انتخابات در جمهوری اسلامی از نمایش و کاریکاتور و صحنهسازی و تقلب گذشته و به یک لودگی مضحک (farce) تبدیل شده است. نظام ماقبل تاریخی ولایت فقیه که ناخواسته به دنیای مدرن پرت شده و با چیزی تحت عنوان «انتخابات» روبرو شده چنان آن را از صورت و محتوا تهی کرده و به سلیقه بدوی خود شکل داده است که کمتر شباهتی با اصل آن ندارد و هر ناظری را اول به شگفتی و سپس به خنده میاندازد. سخن از دست کاریهای معمول در انتخابات نیست که در بسیاری از نقاط جهان به چشم میخورد. سخن از «نوآوریهایی» است که در چنته هیچ معرکهگیر و رمال و حقهزن و جادوگر یافت نمیشود. سخن از روشها و راهکارهایی است که ساخته و پرداخته خود جمهوری اسلامی است و واژگان جدیدی که برای بیان این روشها و راهکارها ابداع شده است و در هیچ قاموس و فرهنگی در جهان یافت نمیشود.
تصورش را بکنید: قرار است در ایران جمهوری اسلامی انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. برای این کار عدهای خود را نامزد میکنند. بعضیها میدانند که نامزدی آنها رد میشود – ولی نه به دلیل این که جرمی مرتکب شدهاند و یا سوء سابقه کیفری دارند. بلکه به دلایل دیگری که در قاموس هیچ انتخاباتی در جهان یافت نمیشود و خاص جمهوری اسلامی است. مهمتر این که چهارتا آدمی هم که اسم و رسم و در نتیجه هوادارانی دارند و میخواهند نامزد شوند نیز دست و پایشان میلرزد و «بیام یا نیام؟» میکنند. اینان اتفاقا از کسانی هستند که بیش از هر کس دیگر بر جمهوری اسلامی حق دارند. وزیر و وکیل و رییس جمهور بودهاند و یار غار و رفیق گرمابه و گلستان ولی فقیه. چه میگویم؟ یکی از آنان (هاشمی رفسنجانی) کسی بوده که ولی فقیه را بالا برده و ولی فقیه کرده است. ولی او و خاتمی اکنون نشستهاند تا شاید ولی فقیه به آنان اجازه ثبت نام بدهد و بتوانند بدون مواجهه با شعارهای عمله ولی فقیه مانند «مرگ بر منافق» و «مرگ بر مفسد فی الارض» در محل ثبت نام حاضر شوند.
این که کسی مانند هاشمی رفسنجانی برای نامزدی انتخابات چشم به راه اشاره ولی فقیه بنشیند بیش از هر چیز مسخرگی این انتخابات را به نمایش میگذرد. او برای سالیان دراز، به عنوان «مرد قدرتمند» جمهوری اسلامی شناخته میشد. چندین سال رییس مجلس اسلامی و دو دوره رییس جمهور بوده است. به جرأت میتوان گفت که او بیش از هر کس دیگر، هم در دستآوردها و هم در جنایات جمهوری اسلامی، سهیم بوده است. حتی مسئولیت اصلی ولایت فقیه علی خامنهای متوجه شخص او است. در واقع، جمهوری اسلامی بدون هاشمی رفسنجانی جمهوری اسلامی نمیشد. هنوز هم کلی قدرت دارد و به عنوان رییس مجمع تشخیص مصلحت در ردیف رییسان سه قوه مجریه و مقننه و قضاییه مینشیند و برای خود دستگاه و بارگاه و دبدبه و کبکبهای دارد. حال وقتی چنین آدمی میگوید برای نامزدی در انتخابات منتظر اجازه ولی فقیه نشسته است گند فضاحت روند انتخابات در نظام اسلامی حاکم بیش از هر چیز دیگر فضا را انباشته میکند.
