آریو مانیا: دیباچهٔ برزویه، پزشکِ دربارِ ساسانی

چهارشنبه, 20ام شهریور, 1398
اندازه قلم متن

 به نگارشِ بوذرگمهرِ بُختگان بر نبیگِ  « کلیله و دمنه » به زبانِ پهلوی و برگردانِ آن به تازی به کوششِ بیاد ماندنیِ روزبه پورداذویه، پرآوازه و شناخته شده با نام عبدالله ابن مقفع، یکی از بزرگترین روشنفکران زمانِ خویش و جهانِ آنروز.

داستانِ پدیدآمدنِ نبیگِ « کلیله و دمنه »  و برگردانی آن از سانسکریت به پهلوی به دورانِ پیش از یورشِ تازیان بر می گردد. شادمانه آنکه در شاهنامه ی فردوسی به زیبائی و شیوائی آنچنانکه شایسته ی اوست، سروده شده است.

در باره ی دیباچهٔ برزوی پزشک بر نبیگِ « کلیله و دمنه » تنها نکته ای  را که در این جستارِ فشرده می توان یادآور شد اینست که برزو از میانِ پیشنهادهای خسرو انوشیروان که زمین، ثروت و حتا قدرتِ سیاسی را در بر می گرفت، هیچیک را نخواست و تنها پروانه ی شاه را بر نگارشِ فشرده ای از زندگینامه خود بجای پیش درآمد با خامه ی بزرگمهر در نبیگی که خود فراهم آورده بود و از سانسکریت به پهلوی برگردانده بود خواستار می بود.

آن مرده ریگِ دانشی که همچون گوهرِ به چیره دستی سفته ای، برزویه برای  نسلهای آینده ی سرزمینش بجای می گذارد چیست؟

برزویه از سوی شاهنشاه ساسانی برای یافتن « داروئی که درمانِ همهٔ دردها باشد » و آوردنِ آن به ایران بسوی هند گسی می گردد.

این جست و جو  در بخش های چهارم، پنجم و ششمِ پیش درآمدِ برزویهٔ پزشک چنین آمده است:« و من بحکم این مقدمات از علم طب تبرمی نمودم و همت و نهمت بطلب دین مصروف گردانید. و الحق راه آن دراز و بی پایان یافتم، سراسر مخاوف و مضایق، آنگاه نه راهبر معین و نه سالار پیدا. و در کتب طب اشارتی هم دیده نیامد که بدان استدلالی دست دادی و یا بقوت آن از بند حیرت خلاصی ممکن گشتی. و خلاف میان اصحاب ملتها هرچه ظاهرتر؛ بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده و طایفه ای از جهت متابعت پادشاهان و بیم جان پای بر رکن لرزان نهاده، و جماعتی برای حطام دنیا و رفعت منزلت میان مردمان دل در پشتیوان پوده بسته و تکیه براستخوانهای پوسیده کرده؛ و اختلاف میان ایشان در معرفت خالق و ابتدای خلق و انتهای کار بی نهایت، ورای هر یک برین مقرر که من مصیبم و خصم مخطی.

و با این فکرت در بیابان تردد و حیرت یکچندی بگشتم و در فراز و نشیب آن لختی پویید. البته سوی مقصد پی بیرون نتوانستم برد، و نه بر سمت راست و راه حق دلیلی نشان یافتم. بضرورت عزیمت مصمم گشت برآنچه علمای هر صنف را ببینم و از اصول و فروع معتقد ایشان استکشافی کنم و بکشم تا بیقین صادق پای جای دل پذیر بدست آرم. این اجتهاد هم بجای آوردم و شرایط بحث اندران تقدیم نمود.

هر طایفه ای را دیدم که در ترجیح دین و تفضیل مذهب خویش سخنی می‌گفتند و گرد تقبیح ملت خصم و نفی مخالفان می‌گشتند. بهیچ تاویل درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان برهوا بود، و هیچیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی. اندیشیدم که اگر پس از این چندین اختلاف رای بر متابعت این طایفه قرار دهم و قول اجنبی صاحب غرض را باور دارم (همچون آن )غافل و نادان باشم .

در این جمله بدین استکشاف صورت یقین جمال ننمود. با خود گفتم که: اگر بر دین اسلاف، بی ایقان و تیقن، ثبات کنم، همچون آن جادو باشم که برنابکاری مواظبت همی نماید و، بتبع سلف رستگاری طمع می‌دارد، و اگر دیگر بار در طلب ایستم عمر بدان وفا نکند، که اجل نزدیک است؛ و اگر در حیرت روزگار گذارم فرصت فایت گردد و ناساخته رحلت باید کرد. و صواب من آنست که برملازمت اعمال خیر که زبده همه ادیان است اقتصار نمایم و، بدانچه ستوده عقل و پسندیده طبع است اقبال کنم. »

دارویِ همه ی دردها دانش است نه یک تک بنِ مطلق که همچون ایدئولوژی باشد. اینکه یک حقیقتِ مطلق در جائی نهفته است که نخست می بایست بدان دست یازیم تا سپس راه و روشِ درست زیستن را بیاموزیم همچون شاخه ای که خود را بدان می آویزیم، خود آغازی نادرست است و پای بر رکنی لرزان نهادن (است).

