جان آلترمن
اعتراضاتی که در دو ماه گذشته سراسر خاورمیانه را فراگرفتهاند چند دلیل بنیادین مشترک دارند: بهای نفت رو به افول است؛ نرخ بیکاری بالا است؛ شهروندان به اندازهی کافی طعم فساد و دیکتاتوری را چشیدهاند. معترضان در بیروت، بغداد، تهران و الجزیره میتوانند معضلاتی را به این فهرست اضافه کنند که مختص ملتهای آنها است. در عراق، شهروندان به قدرت ایران و جنگهای نیابتی آن معترضاند؛ در الجزیره، شهروندان از این شکایت دارند که هیئت حاکمهی سالمند نتوانسته است به وعدههای اصلاحی خود جامهی عمل بپوشاند.
با این همه، پدیدهی جامعهشناختی عمیقتری وجود دارد که ریشهی تمام این ناآرامیها است: رشد فردگرایی در خاورمیانه سرعت گرفته است، امری که منجر به زیر و زبر شدن جوامعی میشود که تا پیش از این متکی به افرادی بودند که حد خود را میشناختند و به اولیای امور احترام میگذاشتند. اعراب برای مدتها متکی به شبکههای سلسلهمراتبی اعتمادی بودند که شامل خانواده، روستا، و قبیله میشد ــ شبکههایی که در نهایت به رهبری ملی ختم میشد. با این حال، جوانان به شکل روزافزونی با نارضایتی ابراز میکنند که این شبکهها برای آنها کارایی ندارند و افزایش شهرنشینی و گسترش فناوری باعث میشود آنان به آسانی بتوانند از این شبکهها خارج شوند. در برخی موارد، دوستیها و پیوندهایی که افراد به جای قبیله و خانواده اختیار میکنند، خود منشأ استحکام و قدرت است. اما در منطقهای با چنین سنت طولانیِ نظام سلسلهمراتبی و تعهدات متقابل، مشخص است که افزایش فردگرایی تا چه اندازه میتواند اسباب بیثباتی باشد.
این کشورها از نظر اجتماعی در حال غربیشدن هستند، هر چند هویتهای خاص فرهنگی و سیاسی خود را حفظ میکنند. آنها به سمت سازمان اجتماعی فردگرایانهای در حال حرکت هستند که مدتها است ویژگی اروپا و ایالات متحده است. در این نظام، تحرک افراد بیشتر است، خانوادهها پراکندهترند و پاداشهای اقتصادی نتیجهی فعالیت افراد است و نه کیستی آنها. با این حال، تا اندازهای به سبب سرعت تغییرات و تا اندازهای به علت این که چنین تغییراتی در جوامعی بسیار سنتی در حال وقوع است، افول «سرمایهی اجتماعی» ــ رابرت پاتنام، دانشمند علوم سیاسی در دانشگاه هاوارد، دو دهه پیشتر در کتاب خود با عنوان «بولینگ یکنفره» آن را یکی از مشکلات ایالات متحده میدانست ــ در جهان عرب با سرعت بیشتری در حال پیشروی است. تنهایی و انفصال منجر به بیثباتی اجتماعی میشود.
سال گذشته من و همکارانم در مرکز مطالعات استراتژیک و بینالمللی به بررسی ظهور فردگرایی در این منطقه پرداختیم، از جمله با بیش از ۱۰۰۰ عرب در چهار کشور عربستان، امارات متحده عربی، اردن و تونس مصاحبهی حضوری ترتیب دادیم. با فقرا و ثروتمندان، جوانان و کهنسالان مصاحبه کردیم. با اهالی حکومتهای پادشاهی و جمهوری، شهرنشینان و روستاییان صحبت کردیم ــ به زبانهای انگلیسی، عربی و فرانسه. روایتهایی که میشنیدیم با یکدیگر سازگاری داشتند و کمک شایانی به فهم اعتراضات کنونی میکنند.
پژوهشگران و سیاستگذاران اغلب باور دارند که تلفنهای هوشمند و شبکههای اجتماعی محرک کنشگریاند؛ بیشک آنها ابزاری مؤثر برای برقراری ارتباط و سازماندهیاند. اما روایتهای که ما شنیدیم ارتباط چندانی با این امر نداشت و بیشتر به این باور جوانان مربوط میشد که پیامهای گاهبهگاه گروهی و ارتباطات در رسانههای اجتماعی میتواند تعهدات آنان را به خانواده برآورده سازد بدون این که نیازی به ملاقاتهای چهرهبهچهرهی مکرر باشد.
