خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۱۲)
امروز وارد که شدم آقا داشتند توی اتاق قدم میزدند و «مهدی بیا، مهدی بیا، ایران نشه ونزوئلا» میگفتند. فهمیدم که شوخی میفرمایند چونکه آقا زیاد با حضرت صاحب الزمان حال نمیکنند. یکبار هم ازشان پرسیده بودم. فرمودند اینها بستگی به میزان اعتقادات آدمها دارد که چقدر خرافاتی باشند… ببین، این چیزهایی که امروز احمدینژاد راجع به ارتباطش با حضرت و امدادهای غیبی میگوید پنجاه شصت سال پیش هم محمدرضا میگفت. حالا این، بچه لات اسلامزده کوچه پسکوچه های گرمسار بود، آن آقا شاهزاده تحصیلکرده سوئیس بود …. فکر هم نمیکنم حضرت صاحب به هیچکدامشان لطفی داشته باشد، چونکه هیچکدامشان تا حالا یک نامه توی چاه جمکران ننداختهاند. حضرت مگر عقلش کم است با اینها ارتباط پنهان داشته باشد؟
نظر حضرت آقا را راجع به اوضاع ونزوئلا پرسیدم. فرمودند «ظاهراً شتر درخواب دیده پنبه دانه، در بیداری خوابش تعبیر شده، ترامپ پنبه دانه برده براش. حالا هم اگر آقای مادورو بتواند این پسره را بگیرد مثل اسماعیل بخشی باتوم بزنند به بیضههاش، قضیه با راه حل فقاهتی ختم به خیر میشود».
پرسیدم قربان در خاطراتم باطوم را با دسته بنویسم یا بیدسته؟ فرمودند: بیدسته درست است ولی با دسته مورد مصرفش بیشتر است. عرض کردم جسارت است قربان، میفرمایید موضوع «بخشی» ختم به خیر شده؟
حضرت آقا نگاهی باتوموار، بلکه باطوموار به سراپای من ….. آخ …. آقا غلط کردم …. آخ ….. بخشی غلط نکرد اما من …. آخ …
موی امام لای قرآن
فرمودند میدانی امروز چه روزی است؟ عرض کردم خیر. فرمودند «آغاز هفتهای است که چهل سال پیش اُمت عکس آقا را توی ماه دیدند. بعد هم شایع شد قرآن را که باز کنند، یک موی امام لای صفحات سوره بقره است؟» – بود؟ -«البته که بود، خیلی هم بود. حتی یکی از تودهایها یک کلاهگیس لای سوره بقره پیدا کرد! از قضا طاس هم بود. هنوز هم گاهی میگذارد سرش».
آقا و فوتبال
امروز آقا از باخت تیم ملی در برابر ژاپن راضی بودند. فرمودند حالا بچهها بروند توی کوچه و خیابان برقصند و شعار بدهند.
با عصبانیت: «فوتبالیستی که وسط بازی توپ را ول میکند که برود به داور عرض حال بدهد، این آخرش همین است. هزار مرتبه من به اینها گفته بودم وقتی حریف میخورد زمین، حواستان باشد بلند نشود بدود دنبال توپ، شما عقب بمانید. بهشان هشدار دادم که او ممکن است از غیبت شما سوءاستفاده کند گل بزند، گوش نکردند هرچه گفتم. بنده چند بار تذکر داده بودم به مسئولان».
آقا و ترزا می
امروز وارد که شدم آقا راجع به خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا تلفنی حرف میزدند. خیلی کنجکاو بودم بدانم طرفشان کیست. میفرمودند: بهشان بگو با این برگزیتتان، گند زدید به هرچه برگزیت ….. نه خیر، اگر همان اول این ترزا چند نفر را اعدام میکرد …. فرقی نمیکند چه کسی … مثلاً همان جرمی کوربین یا اون نایجله، سلطان برگزیت، …. یا از حزب خودش. خلاصه قال میخوابید کار به اینجاها نمیکشید ….. هان؟ ….. نه خیر بله …. حقیقتاً بنده اگر جای سرکار خانم ملکه بودم این دختره را حصرش میکردم ….. البته من تا حالا کسی را حصر نکردهام، نمیدانم چه جوری هست … باشد، پیغام مرا برسان …
آقا قبل از اینکه گوشی را بگذارند به طرف گفتند: ببین شما به ظریف نگو که ما با هم صحبت کردیم. ولایتی هم نفهمد. بین خودمان بماند.
وقتی گوشی را میگذاشتند یک نگاه تند آمرانه هم به من انداختند که حساب کارم را کردم. ولی نفهمیدم کی بود.
حقایق باید منتشر شود
خبر جشن تولد جهانگیری را برای آقا گفتم. اطلاع داشتند. عرض کردم اعتراض شده به اینکه مراسم برایش گذاشتهاند و شمع فوت کرده و کیک بریده. فرمودند این لوسبازیها را خاتمی شروع کرد. اشکالی هم ندارد البته ولی وقتی رسانهایش میکنند ….. بعد فرمودند: آقای جنتی را هم پسرش خواسته بود برایش جشن بگیرد. از من پرسیدند چند تا شمع روی کیکش بگذارند که کم نیاید، گفتم هیچی. این بنده خدا همان شمع اول را که فوت کند، پس میفتد.
بعد فرمودند: از قضا خوب شد که مطبوعات ایراد کردند به جهانگیری که چرا جشن گرفته، چرا کیک گذاشته. این چیزها خوب است. این چیزها برای دمکراسی خوب است. برای آزادی مطبوعات مفید است. هرچه بیشتر راجع به کیک و شکلات و شکرپنیر و آب نبات قیچی بنویسند، خوب است.
