارت جنگ و بودن این که از آن ‏بخواهیم پولی را که به طور غیر قانونی به دست آورده به خزانه بریزد، انجام بدهیم. بدیهی است ‏که این مطالبات نا معقول از خرانه، بدون هیچ گونه مساعدتی در جمع آوری و کنترل در آمدها، هر ‏گونه تلاش موثر برای سر و سامان دادن به مالیه ها را غیر ممکن می سازد. (۴)‏

موری متعاقباً درباره غارت عشایر توسط ارتش با میلسپو گفتگو کرد. او سپس درباره این موضوع ‏با ذکاء الملک فروغی، وزیر مالیه رضا خان، به صحبت نشست که گزارش آن ها در تاریخ ۲۴ ‏سپتامبر ۱۹۲۴ برای وزارت امور خارجه ارسال شد:‏
بار دیگر در تاریخ ۵ سپتامبر، در گفتگویی که با دکتر میلسپو داشتم، مفصلاً درباره غیر ممکن ‏بودن ادامه کارش در مدیریت کل مالیه ها صحبت کرد، و گفت مگر این که در این مدت تحولی در ‏ذهنیت و نگرش رییس الوزاراء [رضا خان] اتفاق بیفتد که او بتواند کارش را ادامه بدهد. میلسپو ‏شدیداً از خودخواهی های رییس الوزارء شکایت داشت و می گفت به رغم همه ی مشکلاتی که ‏مستشاران مالی با آن مواجهند، [رضا خان] اصرار دارد که هیچ کاهشی در بودجه وزارت جنگ ‏صورت نگیرد و نامه ای را از سردار سپه (رضا خان) به من نشان داد که او را به دلیل پیشنهاد ‏چنین چیزی سخت ملامت کرده بود. میلسپو پیشنهاد کرده بود که به دلیل کسری یک میلیون دلاری ‏بودجه سال جاری، لازم است که بودجه ی همه ی وزارتخانه ها از جمله وزارت جنگ را کاهش ‏بدهند. دکتر میلسپو هم چنین نامه دیگری از سردار سپه نشانم داد که او را به دلیل استعلام درباره ‏ی پول های طلا و نقره ای که ارتش از عشایر آذربایجان گرفته بود شدیداً سرزنش کرده بود. می ‏گویند سال گذشته که ارتش ایران عشایر آذربایجان را سرکوب و اقبال السلطنه، رییس ثروتمند ‏ترک- کرد ماکو، و روسای ترک ایل شاهسون را دستگیر و همه ی ثروت نامشورع شان را از ‏جیبشان خالی کرد، مبالغ هنگفتی پول طلا و نقره به دست ارتش افتاد. شدت لحن سردار سپه بدون ‏شک به این مسئله بر می گردد که قرار بود اقلیت مجلس بابت همین غنایم دولت را در ۱۹ آگوست ‏استیضاح کند، که چنین اتفاقی نیفتاد. غیر معقول نیست که اگر فکر کنیم رییس الوزراء بلافاصله به ‏تبانی مدیر کل مالیه ها و اقلیت مجلس برای بی آبرو ساختنش مشکوک شده باشد. میلسپو هم ‏چنین متذکر شد که از نظر او اقدام رییس الوزراء، در چند ماه پیش، در تقدیم لایحه ای برای ‏اعطای یک اعتبار اضافی ۵۰۰.۰۰۰ تومانی به وزارت جنگ جهت پوشش هزینه های سرکوب ‏شورش های لرستان کاملاً غیر موجه بوده است.‏

