تصویر فیلسوفان روی دیوار واتیکان*
اهل سخن با قدری اغراق گفته اند، ” جهان را اسطوره ها ساختند و نه اتم ها”. امروزه گهواره فلسفه غرب را سواحل آسیای صغیر در غرب ترکیه امروزی در قرن هشتم پیش از میلاد میدانند. پیش از یونان باستان، فرهنگهای هندی و چینی و مصری و ایرانی نیز دارای فلسفه خاص خود بودند.
کتاب مورد استفاده این مقاله، جلد اول محموعه ۴ جلدی” تاریخ فلسفه” اثر فیلسوف جوان آلمانی، ریچارد داوید- پرشت با عنوان” جهان را بشناس!” است. در مقدمه این کتاب اشاره شده که “مطالعه یعنی تفکر با مغز دیگری”. پرشت در آغاز مقدمه این کتاب یادآوری نموده که آن” تقدیمی است به بیشمار روشنفکران جهانوطن و تحصیلکرده ایرانی تاکسیران در شهر کلن آلمان”
تاریخ فلسفه، نه دانشنامه فلسفی و نه دائرت المعارف فلسفی، و نه تاریخ فیلسوفان، بلکه نظر شخصی و فردی نویسنده هر کتاب تاریخ است. مونتگنی، هومانیست و شکاک فرانسوی میگفت” لذت موجب احساس سعادت است و نه تصاحب و مالکیت آن”.
درآغاز قرن ۱۹، هگل فکر میکرد تاریخ فلسفه غرب یک منحنی صعودیست که او نقطه اوج و پایان آنرا نشان داده است، درحالیکه شاگرد او شوپنهاور این ادعای اورا به تمسخر میگرفت. بعدها گروهی از فیلسوفان فکر میکردند تاریخ فلسفه سیر مداوم و متنوع “جستجوی حقیقت” را نشان میدهد. این نظر نیز در قرن ۲۰ مردود شناخته شد. روبرت موسیل، نویسنده اتریشی میگفت” انسان از طریق گمراهی ها، به پیش در حرکت است”.
در مورد سئوال فلسفه چیست؟ برای گروهی آن یک علم دقیقه یا منطق زبانی است، برای گروه دیگر، آن هنر اندیشیدن؛یعنی هنر نوشتن جملات زیباست. باید پرسید در هر فلسفه ای چقدر علم یا چقدر آزادی سبک در نوشتن و سخن گویی است؟ یعنی سئوال میشود، دلایل فلسفی مانند علوم طبیعی، منطقی است یا مانند هنر، استتیک است؟
برای بنیادگذاران فلسفه چون افلاتون و ارسطو، فلسفه یعنی پرسش منطقی درباره زندگی درست و صحیح. فلسفه در مرحله ای از سنت باستان، علم و دانش بود. چون ارسطو منطق را وارد بحث فلسفه نمود او پایه گذار اندیشه علمی بشمار می آید. با تکیه بر سبک و خواسته افلاتون و ارسطو، فلسفه تا قرن ۱۹ نوعی علم یا بحث در باره علم بود.
زبان مورد استفاده هر فلسفه ای، مستقل از زمان و فرهنگ و روابط آجتماعی اقتصادی آن جامعه نیست. فلسفه بشکل علم، توضیح نمیدهد بلکه توصیف میکند. این سبک و روش فلسفه تجزیه و تحلیل “آنالیز” یعنی راه متفکرانی مانند ویتگنشتاین و فرگه. فلسفه نیچه و شوپنهاور، ادبی است یعنی میکوشد خواننده را بشکل استتیک وارد بحث نماید. فلسفه فرانسوی در قرن ۱۸ به همین سبک، بجای علمی، انشایی و مقاله ای بود. روسو و دیدرو و ولتیر دارای سیستم فکری نبودند بلکه به معرفی و ساختن چهرههای اندیشمند پرداختند.
پرسش اینکه فلسفه علم است یا هنراندیشیدن؟ باید به تاریخ این دو سئوال نگریست. از” نظر فلسفه آنالیز”، پرداختن به تاریخ فلسفه، بی استفاده و بی مورد است. آنها خود را با موضوعات و مشکلات زمان حال انسان و جامعه و جهان مشغول میکنند و میگویند، پزشک لازم نیست متخصص تاریخ پزشکی باشد. بدین دلیل تاریخ فلسفه، مجموعه ایست از تئوریها و فرضیه هایی است که امروزه تطابقی با فلسفه “تجزیه و تحلیل آنالیز” ندارد. منظور اینکه بجای کشف داستانهای فلسفی در بایگانی تاریخ فلسفه، باید دنبال “حقایق ورا زمانی” رفت.