انتخابات تقلبی و فرمایشی نه در ایران و نه در جهان پدیده جدیدی نیست. در ایران پیش از انقلاب این نوع انتخابات پدیدهای عادی بود. شاه که در همه چیز دخالت میکرد طبیعتاً باید فهرست کسانی را که قرار بود به نمایندگی مجلس انتخاب شوند از قبل میدید و به آن رضایت میداد. مردم نیز به مصداق این ضرب المثل معروف آن موقع، که اگر آمریکاییها ۲۴ ساعت پس از رأیگیری میدانند که چه کسی انتخاب شده ایرانیها ۲۴ ساعت قبل آن را میدانند، کم و بیش میدانستند که کی قرار است از فلان نقطه انتخاب شود و به مجلس برود. حکومت هم خیلی در بند این نبود که در انتخابات «حماسه» بیافریند (برای مشروعیت جهانی خود نیازی به آن نداشت) و همین که نامزدهای مورد نظر یک عده رأی دهنده را از این جا و آن جا با اتوبوس و وسایل دیگر به پای صندوقهای رأی میکشاندند برای آن کافی بود. انتخاب از پیش نمایندگان مجلس یک رمز آشکار و همهدان بود. هم مردم و هم حکومتیان میدانستند ولی کسی آن را علنی نمیکرد.
در جمهوری اسلامی، اما، مردم با یک پدیده جدید روبرو شدند که سابقه نداشت: اول تقسیم مردم به خودی و ناخودی و بعد دستچین کردن نامزدها از میان خودیها. اگر در زمان شاه، سرسپردگی نامزدها به شاهنشاه آریامهر شرط مستتر بود، در جمهوری اسلامی این شرط به صورت التزام به ولی فقیه علنی شد و در باره آن قانون گذراندند. و اگر در آن هنگام، کار تصفیه نامزدها به دست مأموران ناشناس امنیتی بود، در این نظام این روند (پس از عبور از صافیهای امنیتی) رسمی شد و آن را به دست عمال ولی فقیه در شورای نگهبان سپردند. این واقعیت که نامزدها اولا باید خود را مطیع ولی فقیه اعلام کند تا بتوانند ثبت نام کنند و ثانیا از صافی شورای نگهبان ولی فقیه بگذرند تا بتوانند رأی بگیرند ممکن است از بس که در این رژیم تکرار شده قبح خود را در بین مردم ایران از دست داده باشد، ولی کافی است کمی عقب بنشینیم و از دید سایر مردم جهان به آن بنگریم تا عمق فضاحت آن را ببینیم.
جمهوری اسلامی برای نوآوریهای خود واژگان خاص خود را نیز ساخته و پرداخته است که در هیچ قاموسی در جهان دیده نمیشود. از این جا شروع کنیم که ولایت فقیه پیشا تاریخی خود را «اصل مترقی» مینامد تا کهنگی تعفن آور آن را در زرورق بپوشاند. بعد، عمل تصفیه شورای نگهبان را «نظارت استصوابی» خوانده است. معلوم نیست واژه ثقیل «استصواب» را از کدام واژهنامه پوسیده قرون وسطی استخراج کرده و یا ساختهاند. معنایی را که رژیم از این واژه منظور کرده همه میدانیم. ولی تعبیر «نظارت استصوابی» یک ترکیب متناقض است. نظارت کار اجرایی نیست – ناظر پدیده را زیر نظر میگیرد و گزارش میدهد. اقدام (و مثلا «استصواب») بر مبنای گزارش، کار یک ارگان اجرایی است. کار شورای نگهبان، بنا بر قانون اساسی این نظام، نظارت بوده است و نه تصمیمگیری و اقدام. ولی از نظام شتر گاو پلنگ جمهوری اسلامی چه انتظار دیگری میتوان داشت؟
واژه «استصواب» در ردیف واژگان متروک و مغلق دیگری قرار میگیرد که این نظام پیشاتاریخی برای تبیین پندار و گفتار و رفتار خود به جامعه امروز ایران عرضه کرده است. مستضعف، استکبار، تعزیر، حدود، دیات، قصاص، فساد فی الارض، محاربه با خدا، زنای محصنه، مرتد ملی، مرتد فطری و … نمونههای دیگری از این واژگانند. برخی از اینها از قرآن گرفته شده و برخی بیشتر از متون قرون وسطایی فقه شیعه. ولی غالب این کلمات نه در فرهنگ عمومی مردم ایران پیش از انقلاب شناخته شده بودند و نه در زبانهای دیگر امروز دنیا میتوان به سادگی معادلهای آن را پیدا کرد. شک دارید؟ معادل «نظارت استصوابی» را جستجو کنید، ببینید چه به دست میآورید (گوگل ترجمه انگلیسی آن را Supervisory approval میدهد که به وضوح نادرست است). رژیمی که قدرت خود را بر خشونت و کشتار و شکنجه و اعدام بنا کرده به واژگان متناسب با آنها نیز نیاز داشته است و بسیاری از واژگان جدید این رژیم که نمونههای آن در بالا نام برده شد برای رفع این نیاز ضرورت پیدا کرده است.