از نظر دکتر میلسپو، رئیس الوزراء از دولت می خواهد که این لوایح را علاوه بر بودجه هنگفتی ‏که قبلا [به وزارت جنگ] تخصیص یافته، بابت عملیات های نظامی ارتش بپردازد تا خودش بتواند ‏غنایم را برای استفاده شخصی اش، به جیب بزند. از نظر مدیر کل مالیه ها [ میلسپو] اگر ایران ‏بخواهد از مصایب مالی کنونی اش نجات پیدا کند، باید بودجه وزارت جنگ راهر ساله به میزان ‏یک میلیون تومان کاهش بدهد تا این که به ۶ میلیون تومان برسدکه گمان او برای حفظ ارتشی با ‏استعداد ۳۰ تا ۴۰ هزار نفر کاملاً معقول است. (۵)‏

فردای همان روز، یعنی ۲۵ سپتامبر، موری با فروغی ملاقات کرد. موری صحبت های خود را با ‏فروغی و هم چنین پاسخ فروغی به غارت عشایر توسط رضا خان را این طور گزارش داده است:‏

‏[فروغی] در ارتباط با تصاحب طلا و نقره های اقبال السلطنه توسط رضا خان گفت که هیچ علاقه ‏ای به این مسئله ندارد و حتی مبلغ واقعی آن را نیز نمی داند، و افزود که سرکوب آذربایجان خیلی ‏مهم تر از این حرف هاست؛ زیرا این ولایت برای اولین بار در طول سال های گذشته، بجای این که ‏برای گذران امورش از دولت مرکزی بودجه بگیرد، دارد به دولت مرکزی مالیات هم می دهد. او ‏هم چنین توجه من را به این نکته جلب کرد که هر چند ممکن است رییس الوزراء طلا و نقره به ‏دست آمده را برای مصارف شخصی اش نگه داشته باشد، ولی همه اموال این رییس ثروتمند ‏عشایر را ضبط و به دولت تحویل داده است. (۶)‏

نامه محرمانه میلسپو به دالس درباره رضا خان

در تاریخ ۲۰ سپتامبر، میلسپو دو نامه برای آلن دبلیو دالس، رییس بخش امور خاور نزدیک ‏‏[وزارت امور خارجه آمریکا] نوشت؛ که یکی از آن ها یک گزارش محرمانه ی ۱۵ صفحه ای ‏درباره وضعیت ایران و مشکلات هیأت مالی آمریکایی بود. سه صفحه اول این سند (که در نوشتن ‏آن از سربرگ رسمی وزارت مالیه استفاده شده است) درباره ی روابط سفارت آمریکا با هیات ‏مستشاران مالی است. بقیه نامه درباره ی اقدامات رضا خان و شرایط اقتصادی ایران است. گزیده ‏ای از این سند طولانی را در این جا خواهیم آورد. در سال ۱۹۲۴، رضا خان مشغول انتقال مبالغ ‏هنگفتی پول به بانک های خارجی بود. میلسپو هم چنین از قتل فجیع یکی از حسابدارهای وزارت ‏جنگ خبر می دهد که اطلاعاتی در اختیار مدرس و هیات مالی آمریکایی قرار داده بود. رییس ‏الوزراء، وزیر جنگ و سردار سپه که در این گزارش به آن ها اشاره شده است، همگی رضا خان ‏هستند.‏

عملاً همه گرفتاری های هیات آمریکایی به رابطه شان با رئیس الوزرای فعلی مربوط می شود. ‏البته نباید فراموش کرد که رییس الوزرای فعلی، یا همان سردار سپه، از زمان ورود هیات ‏آمریکایی به ایران، و حتی قبل از آن، وزیر جنگ هم بوده است. از همان ابتدا، سیاست آشتی ‏جویانه ای با وزیر جنگ در پیش گرفتیم تا از حمایت های ارتش برای جمع آوری مالیات ها بر ‏خوردار شویم. طبیعتاً هدف ما تخصیص بودجه کافی برای ارتش هم بود تا بتواند امنیت و نظم ‏کشور را حفظ کند. ولی متوجه شدیم که بودجه ارتش خیلی زیاد است، و تقریبا ۵۰ درصد کل ‏بودجه مملکت بالغ می شود، که هنوز هم همین طور است. احساس کردیم می توانیم گوشه ای از ‏منابعی را که وزارت جنگ به هدر می دهد کاهش دهیم، تا بدین ترتیب هم هیات آمریکایی را جا ‏بیندازیم و هم کارمان را شروع کنیم. بدیهی است که هر هیاتی که وظیفه ی سر و سامان دادن به ‏مالیه های یک مملکت و ایجاد اعتبار برای آن در خارج را دارد نمی تواند نسبت به هدر رفتن منابع ‏بی اعتنا باشد، بخصوص وقتی کمک هایی را که توقع دارد نمی بیند و برخی صرفه جویی ها برای ‏ادامه کارش حیاتی است.‏