آیا تاریخ یک جریان و پروسه دیالکتیکی است؟ آیا میشود حقوق بشر را منطقی بنا نهاد؟ آیا حقیقت و عدالت وجود دارد وعمل نمودن آندو ممکن است؟ بجای پرداختن به اینگونه پرسشها، فلسفه دانشگاهی سمینارهای بیشماری در باره افلاتون، ارسطو، دکارت، کانت، هگل، نیچه و غیره میگذارد. یعنی” تاریخ فلسفه” بر طرح “موضوعات حاد زمان حال” انسان و جهان برتری دارد. یعنی فلسفه نوعی انبار و ذخیره فرهنگی از ارزشهای ورای زمانی است. کانت میگفت” تاریخ فلسفه باید خود فلسفه گر” باشد. منظور اینست که فیلسوفان باید در بستر زمانشان مورد توجه قرار گیرند، بذون اشاره به سیاست و تاریخ اجتماعی و و ضعیت اقتصادی، خیلی از ایدهها و نظرات و تصورات، حالت بیگانه و خارجی می یابند. زندگی و اندیشه انسانها از طریق روابط اجتماعی و فرهنگی آنان تاثیر می پذیرد.
تقریبا تمام موضوعات و پرسشهای عهد باستان، مسائل زمان حال انسان هستند؛ از جمله زندگی رضایت بخش چگونه است؟ آیا عدالت ممکن است؟ حقیقت چیست؟ معنی زندگی کدام است؟ جای انسان در طبیعت و در جهان و در جامعه کجاست؟ آیا خدایی وجود دارد؟ همیشه این خطر وجود داشته که انسان مراحل فلسفه، -در دوره باستان، در سدههای میانه، در زمان رنسانی، در عهد باروک، و در دوره روشنگری را بعنوان نماینده یک جریان فلسفی خاص یا مکتب خاص ببیند. افلاتون افلاتونی و دکارت دکارتی نبودند. هر مورخ فلسفه جنبه های خاصی از فلسفه را بشکل شخصی و براساس علایق فردی خود مورد توجه قرار میدهد.
امروزه در تاریخ فلسفه مخصوصا باید به فیلسوفانی اندیشید که مانند نیچه و شوپنهاور در زمان خود مورد توجه فلسفی قرار نگرفتند، یا اندیشمندانی که فیلسوف نبودند ولی امروزه اهمیت خاصی در فلسفه جهانی دارند مانند مارکس و فرگه و لوهمن. فلسفه فقط بحث روی مفاهیم تخصصی شناخت نیست. غالب فیلسوفان تا سال ۱۹۰۰ میلادی، متخصص و پروفسور در دانشگاه نبودند. ویتگنشتاین میگفت فلسفه، اندیشه و آموزش نیست بلکه عمل است. هدفش چون گذشته، کشف خقیقت نیست. فلسفه باید تیزکردن ابزار اندیشه باشد. به این امید که زمان محدود هستی خود را انسان، قدری آگاهانه تر زندگی کند.
پیرامون نابودی بخش مهمی از آثار فلسفی و ادبی دوره باستان اشاره میشود که تا قرن پنجم بعد از میلاد ۳ هزار نام نویسنده یونانی و رومی ثبت شده بود. امروزه از ۴۰۰۰ نفر آنان فقط آثار مختصری بجا مانده؛ مثلا در کتابخانه شهر اسکندریه مصر در سال ۴۷ میلادی ۷۰۰-۵۰۰ هزار چرخه خطی وجود داشته که امروزه فقط مختصری از آنان بجا مانده. یعنی میتوان گمان زد که از هر هزار کتاب غیردینی و غیرمسیحی دوران باستان، فقط یک رقم به زمان ما رسیده و مثل اینست که از آثار اسپینوزا و روسو و کانت و هگل و سارتر و ویتگنشتاین فقط یک جمله به زمان ما رسیده باشد. به زبان دیگر بخش مهمی از فلسفه” پیش از سقراط” نابوده شده است.
تالس کسوف سال ۵۸۵ پیش از میلادی را در شهر ملطای غرب آسیای صغیر پیش بینی کرده بود. این حادثه طبیعی باعث آتش بس موقت میان لشکر ماد و ارتش لید شد. تالس، فیلسوف، ستاره شناس، مهندس، و راسیونالیست، یکی از نخستین دانشمندان فلسفه طبیعی ایونی است. او را آغاز تولد علوم طبیعی و تفکر علمی در فرهنگ غرب بحساب می آورند. ارسطو او را نخستین فیلسوف باستان معرفی میکند. شهر-دولت ملطا در غرب ترکیه امروزی در قرون ۷-۶ پیش از میلاد بارها مورد هجوم سپاه لیدها و ایرانیان قرار گرفت.