جمهوری اسلامی علاوه بر شرط التزام نامزدها به «اصل مترقی» ولایت فقیه و کاربرد نظارت استصوابی برای تصفیه نامزدهای انتخاباتی، در کار رأیسازی و رأیشماری نیز ابداعات تازهای به خرج داده که به نوبه خود کمنظیر است. البته در بسیاری از نقاط جهان در اخذ یا نوشتن یا شمارش آرا دستکاری میشود و نتیجه اعلام شده ممکن است با واقعیت نخواند، ولی کمتر کسی حاضر است به آن اعتراف کند. در جمهوری اسلامی، اما، این کار نه فقط چندان از دید مردم مخفی نیست و بلکه گاه از زبان مقامات بالای رژیم نیز شنیده میشود که به آن اذعان و حتی افتخار میکنند. برای این کار، که در فرهنگهای جهان معمولا تحت عنوان «تقلّب» از آن یاد میشود، جمهوری اسلامی اصطلاح بکری را نیز به کار گرفته است: مهندسی انتخابات! گویی که با نامگذاری تقلب به مهندسی، معنای آن از ذهن مردم بیرون میرود و یا از فضاحت و لودگی آن چیزی کاسته میشود. نمایش مضحک انتخابات در جمهوری اسلامی البته ابداع و به کار گرفتن واژگانی متناسب با خود را نیز ایجاب کرده است.
در برابر چنین نمایش مسخرهای به نام انتخابات، که حتی خودیترین عناصر این نظام (هاشمی رفسنجانی و خاتمی) نمیتوانند مستقلاً تصمیم بگیرند که در آن شرکت کنند یا خیر و بلکه از ترس تصفیه شدن به دست شورای نگهبان یا مشمول مهندسی انتخابات شدن، برای ثبت نام خود منتظر نظر موافق ولی فقیه مینشینند، به وضوح نامربوطترین موضوعی که میتواند مطرح شود مسئله شرکت یا تحریم انتخابات است. انتخابات در جمهوری اسلامی اکنون دیگر به حد یک لودگی مضحک سقوط کرده است و تمام ارگانهای تحت کنترل ولی فقیه برای مهندسی کردن آن بسیج شدهاند تا نتیجه مطلوب «آقا» را به دست بیاورند. ما با انتخاباتی حتی با استاندارد کشورهای جهان سومی و دیکتاتوری روبرو نیستیم که شرکت یا عدم شرکت در آن موضوعیت داشته باشد. این انتخابات مفتضحتر از آن است که جدی گرفته شود – و بحث شرکت یا تحریم حول آن بیمعنا است. وقت آن است که انتخابات جمهوری اسلامی را به خود آن واگذاریم و به جای آن از «انتخابات آزاد» سخن گوییم و به طرح و ترویج آن بپردازیم.
حسین باقرزاده
http://www.facebook.com/HosseinBagherZadeh
از: ایران امروز