آنچه آمر کودتا، ﺁیزنهاور، در باره شخصیت مصدق گفته است

شنبه, 5ام آبان, 1397
اندازه قلم متن

روایت دیگر، مرحوم صالح گفته است که: «…ولی من دیگر ماندن در امریکا را به صلاح و مصلحت نمی دانستم. (وی در آن وقت سفیر کبیر ایران در امریکا بود) بنابراین جواب دادم که من یک سال از پله های  وزارت امور خارجه امریکا بالارفته ام و گفته ام مصدق قهرمان است. مصدق ناجی ملت ایران است. مصدق پدر ملت ایران است. مصدق مظهر ملت ایران است وکسی است که با بزرگترین دولت استعمارگر جهان مبارزه نموده و او را به  زانو در آورده است. آیا صحیح است که اکنون به خاطر پست ومقام از عقیده ام دست بردارم؟ خیر ، چنین چیزی امکان ندارد . لذا  از مقام خود استعفا دادم…».

*********

ﺁمر کودتا، ﺁیزنهاور  در باره شخصیت مصدق گفته است ـ [*] ـ

پس از کودتا  «شش تن از نمایندگان سیاسی ایران در کشورهای خارجی که از حکومت ملی پشتیبانی کرده بودند احضار و منفصل شدند: آقایان باقر کاظمی سفیر  در فرانسه، مظفر اعلم سفیر در عراق،  شمس الدین امیر علائی وزیر مختار در بلژیک، عباس فروهر وزیر مختار در سوئد، حسین پیرنظر وزیر مختار در یوگسلاوی و غلامعلی نظام خواجه نوری  وزیر مختار و کاردار در ایتالیا . ظمناً مرحوم الهیار صالح سفیر در ایلات متحد آمریکا  همکاری با رژیم کودتا را نپذیرفت  و به رغم اصرار زاهدی از سمت خود استعفاداد. (سیاست خارجی در دوران پهلوی »، ۱۳۵۷ ، ۱۳۰۰ ، تألیف عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ چهارم، نشر پیکان،۱۳۷۷ ، ص۲۲۰ )

توضیح اینکه الهیار صالح «بلافاصله پس از پیش آمدن بیست و هشتم  مرداد و تسلط شاه بر مملکت، استعفاء داد . باید  گفت و نوشت  که اگر چه نخست وزیر منصوب به خواسته و توصیه شاه، از صالح دعوت و خواهش کرد که  در آن سمت بر جای بماند، ولی صالح قاطعانه و مصرانه گفت خیر. دیگر ادامه کار برای من میسر نیست. استدلالش آن بود که من تا امروز مدافع نظریات ملی دولتی بوده ام که شما  آن را سرنگون کرده اید. از من بر نمی آید که از فردا  پیش دولت آمریکا نظریات مخالف آنچه را که قبلاً عنوان کرده ام عرضه کنم. می گفت: هم اخلاقاً  درست نبود و هم آنکه آنها در نیافته بودند که من به ملی شدن صنعت نفت اعتقاد راسخ داشتم و نمی توانستم ببینم که خدشه ای بدان وارد آید. (در باره الهیار صالح ، به کوشش ایرج افشار ، انتشارات کتاب روشن ، چاپ اول ، ۱۳۸۴ ، ص ۱۷۹ )

به روایت دیگر، مرحوم صالح گفته است که: « ولی من دیگر ماندن در امریکا را به صلاح و مصلحت نمی دانستم.( وی در آن وقت سفیر کبیر ایران در امریکا بود ) بنابراین جواب دادم که من یک سال از پله های  وزارت امور خارجه امریکا بالارفته ام و گفته ام مصدق قهرمان است. مصدق ناجی ملت ایران است. مصدق پدر ملت ایران است. مصدق مظهر ملت ایران است وکسی است که با بزرگترین دولت استعمارگر جهان مبارزه نموده و او را به  زانو در آورده است. آیا صحیح است که اکنون به خاطر پست ومقام از عقیده ام دست بردارم؟ خیر ، چنین چیزی امکان ندارد. لذا  از مقام خود استعفا دادم.

وقتی برای خداحافظی به حضور رئیس جمهور وقت امریکا مارشال آیزنهاور رسیدم، رسم بود برای همه سفرا پنج تا ده دقیقه وقت تعیین  می کردند . ولی برای من چهل دقیقه وقت ملاقات گذاشته بودند. (به دلیل آنکه آیزنهاور از موقع ستوان سومی با صالح آشنایی داشته و به ایشان احترام می گذاشته است) هنگام برخورد رو کرد به من و گفت من وجود دکتر مصدق را به شما و ملت ایران تبریک می گویم. افسوس  که ما در آمریکا شخصیت هایی مثل دکتر مصدق نداریم که از وجود شان استفاده کنیم. من در جواب گفتم:

جناب مارشال، شما برای خوشامد من چنین فرمایشی می فرمائید، آیزنهاور ناراحت شده می گوید : من احتیاجی به تملق نسبت به شما  ندارم . من گریه ام گرفت و با حالت گریه گفتم:

جناب مارشال ! اگر عقیده تان نسبت به مصدق چنین است. چرا یک هفته، ده روز  پیش در ایران با کودتا، ملت ایران را خورد و خمیر کردید و شاه را بر گردانیدید؟.

آیزنهاور از گریه من ناراحت می شود و دست مرا می گیرد و کنار خودش  می نشاند و می گوید: آقای صالح شما دو مسأله را با هم قاطی کردید. فراموش کرده اید که من رئیس جمهور آمریکا هستم. باید تمام دنیا را جمع کنم و برای ملت آمریکا خرج کنم و مصدق نخست وزیر ایران بود و باید از همه دنیا برای منافع  ملتش خرج کند. لذا این دو مسأله با هم جور در نمی آید. اگر آن چیزهایی را که شاه به ما داد، یک دهم آن را مصدق می داد، اصول انسانی و شرافت ایجاب می کرد که ما با مصدق کنار بیاییم. اما مصدق هیچی نداد.

در بزرگی و عظمت مصدق ما هیچ گونه شکی نداریم ولی من باید منافع ملت امریکا را در نظر بگیرم. ما با انگلستان دارای منافع و قرار دادهای دو جانبه می باشیم که در مواقع حساس و سختی باید از همدیگر  دفاع کنیم. اما اگر این سخن مرا در مورد دکتر مصدق در این شرایط جایی نقل کنید بلافاصله تکذیب میکنم . ولی بعد از  مرگ من اشکالی ندارد. مرحوم صالح اضافه کردند که بعد از شنیدن این سخنان اشک های من خشک شد و بلافاصله  خدا حافظی کردم و از در آمدم بیرون.» (مصدق و حاکمیت ملت ، محمد بسته نگار ، انتشارات قلم ،  چاپ اول، ۱۳۸۱ ، صفحه های ۴۰ و۴۱).

*) به نقل از صفحات ۶۲۳ تا ۶۲۸  کتاب نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد ــ منتشر شده در یکشنبه، ۱۳ اسفند ۱۳۹۱ ۰۸:۱۵  ــ ابوالحسن بنی صدر – جمال صفری  ــ تاریخ انتشار ۱۴ اردیبهشت ۸۷

https://banisadr.org/index.php?option=com_content&view=article&id=30:2013-03-03-08-15-33&catid=9:ketabha&Itemid=141

از سایت سازمان سوسیالیستهای ایران ـ سوسیالیستهای طرفدار راه مصدق


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.