آغاز فلسفه گری احتمالا در مصر و بابل و یهودیان فلسطین و پیش از یونانیان آغاز شده باشد. در آنجا پیرامون” ماده تشکیل دهنده جهان” اندیشیده باشند. چون تالس ماتریالیست میگفت همه جا پر از خدایان است، او را یک “پانته ایست” نیز میدانند یعنی “طبیعت خدا”، که به خدایان اسطوره ای باور داشت. در قرون ۸-۶ پیش از میلاد، اشعار هومر و هزوید به انسان جستجوگر کمک میکرد تا به توضیحاتی در باره جهان و طبیعت دست بیابد. المپیک خدایان باستان در اشعار این دو شاعر شباهت زیادی به انسانهای معمولی داشتند. هزوید کوشید تا جهان را توضیخ دهد و خدایان را معرفی کند. او در باره عشق و مرگ و زمین و آسمان و زمان و آب و صلح اشعاری سروده. اگر هومر اخلاق و رفتار اشرافیت یونان را به شعر می آورد، هزوید درد و رنج روستائیان را به نمایش میگذارد. اسطورههای منظم و گردآوری شده این ۲ شاعر نشان میدهند که تمام تاریخ و زندگی مردم آنزمان یونان پر از داستانها و عقاید و توصیفات مذهبی است. مجموعه اسطورههای باستان را میتوان نوعی جهانبینی انسانها دانست. شاعران آنزمان اتوریته دینی فرهنگی و اخلاقی خاصی در میان مردم داشتند.
در تاریخ فلسفه غرب، سرانجام بعد از مرحله طولانی افکار اسطوره ای، مرحله “لوگوس” آغاز شد که به معنی “دوره منطق و عقل گرایی” نیز ترجمه شده و آغاز آن موجب تولد علوم طبیعی در قرن ۶ پیش از میلاد شد. در این دوره خدا از غالب بحث های شناختی و روشنگری کنار گذاشته شد. آناکسیماندر همعصر تالس در شهر ملطا میگفت تعادل و عدالت و نظمی که در طبیعت و در کائنات است باید شامل انسان و جامعه نیز گردد. از این طریق قانون طبیعی فیزیکی و قانون اخلاقی کائناتی بهم مرتبط شدند. لایبنیتس بعدها آنرا در قرن ۱۸ میلادی مورد توجه و بحث قرار داد. نظرات آناکسیماندر و تالس بعدها موجب “تئوری تحول و تکامل” در طبیعت، انسان، و جامعه نیز شد. این دو از آغازگران” فلسفه طبیعی” پیش از سقراط هستند. با حمله داریوش اول به سواحل غربی آسیای صغیر و شهر ملطا، بساط فلسفه و روشنگری چند سالی مختل شد تا اینکه اسکندر مقدونی دوباره شهرهای فرهنگی غرب آسیای صغیر را پس گرفت.
رافائل (۱۵۲۰-۱۴۸۳م) نقاش ایتالیایی در سال ۱۵۱۰ میلادی به سفارش پاپ دوم مسیحی، تابلو نقاشی “مکتب آتن” را بر روی دیوار واتیکان نقاشی نمود. در این نقاشی ۵۸ فیلسوف یونان و روم باستان دیده میشوند که مشهورترین آنان، افلاتون و ارسطو و فیثاغورث و دیاگونس و اویکلید و ارشمیدس و سقراط و هراکلیت و سادومه و میکل آنجلو و خود رافائل هستند. امروزه احتمال میدهند که رافائل این نقاشی را از روی” دیالوگ افلاتون با پروتاگوراس” و بشکل طنز، تصویر نموده، چون میدانست که افلاتون مخالف پروتاگوراس است. رافائل با این نقاشی، یک آتن تصویری و فرهنگی، روی دیوار واتیکان بیادگار گذاشت. قرنها این نقاشی در محافل مسیحی سنبل” حقیقت جویی “فیلسوفان دوره باستان بود، گرچه هیچکدام از آن فیلسوفان به خدای مسیحی یهودی اروپای امروزی باور نداشت ولی فلسفه یونان باستان مخصوصا افلاتون، تضادی با فلسفه مسیحیت امروزی ندارد. به این دلیل او را از پیشگامان مسیحیت بشمارمی آورند. دروسط این تابلو، افلاتون و ارسطو در لباس مقدسین ترسیم شده اند. گروهی از غربیها در سخنرانیهای خود حتی امروزه، این نقاشی را نشانه” گهواره دمکراسی” در اروپا معرفی میکنند.
———————————————
منبع این مقاله. جلد اول کتاب ۴ جلدی” تاریخ فلسفه”، اثر ریچارد داوید-پرشت، باعنوان “جهان را بشناس!” صفحات ۵۴-۱ است.
(*) تصویری از فیلسوفان، اثر رافائل.
Raffael, saati(1483-152o)