اگر اشاره به بودجه خیلی زیاد وزارت جنگ [برای اثبات اتلاف در این وزارتخانه] کافی نیست، ‏هزینه های غیر ضروری آن وقتی روشن تر می شود که بدانیم رییس الوزرای فعلی که چند سال ‏پیش یک سرباز صفر قزاق بیشتر نبود و جلوی درب سفارت بریتانیا نگهبانی می داد، حالا دو خانه ‏ویلایی در تهران، چندین روستا در مازندران، و چند دستگاه اتومبیل دارد؛ و این که طبق گزارش ‏منابع موثق، چند ماه پیش مبالغی در حدود ۲۰۰.۰۰۰ دلار به اروپا فرستاده است؛ این که مبلغ ‏‏۴۰.۰۰۰ تومان به وزارت فواید عامه «هدیه» کرده است؛ این که، طبق گزارش منابع موثق، ‏عادت داشته به خزانه وزارت جنگ برود و چندین دسته اسکناس بدون این که آن ها را بشمارد به ‏جیبش بگذارد؛ این که شایع است که فرماندهان ارشد ارتش در چند سال گذشته ثرتمند شده اند؛ ‏این که اخیراً تعدادی هواپیما، تانک، خودروی زرهی و تجهیزات بی سیم خریداری شده که هر چند ‏ممکن است مفید باشد، اصلاً واجب نیست؛ و بالاخره این که وزارت جنگ هیچ حساب و کتابی به ‏وزرات مالیه پس نداده است، هر چند سردار سپه در اولین ملاقاتش با من قول چنین کاری را داده ‏بود. وقتی که داشتیم بودجه سال ۱۳۰۳ (سال بودجه کنونی، ۱۹۲۴) را آماده می کردیم، با وزیر ‏جنگ صحبت کردم و او را متقاعد ساختم که به بودجه ۹.۴۰۰.۰۰۰ تومانی، که معادل بودجه ‏سال گذشته اش بود، رضایت بدهد. با وجود این، در بودجه سال ۱۳۰۳ ردیفی برای مالیات های ‏جدید در نظر گرفته بودیم که طبق برآورد ما ۱.۰۰۰.۰۰۰ تومان درآمد ایجاد می کرد. من به ‏سردار سپه توضیح دادم که اگر این مالیات ها تحقق نیابد، از عهده ی هزینه های پیشنهادی بر ‏نخواهیم آمد. او بودجه را قبول کرد و قول داد که لوایح مالیاتی را از تصویب مجلس بگذراند. ‏وقتی که مجلس تشکیل شد، او به جای این که هیچ علاقه ای به برنامه بودجه یا لوایح مالیاتی ‏نشان بدهد، هفته ها وقت ارزشمند را تلف کرد تا مجلس را وادار به تصویب نظام جمهوری (یعنی ‏دیکتاتوری) کند.‏