علاوه بر فناوری، نیروی دیگری که در پس این گرایش قرار دارد، توسعهی شهری است. زمانی که افراد در روستاها زندگی میکنند برای نیازهای اساسی خود به افرادی که در اطراف آنان زندگی میکنند وابستهاند. احتمال دارد همسایگان برای نسلها با یکدیگر آشنا بوده باشند. تعهدات متقابل در شهرها، که در جهان عرب تعداد آنها رو به رشد است، چندان پررنگ نیست. برای مثال، در اردن در سال ۱۹۶۰، ۵۱ درصد جمعیت شهرنشین بودند و در ۲۰۱۷ این رقم به ۹۱ درصد رسید. در همین دوران، در تونس نیز شهرها توسعه یافتند و جمعیت شهری از ۳۸ درصد به ۶۹ درصد رسید. بسیاری از شهرنشینانی که با آنها صحبت کردیم از این که همسایههای خود را اصلاً نمیشناسند ابراز تأسف میکردند ــ تنها با دیدن ماشینهای اثاثکشی بود که از رفتن آنها باخبر میشدند و با شنیدن صدای بوق ماشینها در خیابان بود که از عروسیها مطلع میشدند.
یک مرد سعودی، حدوداً ۳۰ ساله، تصویری از این تغییر ارائه میکند ــ در واقع آنچه توصیف میکند یکی از شدیدترین موارد است. به گفتهی او، پدربزرگش به همراه ۱۲۰ خانوار در منطقهای از شهر حائل زندگی میکردند. هنگامی که سالها قبل یکی از عموها به نقطهی دیگری از شهر نقل مکان کرد، تمام ساکنان این منطقه خانه و زندگی خود را جمع کردند و به دنبال او رفتند. فردی که با او صحبت میکردیم با گروهی از خانوادهها زندگی نمیکرد بلکه به همراه همسرش به تنهایی در ریاض سکونت داشت. آنها دو بار در ماه به حائل میروند، که حدود ۶۵۰ کیلومتر با ریاض فاصله دارد، تا با خانوادههایشان دیدار کنند. در یکی از روستاهای اردن، مردی میانسال به ما شکایت میکرد که فرزندانش ــ و فرزندان همسایگانش ــ در امّان، پایتخت کشور، کار میکنند و مایل نیستند برای دیدن آنها به روستا بازگردند، آنها گله میکنند که باید زمان و پول هزینه کنند و پیشنهاد میکنند که والدینشان به دیدن آنها بروند.
برای بسیاری از خانوادهها، این تغییرات بر روال برنامههای هفته تأثیر گذاشته است. برنامهی پختوپز و معاشرت میان نسلهای مختلف که روزگاری فعالیت غالب آخر هفتهها بود اینک به ملاقاتهای دو یا سه ساعته در طول ماه کاهش یافته است. بنا بر یافتههای ما، پسران جوان اغلب در این جمعها حضور ندارند و به همراه دوستانشان در فروشگاهها میگردند و میگویند در صورت نیاز به آنها زنگ بزنند.
تظاهرکنندگان در جریان اعتراضی ضدحکومتی در بیروت در ۱ دسامبر، پلاکاردهایی علیه فرقهگرایی حمل میکنند و علیه جنگ داخلی شعار میدهند. نبیل منذر/EPA-EFE/REX/Shutterstock
همه میدانند که جهان عرب با کمبود فرصت شغلی مواجه است و این امر در بروز ناخشنودی مؤثر است. امری که توجهی چندانی به آن نشده این است که وقوع تحولی در بازار کار موجب سردرگمی شده است. پیشتر هر گاه جوانی نیاز به شغل داشت، خانوادهاش (و گاه قبیلهاش) میتوانست به او کمک کند. امروزه دیگر این امر چندان صادق نیست. بخشی از آن به این دلیل است که پس از اجرای اصلاحات معطوف به بازار، خویشاوندگماری جای خود را به فرایندهای استخدامی منصفانهتر و شایستهسالارانه داده است. حاشیهی سود اندک باعث شده است مدیران نتوانند از سر «لطف» جایی برای کسی در نظر بگیرند. شاغلان اغلب انصاف و کارایی این نظام جدید را میستایند اما جوانان از این که به حال خود رها شدهاند، ناراضیاند.
