وضعیت اسف بار اقتصادی-اجتماعی کشور و سقوط ارزش های اخلاقی در جامعه بر کسی پوشیده نیست. اما متاسفانه بخش عمده فعالیت تحلیل گران، گروه های سیاسی و حتی مردم عادی به گلایه از وضعیت موجود کشور (گرانی، فساد، ظلم،…) و محکوم کردن تکراری عملکرد نظام حاکم محدود می شود، در حالیکه باید به دو پرسش مهم “چه نوع حکومتی میخواهیم؟” و “برای رسیدن به آن چه باید کرد؟” پاسخ داد. در ترسیم هدف (چه می خواهیم) بسیاری از گروه های سیاسی اشتراکات فراوان دارند، برپایی نظامی دمکراتیک مبتنی بر جدایی دین از سیاست که به حقوق بشر و اصل احترام به عقاید گوناگون معتقد است، مورد توافق بسیاری از جریان های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی است (اگر چه در جزئیاتی با هم تفاوت دارند). اما در
پاسخ به پرسش دوم (برای تحقق آن چه باید کرد؟)، اختلافات زیاد است و ابهامات فراوان!
موضوع این نوشته، پاسخی به این پرسش است که “برای تغییر نظام فعلی جمهوری اسلامی و برپایی نظامی دمکراتیک، مستقل و آزاد که لیاقت هر ایرانی است چه باید کرد؟”، در این راستا نظرات گروه های مختلف را بررسی می کنیم تا ببینیم کدامیک واقعی تر و منطبق بر شرایط فعلی ایران است.
طرفداران تهاجم نظامی یا قیام مسلحانه: این گروه در پاسخ به پرسش “چه باید کرد؟”، تنها راهکار ممکن و قابل تحقق را دخالت خارجی (محدود یا گسترده) و اقدامات مسلحانه داخلی می دانند. با وجود تجربه عراق ، سوریه و دیگر کشورهای مشابه پذیرش تبعات این راهکار برای هر انسان عاقل و میهن دوستی سخت است، خصوصا وقتی تئورسین های خارج نشین این تفکر خود در امنیت کامل کنار خانواده زندگی کنند و برای مردم مظلوم ایران جنگ و بمباران تجویز نمایند. اگر خارج نشینان طرفداران تهاجم نظامی اول به ایران تشریف بیاوردند و سپس پیشنهاد بمباران ایران را می دادند، تا خود و خانواده شان نیز همسان با دیگر مردم، بهره ای از بمب های آزادی بخش و مرگ و تباهی حاصل از تهاجم نظامی ببرند، پیشنهادشان صادقانه و واقعی جلوه می نمود. البته همه طرفدران این راهکار لزوما خشونت طلب یا بی مسئولیت نیستند، استدلال شان بی نتیجه بودن راهکار مسالمت آمیز است و گرنه هیچ انسان عاقلی گره ای که با دست باز شود را با دندان باز نمی کند.
طرفداران اصلاحات محدود در چارچوب نظام: جریان دوم خرداد نمونه بارز تلاش اصلاح طلبان معتقد به اصل نظام برای بهبود وضعیت مردم بدون تغییر در ساختار قدرت بود. اصلاحات مد نظر خاتمی و حامیانش “گام به گام” نبود، بلکه فقط محدود به “یک گام” بود. به عبارت دیگر سقف حرکت جریان اصلاحات داخل نظام ( با وجود ولایت مطلقه فقیه و نهادهای انتصابی) تنها جای یک یا دو گام به جلو را دارد و پس از آن به انتهای راه میرسد. شعار عبور از خاتمی، تجلی انتظارات نیروهای تحول خواه برای “حرکت مستمر” گام به گام تا نقطه ایده آل بود در حالیکه خاتمی بعد از چند گام اول در خط قرمز نظام متوقف شده بود. البته این موضوع عجیب هم نبود، اصلاح طلبان نمی خواستند خارج از چارچوب نظام فعالیت کنند و اگر هم اندک تمایلی داشتند نظام با قدرت جلوی فعالیت آنها را می گرفت؛ طبیعتا هیچ نظام مستبدی اجازه نمیدهد یک گروه سیاسی آشکارا از امکانات و منابع حکومتی برای براندازی آن استفاده کند! اصلاح طلبان موسوم به دوم خردادی در بسیج افکار عمومی و استفاده از امکانات قانونی موقعیت خوبی داشتند اما هدف و دورنمایی که از نظام حکومتی ایده آل به مردم وعده می دادند، نه تنها ایده آل و مطلوب نبود بلکه با شرایط موجود تنها یکی-دو گام فاصله داشت. آزمودن دوباره تجربه شکست خورده ۸ ساله، نه تنها خطا است بلکه موجب از دست دادن فرصت های پیش رو می شود.
