جامعه سیاستزده بیشباهت به جامعهای سیاسی نیست، اما چنین جامعهای را نمیتوان همان جامعه سیاسی دانست. بیتردید در هر دو جامعه، سیاست نقش مهمی ایفا میکند. اما تفاوت در گستره و نقش آگاهی است در رفتار اجتماعی شهروندان در این دو جامعه. در جامعهای سیاسی مردم در روند تصمیمگیریهای سیاسی مشارکت دارند، از حق گزینش مستقیم یا غیرمستقیم دولتمردان خود برخوردارند، تصویر کمابیش روشنی از منافع خود دارند و عملکرد مسوولان را با کمک رسانهها میسنجند. در چنین جوامعی حزبهای سیاسی نمایندگی مردم را در ارگانهای قانونگذاری، ملی یا منطقهای، برعهده دارند. در یک سخن، سیاست در چنین جامعهای اسبی وحشی و سرکش نیست که هر کجا که بخواهد بتازد.
مناسبات سیاسی در جامعهای سیاسی بین جامعه و دولت تعریف شده است. شریانهای عبور قدرت سیاسی را قانون در رابطه دوسویه و زنده بین دولت و جامعه ترسیم کرده است. و از آنجا که همه میدانند سیاست به پشتوانه قدرت از دیگر عرصههای حیات اجتماعی قویتر است، بر دخالت آن، این جا و آن جا مهار زدهاند.
سیاستزدگی میتواند بیتفاوتی سیاسی ایجاد کند. بیتفاوتی سیاسی با بیتوجهی سیاسی تفاوت میکند. بیتفاوتی سیاسی یک بیماری اجتماعی است. پدیده بیتفاوتی سیاسی ریشه و علتهای متعددی میتواند داشته باشد. دلسردی، خستگی از سیاست، درشتخویی صاحبان قدرت سیاسی و این که آدمی عمل سیاسی خود را کماثر یا بیاثر ببیند. بیتفاوتی سیاسی به گونهای بیتفاوتی نسبت به سرنوشت خود و دیگری است. بیتفاوتی سیاسی به سود هیچ کس نیست. نه به سود مردم است و نه به سود صاحبان قدرت سیاسی. شاید برخی ازدولتمردان گمان کنند که بیتفاوتی سیاسی یعنی فروکش کردن توان اعتراض و جنبش. اما این گمان، گمانی خطاست.
بیتفاوتی سیاسی نشانه زوال مشروعیت سیاسی دولت است در بین مردم. و قدرتی که از مشروعیت برخوردار نباشد، فناپذیر است.
این سلسله مقالات ادامه دارد.