در همین حال، او که رییس دولت هم بود، وزیر مالیه ای به نام مدیر الملک را سرمان خراب کرد ‏که هیچ هدفی نداشت جز ایجاد گرفتاری و بی آبرویی برای آمریکایی ها. با این که مکرراً از رفتار ‏مدیر الملک به رییس الوزراء شکایت می شد، او نه فقط مدیر الملک را در پستش نگه داشت، ‏بلکه بر خلاف رؤسای سابق دولت، مجدانه از مشورت با من بر سر مسائل مالی پرهیز می کرد، و ‏با این فرض که من باید مطیع اوامر او باشم کارهایش را انجام می داد، حتی در ارتباط با مسائلی ‏که به موجب قرار دادم صراحتاً در حوزه صلاحیت من بود. پس از این که مجلس طرح جمهوری را ‏رد کرد، نمایندگان دست به کار بررسی بودجه شدند، و شکی ندارم که به تحریک مدیر الملک، ‏شروع به انتقاد های احمقانه و حمله به هیأت آمریکایی کردند. یکی – دو ماه هم به همین منوال ‏گذشت، و بعد از آن که کمیسیون بودجه ی مجلس پیشنهاد مالیات های جدید را رد کرد و دست به ‏کار کاهش بودجه وزارت مالیه شد، نزد رئیس الوزراء رفتم و صریحاً به او گفتم که تحت چنین ‏شرایطی هیچ کاری پیش نمی رود. در نتیجه ی صحبت هایی که با او کردم، به وزرای کابینه اش ‏دستور داد تا از ما حمایت کنند، روزنامه ها را ساکت کرد و بیانیه ای به امضای خودش در ‏روزنامه ها به چاپ رساند که دولت از کار هیأت آمریکایی کاملاً رضایت دارد. بعد از این ماجرا، ‏انتقادها و حملات نمایندگان مجلس تا حدود زیادی کاهش یافت، ولی کمیسیون مجلس هیچ تمایلی ‏برای کاهش هزینه های دولت و یا حتی تصویب بودجه در هر فُرم و قالبی نداشت.‏

در همین اثنا، مدرس، رهبر جناح اقلیت مجلس، که در نتیجه ی نقشش در شکست جنبش جمهوری ‏قدرت تازه ای احساس می کرد، به طور خصوصی می گفت که باید از بودجه وزارت جنگ کاسته ‏شود، و یک اعلامیه هم پخش شد که در آن بودجه ی واقعاً ضروری وزارت جنگ را در حدود ‏‏۶.۰۰۰.۰۰۰ تومان در سال برآورد کرده بود. چند روز پس از پخش این اعلامیه، جسد سر ‏بریده ای پشت یکی از دروازه های مجلس پیدا کردند که معلوم شد جسد یکی از حسابداران وزارت ‏جنگ است، که می گویند اعلامیه فوق را تهیه کرده بود. ایرانی ها به وحشت افتاده اند. دلایلی ‏دارم که مردم و نمایندگان عموماً با موضع ما موافقند، ولی کسی جرأت ندارد علناً آن را تأیید کند، ‏و فقط بی پرواترین آدم ها هستند که به ما می گویند با موضعمان موافقند. نباید انتظار داشت که ‏ایرانی ها به سفارت آمریکا بروند و از کاهش بودجه ی [وزارت] جنگ حمایت کنند. بنابراین، از ‏وزارت امور خارجه انتظار دارم این نکته را درک کند که هر گونه عقب نشینی ما در این ارتباط نه ‏فقط مشکلات بودجه ای جدی تری برای مان ایجاد خواهد کرد، بلکه حمل بر ضعف ما خواهد شد، ‏و موقعیت هیأت آمریکایی را حتی ضعیف تر از آن چه هست خواهد کرد. (۷)‏

وقتی سر و کار آدم با جسد های سر بریده بیفتد که در بیرون از دروازه های مجلس ایران پیدا شد، ‏کدام مجلس یا مردمی است که وحشت نکند؟ با چنین تاکتیک هایی، مسلم بود که بودجه ی گزاف ‏وزارت جنگ حتما تصویب خواهد شد.‏