عرض کردم صحبت کیک شد، یک کلیپی دیدم که آخوندی میگفت حضرت امیرالمؤمنین خربزهای قاچ میکنند میخورند که تلخ بوده. میفرمایند این خربزه چون ولایت مرا نپذیرفته، تلخ شده. خیلی خندیدم.
آقا پرسیدند: آن آخوند خندیده یا حضرت خندیده یا تو خندیدهای؟ عرض کردم قربان، بنده خندیدم. فرمودند تو غلط کردی خندیدی! روی آب بخندی. فرمایش امیرالمؤمنین چه جای خندیدن است؟ این حقایق باید منتشر شود مردم بدانند. مردم باید بدانند که اگر ولایت را قبول نکنند، خربزه هم باشند خداوند از آنها نمیگذرد …… بیخود خندیدی. ما برای خندیدن شما پول و دوربین و امکانات به این آخوندها ندادهایم. برو دوباره ان کلیپ را ببین ولی نخند.
باز هم دامادها
فرمودند قضیه دامادها هنوز کش دارد. بگو به این مقامات دولتی وقتی کسی میآید خواستگاری دخترشان، ضمن پرسوجو و تحقیقات محلی که میکنند، به اطلاعاتیهای ما هم یک سرنخی بدهند که اگر شغل مناسبی در دستگاههای دولت برایش مقدور نیست، عجالتاً خواستگاری را منتفی کنند. درست نیست چهل سال بعد از این انقلاب شکوهمند، ما شرمنده شادومادها باشیم.
بعد با شوخ طبعی همیشگی فرمودند: مگر اینکه شادوماد از زور عزبی، پرسشنامه استخدامی را شتابزده پر کرده باشد!
آقا و مسائل علمی
حضرت آقا به مسائل علمی خیلی توجه دارند ولی من هیچ سرم نمیشود. فرمودند فهمیدی ناسا چی گفته؟ رادیو فردا نوشته بود سیاره زحل چهار میلیارد و ۵۰۰ میلیون سال پیش به وجود آمده ولی حلقههای دورش بعداً درست شده. یعنی ۱۰ تا ۱۰۰ میلیون سال بعدش.
با خنده تمسخرآمیزی فرمودند: ارواح باباتان باور کردیم. با همین دروغها ملتهای مستضعف را بیچاره کردهاید. (یک نگاهی به کاغذی که کف دست چپشان چسبیده انداختند و فرمودند) وحید، من حساب کردهام، میبینم حلقههای دور زحل باید ۲۵ سال تا ۳۰ سال پیش از زحل به وجود آمده باشد.
عرض کردم درست میفرمایید. آقا خیلی خوشحال شدند.
بیوفایی پوتین
امروز راجع به بیوفایی پوتین سؤال کردم. فرمودند ببین علمدار، اینطوری نیست. روزی که پوتین قرآن به دست، از فرودگاه یکراست آمد نشست همینجا که تو الان نشستی، بین من و ایشان حرفهایی رد و بدل شد که فقط من میدانم و پوتین و مرحوم مترجم.
عرض کردم کاش مترجم را به عنوان شاهد، نگهش میداشتیم. فرمودند معمول نیست. به اندازه کافی شنود کرده بودیم. همه حرفها مخفیانه ضبط شده بود. اما نمیدانم روسها بعدش با چه جور تکنولوژی، از راه دور فایل صوتی ما را پاک کردهاند، به جایش قرائت قرآن گذاشتهاند!
بعد با افسوس فرمودند: «راست میگویی، مترجمه حیف شد.» چقدر ناراحت شدم که آقا را توی مود بد گذاشتم.
حضرت آقا، سلبریتی؟
امروز آقا توی مود خوب بودند. عمامه ابریشمی که یکی از وزرای سابق از لندن فرستاده بود، سرشان گذاشتند، شانهای به محاسن کشیدند، در آینه نگاه کردند فرمودند علمدار، به نظر تو من سلبریتی شدهام؟
عرض کردم شما که جای خود دارید قربان، بنده ناچیز، یارو برادر زنش را کشته، توی دادگاه یک عکسی که با من داشته به رئیس دادگاه نشان داده، تبرئهاش کردهاند.
با خنده فرمودند: لابد بهش گفته میتوانی پدرزنت را هم بکشی. عرض کردم پدرزن را قبلاً کشته بود.
فرمودند مرحوم امام جذبه داشت، کاریسما داشت، ولی هیچوقت سلبریتی نشد. تو ببین، من یک پروستات بیقابلیت عمل کردم، غافلی چند نفر آمدند عیادت؟ عرض کردم غافل نیستم، خودم دم در بیمارستان ژتون میدادم به افراد که شلوغ نشود. ژتون سبز، دم تخت، زرد، ته اتاق، آبی توی کریدور، قرمز، راهرو، ژتون سیاه هم برای اینکه بروند برای پروستات بعدی بیایند.
فرمودند: به یاد ندارم پروستات رهبر هیچ کشوری این طور با استقبال اقشار مختلف روبهرو شده باشد. عرض کردم تاریخ هم به یاد ندارد. فرمودند: هنرمندان چقدر زیاد آمده بودند، من با آن حالم همهشان یادم نیست، (چند نفر را اسم آوردند) … من هم اضافه کردم: الهام چرخنده. فرمودند بله بله. این الهام تا حالا برای پروستات هیچکی نرفته بود.
برای خوشعرضی و حسن ختام عرض کردم قربان بالاخره معلوم شد سلبریتی تشریف دارید یا خیر؟ فرمودند: پاشو یک سلفی با هم بگیریم.
از: رادیو فردا