راه آموزشِ دین(ها) راهی دراز و بی پایان و پر از افسانه های افسونگرِ بی پایه است که در آن هر افسانه ای خود را دانشِ مطلق و یگانه راستی می پندارد و همه ی افسانه های دیگر را نادانیِ مطلق و یگانه ناراستی می خواند و اما چو نیک بنگری هیچیک حقیقتی ندیدند و ازینرو ره افسانه زدند.

یکی از آموزه های گرانسنگ در دیباچهٔ برزویه اینست، آموزه ای که پس از یک هزاره  یا هیچیک از اندیشه ورزانِ ایرانی(بجز محمد رازی و عمر خیام) و انیرانی(بجز برخی از دیدگاهای پسامدرن) آنرا درنیافتند و یا اینکه دیگر به یاد هیچکس نماند. این سخن به ویژه از اینرو سخت راست و درست می نماید که روشنفکرانِ سده ی پیشینِ ایرانی همه در پوششِ یکی از ایدئولوژیهای پرآواز ه ی زمانِ خویش، دل در پشتیوانِ پوده بسته و تکیه بر استخوانهای پوسیده کرده بودند. هم امروز نیز بسیاری از رهبران و کنشگرانِ سیاسی، تک بنی می اندیشند و می کوشند که دیگران را به سوی یگانه مطلق خویش فراخوانند و آنان را به پشتیبانی از خود برانگیزند.

یکی از نمونه های جنبشِ بزرگ و گسترده و درازدامنِ روشنفکری در سده ها ی میانیِ تاریخ ما گرایشِ  قرمطی بود و یکی از نمونه های جنبشِ روشنفکریِ سده ی پیشین و سده ی کنونی، گرایشِ مارکسیستی-لنینیستی چپ ایران بوده است.

برزوی پزشک گفته بود که « بهیچ تاویل درد خویش را درمان نیافتم و روشن شد که پای سخن ایشان برهوا بود، و هیچیز نگشاد که ضمیر اهل خرد آن را قبول کردی. » و پس از آن می آموزد که « بدانچه ستوده عقل و پسندیده طبع است روی می آورم » و « صواب من آنست که برملازمت اعمال خیر که زبده همه ادیان است بسنده کنم.»

راستی اینست که برزویه از همان آغاز بر این باور است که باید داروئی باشد که درمانِ همهٔ دردهاخواهد بود اما هرگز آنرا نمی یابد از اینرو که چنین داروئی در جائی یافت نمی شود و اینکه دردها بسیارند و گوناگون و در خور هر یک داروئی و درمانی.

هر ایدئولوژی برای همهٴ پرسشهای ریز و درشتِ هستیِ کیهانی، انسانی-اجتماعی و فردی پاسخهائی از پیش آماده دارد و پیش از آن که دارای ایدئولوژی باشیم، فلسفه ای درهم ریخته به گونه ای ناخودآگاه داشته ایم که نخست می باید همهٔ عناصر آنرا از ناخودآگاه خویش به آگاهی درآوریم و به سنجش آن بپردازیم.

خردِ پرسشگر و ستجشگر است که ما را از بیم تاریکیِ نادانی می رهاند. هیچ راستیِ یگانه و مطلقی هرگز نزد کسی نبوده و نیست. راستی ها چندگانه و نسبی هستند. این هستهُ فلسفهُ روشنگرانه ای است که در دیباچهُ برزویه آمده است، آن گوهرِ درخشان و فروغِ راستی که هرگز کاستی نمی پذیزد و در پرتو آن می توان به درونِ زوایای تاریکِ هستی راه یافت.

واژه نامک:

نبیگ = کتاب

برگردانی = ترجمه

گسی کردن = فرستادن

تبرم =  به ستوه آمدن

نهمت = آرزو، نیاز، کوشش

مخاوف = جاهای ترسناک و هولناک

مضایق = تنگناها، فراخناها، گذرگاهای سخت و دشوار

معین = آشکار، روشن، نشانزد

حطام = مال، ثروت، دارائی

رفعت = بلندی، بزرگی، اوج، افراختگی

پشتیوان = تکیه گاه

پوده = هر چه پوسیده گشته باشد گویند پوده باشد

مصیب = به ضم ِ میم و به سکونِ ی درستکار و راستگو

مخطی = به ضمِ میم و به سکونِ خ نادرستکار و ناراستگو

استکشاف = پرسیدن، جستجو کردن، پژوهیدن

فایت = از میان رفته، نیست شده ↢ فرصت فایت گردد = وقت از دست برود

ره افسانه زدن = شر و دنگ بافتن

قرمطی = پیروان قرمط که آموزه های وی دریافتی درونگرانه از آیات قرآن بود

آریو مانیا

استکهلم – ۲۸ آگوست(اوت) ۲۰۱۹

از: ایران لیبرال


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.