موری در این باره می نویسد: «احترماً به اطلاع وزارت امور خارجه می رساند که مجلس در ‏جلسه فوق العاده مورخ دوم دسامبر خود، بودجه وزارت جنگ را برای (باقیمانده) سال بودجه ‏کنونی که در ۲۱ مارس ۱۹۲۵ خاتمه می یابد و بر ۹.۲۰۰.۰۰۰ تومان خواهد بود، به طور ‏جداگانه و با اکثریت آراء به تصویب رساند.»(۸) به رغم کشته شدن حسابدار وزارت جنگ، برخی ‏نمایندگان با شجاعت تمام با بودجه آن وزارت مخالفت کردند:‏

در جلسه ی اضطراری مجلس، که بعد از ظهر روز دوم دسامبر برگزار شد، بودجه وزارت جنگ ‏با ۷۷ رأی موافق به تصویب رسید. نمایندگان جناح اقلیت مجلس، نظیر حائری زاده، و مدرس، ‏شدیداً با تصویب این بودجه مخالف بودند، و از نظر آن ها بودجه ۹.۲۰۰.۰۰۰ تومانی بسیار ‏بیشتر از نیازهای وزارت جنگ بود. حائری زاده پیشنهاد داد که بودجه آن وزارت به ‏‏۶.۰۰۰.۰۰۰ تومان کاهش یابد، چرا که پرسنل واقعی ارتش ایران فقط ۲۰.۰۰۰ نفر است. ‏مدرس هم معتقد بود که ارتش ایران بیشتر از ۱۸.۰۰۰ [نفر] نیرو ندارد، ضمن این که «مارشال ‏های» آن خیلی بیشتر از حد معمول هستند. سردار معظم، وزیر فواید عامه، اظهار داشت که ارتش ‏‏۴۲.۰۰۰ نفر پرسنل دارد و حتی یک نفر آن ها هم اضافی نیست. دولت در لایحه ای که برای ‏تصویب بودجه به مجلس فرستاد، اظهار کرده بود که پرداخت هزینه های وزارت جنگ و حقوق ‏سربازان در درجه اول اهمیت قرار دارد.‏

پی نوشت ها:‏

*فصل سوم کتاب: «‏Great Britain & Rezashah: The Plunder of Iran, 1921-‎‎۱۹۴۱ C 2003‎‏»‏

‏۱- موری، گزارش شمـ ۱۶ (۱۳۱۹/ ۰۰، ۸۹۱)، مورخ ۱۹ دسامبر ۱۹۲۴.‏
‏۲- نامه ی میلسپو به موری، شمـ ۳۸۲۹ (۵۱,‏A/ 197 891‎‏)، مورخ ۵ سپتامبر ۱۹۲۴.‏
‏۳- نامه رضا خان به میلسپو، مورخ ۲۵ آگوست ۱۹۲۴، ضمیمه گزارش شماره ی (۵۱,‏A/ 197 ‎‎۸۹۱‎‏)، مورخ ۵ سپتامبر ۱۹۲۴.‏
‏۴- نامه ی میلسپو به موری، شمـ ۳۸۲۹ (۵۱,‏A /197 891‎‏)، مورخ ۵ سپتامبر ۱۹۲۴.‏
‏۵- موری، گزارش شمـ ۶۳۷ (۵۱,‏A/198 891‎‏)، مورخ ۲۴ سپتامبر ۱۹۲۴.‏
‏۶- همان.‏
‏۷- نامه ی میلسپو به دالس، شمـ (۵۱,‏A /202 891‎‏)، مورخ ۲۰ سپتامبر ۱۹۲۴.‏
‏۸- موری ، گزارش شمـ ۷۷۶ (۳۶۹/ ۵۱ ،۸۹۱)، مورخ ۳ دسامبر ۱۹۲۴.‏
منبع: دکتر محمد قلی مجد میلسپو و مستشاران مالی آمریکایی در ایران ۱۹۲۷- ۱۹۲۲-ترجمه: مصطفی امیری – فصلنامه مطالعات تاریخی ، سال ششم، شماره ۲۷


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.