طرفداران بدون برنامه براندازی نظام: مخالفت با نظام بدون ارائه برنامه و راهکار مشخص برای رسیدن به مقصد، مصداق وضعیت بخش مهمی از جریان های سیاسی عمدتا ساکن خارج از کشور است. این گروه ها در خصوص ترسیم مسیر (چه باید کرد؟) متاسفانه یا برنامه مشخص و واقعی ندارند و فقط شعار مخالفت سر می دهند که مثال آن فراوان است. یا برنامه آنها امکان تحقق ندارد چون نیروهای اجتماعی و بسترهای لازم آن را در اختیار ندارند، که مثال آن تلاش های نافرجام چند شبکه ماهواره ای طی سالهای متمادی برای سرنگونی نظام با دعوت به تظاهرات خیابانی بود که نهایتا جز استهزاء اپوزیسیون و دستگیری تعدادی از مردم بی پناه نتیجه ای در بر نداشت. با تشدید شرایط امنیتی در ایران، حداقل کانال های ارتباطی خارج نشینان با داخل کشور نیز ممکن است به زودی توسط حاکمیت بصورت کامل قطع شود (طرح اینترنت ملی، غیرفعال شدن وی پی ان، تشدید پارازیت بر ماهواره ها و رادیوها، کنترل و محدود سازی موبایل و ارسال پیامک و …)، بدین ترتیب طرفداران براندازی نظام در آینده با از دست دادن حداقل کانال های ارتباطی با داخل کشور – شبیه وضعیت کره شمالی- چاره ای جز این نخواهند داشت که بجای فعالیت سیاسی، دست به نذر و نیاز برداشته و به قول خودشان “منتظر معجزه باشند”!
طرفداران تقویت نیروهای اجتماعی برای گذار مسالمت آمیز: به جرات میتوان گفت جنبش سبز در بسیج نیروهای اجتماعی و استفاده از حداقل بسترهای قانونی کشور، نمونه ای متمایز به حساب میآید.، رمز موفقیت را باید در تغییر دیدگاه نیروهای اجتماعی به مقوله انتخابات و جایگاه ریاست جمهوری دانست. برخلاف دوم خرداد که بسیاری از اقشار مردم و حتی گروه های سیاسی، شخص خاتمی را “رهبر” اصلاحات میدانستند و برای خود نقش “دنباله رو” را برگزیدند، جنبش سبز مبتنی بر قدرت نیروهای اجتماعی بود که از میرحسین موسوی و جایگاه ریاست جمهوری انتظار بسترسازی و فرصت سازی داشت، بر همین اساس هم بازیگردان بسیاری از حوادث نه شخص موسوی یا کروبی بلکه شبکه ای گسترده از نیروهای اجتماعی داخل و خارج از کشور بود که حتی جلوتر از شعارهای انتخاباتی کاندیدها حرکت می کردند، و از این جهت بعد از حبس خانگی موسوی و کروبی نیز به فعالیت خود ادامه دادند. به طور خلاصه باید گفت جنبش سبز حاصل تغییر نقش نیروهای اجتماعی از “بازیگر” به “بازیگردان” بود، بدین ترتیب به اصلاح طلبان ماموریت فرصت سازی و بستر سازی سپرده شده بود و نیروهای دمکراسی خواه نیز هدف بلندمدت و ایده آل خود را با تکیه بر استراتژی تقویت نیروهای اجتماعی دنبال میکردند.
جمع بندی: همه تحلیلگران اذعان دارند که بزرگترین تحرک اجتماعی در مخالفت با نظام طی مدت سی سال گذشته در قالب جنبش سبز روی داده است، حتی رادیکال ترین مخالفان برانداز جمهوری اسلامی نیز تظاهرات ۲۵ خرداد ۸۸ را نقطه عطفی در تاریخ مبارزات مردم ایران علیه استبداد می دانند و – با افتخار- آنرا نشانه قدرت یافتن مردم در برابر نظام مستبد جمهوری اسلامی تفسیر می کنند. با این حساب اگر چنین تجربه گرانقدر اما کامل نشده ای وجود دارد، چرا دوباره به فکر تکرار قدرتمندتر آن با درس آموزی از تجارب پیشین نباشیم؟
برای تحقق ایرانی آزاد، دمکراتیک و سکولار، تنها شعار تند مخالفت دادن و آه و افسوس کشیدن کافی نیست بلکه برنامه مشخص و واقعی برای پیروزی مورد نیاز است. اگر نیروهای سیاسی مخالف نظام که اکثرا خارج از کشور زندگی میکنند ادعا دارند که بدون استفاده از بسترها و فرصت های داخل کشور میتوانند توده مردم را بسیج کنند و نظام مستبد را به زانو درآورند (که در طی بیش از سه دهه گذشته موفق نشده اند) منطقی است که در خصوص انتخابات ۹۲ نیز تنها نظاره گر بازی باشند؛ اما اگر با الگوبرداری از جنبش سبز معتقد به استفاده موثر از همه فرصت های ممکن هستند، باید از فرصت شکاف حاکمیت (دوئل احمدی نژاد و خامنه ای) بیشترین بهره برداری را در راستای اهداف خود (و نه اهداف اصلاح طلبان یا حاکمیت) ببرند.
بدیهی است که هدف از تحرک اجتماعی در حمایت از یک اصلاح طلب میانه رو در انتخابات، تغییر نظام یا تحول بنیادین اقتصادی و اجتماعی نیست؛ بلکه فرصت سازی برای تکرار نقاط عطفی مشابه تظاهرات ۲۵ خرداد است تا سرانجام یکی از این نقاط عطف، توازن قدرت را به نفع نیروهای دمکراسی خواه تغییر داده و موفق به عقب نشاندن مرحله به مرحله حاکمیت در راستای تحقق گذار مسالمت آمیز نظام فعلی به نظامی دمکراتیک و سکولار شود. البته همه بازیگران صحنه لزوما با این هدف به میدان نخواهند آمد، هر گروه سودا و منافع مختص به خود را دارد و مدافعان دمکراسی باید مواظب باشند “بازیگردان” صحنه بمانند و “بازیچه” نشوند.
علاقمندان برای مطالعه نوشته های پیشین میتوانند به وبلاگ IranGreenV.blogspot.com مراجعه کنند.
سالار فرهمند