(بعدازظهر۲۷ نوامبر) ششم آذر ماه ۱۳۹۷ «علیرضا رضایی»، روزنامهنگار و طنزپرداز در شهر لیل فرانسه بر اثر خون ریزی داخلی و ایست قلبی در ۴۳ سالگی درگذشت. پیکر او در آپارتمان محل زندگیاش توسط دوستانش پیدا شد.
مادرش شب پیش از مرگ علیرضا چندین بار با او تماس گرفته اما تماسهایش تا فردای همان روز بیپاسخ مانده بودند. مادر با خبر کردن دوستان پسرش که در همان شهر زندگی میکردند، از آنها خواسته بود که به آپارتمان او مراجعه کنند. وقتی دوستانش از پنجره توانستند وارد محل سکونت این طنزپرداز شوند، با پیکر بیجان علیرضا که بر تخت آرمیده بود، مواجه میشوند.
علیرضا رضایی بعد از وقایع سال ۱۳۸۸ ایران را ترک کرد و به کشور فرانسه پناهنده شد. او پس از چند سال زندگی در شهر پاریس، تصمیم گرفت به شهر لیل برود. طی سالهای خروجش از ایران، این روزنامه نگار به فعالیتهای خود ادامه داد و برنامههای بسیاری در رسانههای مختلف تهیه و اجرا کرد. او تجربه همکاری با «صدای آمریکا»، «روزآنلاین»، «توانا»، «خودنویس»، «تهران ریویو»، «حلزون» و برخی دیگر از رسانههای خارج از ایران داشت.
بسیاری از مخاطبان علیرضا رضایی، او را با ویدیوهایی که میساخت به یاد دارند. او در این ویدیوها به نقد جمهوری اسلامی و مذهب میپرداخت که از جمله محبوبترین این برنامهها میتوان به «شفافسازی» اشاره کرد. علیرضا در سالهای اخیر در کنار ساخت برنامهها و ویدیوهای طنز در خارج از ایران، استندآپ کمدی نیز اجرا میکرد و مخاطبانش را در شهرهای مختلف جهان به خنده درمیآورد.
به گفته خودش، هیچگاه از روی دستنوشته کار نمیکرد: «من هیچ زمانی نتوانستم از روی دستنوشته برنامه اجرا کنم. ممکن است مطالبی را روی کاغذ بیاورم اما زمانی که میروم روی صحنه و چشم در چشم مخاطب میشوم، به طور کلی فراموش میکنم. با توجه به فضای موجود و بازتاب مخاطب برنامه را پیش میبرم. حتی در برنامه شفافسازی هم که از پیش ضبط میشود، بدون نوشته برنامه را اجرا میکنم. فقط ۱۰ دقیقه قبل از اجرا، آرشیو خبری را مرور و سوژه مورد نظر را انتخاب میکنم و سپس شروع به اجرای برنامه میکنم.»
سادگی یکی از مهمترین ویژگیهای برنامههای علیرضا رضایی بود. بارها از او خواسته بودند که برنامههایش را با دکور و نور حرفهای انجام دهد اما هر بار میگفت: «تنها دلیلی که این برنامه به دل مردم نشسته، همین سادگی و بیآلایش بودن آن است.»
شخصیت علیرضا رضایی نیز برای اطرافیان و دوستانش همین تعریف را داشت؛ ساده و بیآلایش. حالا با مرگش، شبکههای اجتماعی پر شده اند از خاطرات و عکسهایی که دوستانش با او داشتند. درگذشت علیرضا رضایی شوکی برای جامعه ایرانیان، به ویژه در خارج از کشور به همراه داشت. طنزپردازان، روزنامهنگاران، وبلاگنویسان و کنشگران سیاسی و اجتماعی هرکدام از رفتن او نوشتهاند و ابراز همدردی کردهاند. توییتها و پستهای علیرضا رضایی نیز در شبکههای اجتماعی دست به دست میشوند؛ مثل وقتی که قلبش را در بیمارستان فنر زدند و نوشت: «شما گرفتار ترامپ بودین، ما رفتیم این قلبی که سر تا تهش واسه ایران میزنه رو یه فنری زدیم و تو نیامدی!»
نزدیکان و دوستانش که همواره با او در ارتباط بودند، میگویند: «قلب علیرضا تا آخرین لحظه هم برای ایران میزد.»
او میخواست یک روزی بتواند به ایران برگردد؛ حتی وقتی جانش را از دست میدهد. برای همین در توییترش نوشته بود: «من که مُردم، جسدمو از همون در پشتی فرودگاه ببرید بندازید تو بیابون خدا جک و جونورا تغذیه کنن، خوشحال بشن. فقط منو ببرید ایران.»
حالا جمله «فقط منو ببرید ایران» در توییتر هشتگ مجزایی شده است و کاربران این شبکه اجتماعی با به اشتراک گذاشتن آن، یا آرزوی مشابه خود را تکرار کردهاند یا از مرگ در تبعید نوشتهاند. بسیاری هم خواستار آن شدهاند که جمهوری اسلامی برای برگرداندن پیکر علیرضا رضایی مقاومتی نکند.
هنوز مشخص نیست که خانواده علیرضا رضایی چه تصمیمی برای به خاک سپردن این طنزپرداز میگیرند. خانواده او که به گفته مادرش، همگی سیاسی هستند، قرار است طی روزهای آینده از گوشه و کنار جهان و کشورهای مختلف در محل سکونت آن ها جمع شوند تا مشخص کنند چه بر سر پیکر علیرضا خواهد آمد؛ آیا همانطور که او خواسته بود، پیکرش به ایران برمیگردد یا فرانسه، کشوری که به آن پناهنده شده بود، میزبان ابدی این روزنامه نگار میشود.
از: ایران وایر