همچنین، در حالی که زمانی کار، معاشرت خانوادگی و اوقات فراغت با یکدیگر آمیخته بود اینک افراد میکوشند این حوزهها را از یکدیگر تفکیک کنند ــ و توازن «مناسبی» بین آنها برقرار کنند. والدینی جوان میگفتند دوست دارند اوقات بیشتری را به تنهایی با فرزندانشان سپری کنند و اوقات کمتری را به والدین و برادران و خواهرانشان اختصاص دهند. عامل تعیینکننده در گذراندن اوقات فراغت که زمانی پیوندهای اولیه (که مبتنی بر جایگاه فرد در بدو تولد است) بود اینک جای خود را به پیوندهای مبتنی بر عواطف، منافع و شرایط میدهد.
آیا این که افراد میتوانند چنین انتخابهایی داشتند باشند، خوب است؟ از بسیاری جهات، بله. اما این وضعیت بدون هزینه نیست. ایالات متحده، نهادهای سیاسی و اجتماعیای دارد که سنت طولانی فردگرایی به آنها شکل داده است. سیاست دموکراتیک، ضمانتهای قانون اساسی در رابطه با آزادی مذهب و پویایی بازارهای کار از جمله خصایص جامعهی آمریکایی هستند که به افراد اجازه میدهند تا بر اساس ترجیحات شخصی خودشان نه تنها سرنوشت بلکه حتی هویتشان را تعیین کنند. با از بین رفتن گروههای قبیلهای و خویشاوندی، جوامع عرب باید نهادهای مشابهی ــ و انعطافپذیری ملازم آن را ــ ایجاد کنند آن هم در شرایطی که اغلب با ناآرامیهای سیاسی و رکود یا نزول درآمدها مواجهاند.
در آینده سه چیز ممکن است روی دهد. نخست، کشورهای عرب خواهند کوشید راههای جدیدی برای تعامل با شهروندانشان بیابند. این امر تا حدودی به معنای اتخاذ شکلی از سیاست خواهد بود که در آن افرادی که از گروههای حمایتی سنتی جدا شدهاند احساس کنند صدای آنها شنیده میشود. همچنین احتمالاً این حکومتها مجبور خواهند شد از «مسئولیتهایی» که این گروههایی حمایتی بر دوششان گذاشتهاند، فاصله بگیرند: واگذاری مشاغل دولتی بر اساس تبعیض، مداخله در مناقشات بین گروهها و پرداخت مزایا و ماهیانه برای حفظ توازن. علاوه بر این، آنها باید بکوشند تا خدماتی که ارائه میکنند، از جمله انتظامات پلیسی، دادگاههای منصفانه و کارآمد یا آموزش جوانان، کارایی بیشتری داشته باشد. (طرفه آن که هر چه وابستگی مردم به جای گروههای سنتی به حکومت باشد و هر چه حکومت خدمات بهتری فراهم آورد، انتظارات عمومی نیز بالاتر خواهد رفت.) دوم این که به طور خاص برای جوانان به شکلی روزافزون پیوندهای انتخابی اولویت بیشتری نسبت به پیوندهای خونی پیدا خواهد کرد. جنبهی مثبت این جریان آن است که راه را برای ایجاد گروههایی جدید بر مبنای منافع و استعدادهای مشترک هموار میکند ــ امری که منجر به تقویت خلاقیت و حتی بهرهوری اقتصادی میشود. با این حال، گرایش جوانان منزوی به سوی جنبشهای جهادی و سایر گروههای افراطی ادامه خواهد یافت، گروههایی که در واقع جایگزین خانوادهی طبیعی میشوند و از نظر ایدئولوژیک نیز جذابیت بیشتری دارند.
در نهایت، از آنجا که رهبران گروههای سنتی میکوشند پایگاه خود را حفظ کنند، گروههای جدیدتر سهم خود را از قدرت میطلبند و حکومتها به دنبال هدایت این گذار اجتماعی دشوارند، احتمالاً شاهد افزایش تنشهای بینگروهی خواهیم بود. پیامد ظهور و افزایش فردگرایی این است که احتمالاً خاورمیانه در دههی ۲۰۲۰ متلاطمتر از نیم قرن گذشته خواهد بود.
برگردان: هامون نیشابوری
از: خبرنامه آسو