رضا حقیقت‌نژاد: خانواده لاریجانی و پروژه «رهبر نشدن»

جمعه, 9ام خرداد, 1399
اندازه قلم متن

حسن خمینی، صادق لاریجانی، حسن روحانی و محمود هاشمی شاهرودی در دفتر رهبر جمهوری اسلامی

حسن خمینی، صادق لاریجانی، حسن روحانی و محمود هاشمی شاهرودی در دفتر رهبر جمهوری اسلامی

علی لاریجانی پس از پایان ریاستش بر مجلس، از سوی علی خامنه‌ای به عنوان مشاور رهبر و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام منصوب شد. او حالا یک سیاستمدار نه چندان بانفوذ است که باید روزگار را در یک نهاد مشورتیِ نه چندان مهم سر کند.

برآمدن علی لاریجانی در سیاست ایران و ریاستش بر مجلس، نمادی از برآمدن و قدرت یافتن خاندان لاریجانی بود، رفتن او از مجلس هم به جلوه‌ای مهم از افول قدرت این خاندان تعبیر شده است.

این افول که در دو سه سال گذشته با افشاگری‌های بسیاری علیه خانواده لاریجانی همراه بوده، ریشه‌ در یک ماجرای مهم‌ دارد.

صادق لاریجانی، برادر علی که اکنون رئیس مجمع تشخیص است، مرداد ۹۸ در بخشی از نامه‌ تندش به محمد یزدی، افشاگری‌ها و انتقادات علیه خودش را «بازی‌های صداوسیما و برخی نهاد‌های دیگر» عنوان کرد و نوشت «پروژه بزرگ‌تری در پس این القائات نهفته است».

این پروژهٔ بزرگ‌تر را با نشانه‌شناسی تحولات سیاسی سال‌های اخیر می‌توان «رهبر نشدن صادق لاریجانی» نام نهاد. در پنج سال گذشته، بارها از صادق لاریجانی به عنوان یکی از جانشینان احتمالی علی خامنه‌ای یاد شده بود.

از همین زاویه، جنگ و جدال طولانی احمدی‌نژاد و یارانش با صادق لاریجانی، جنگ نیابتی هاشمی شاهرودی با لاریجانی بر سر رهبر آینده تفسیر می‌شد. شروع کننده این جنگ البته صادق لاریجانی بود. او وقتی به قوه قضاییه آمد، همین برداشت را درباره هاشمی شاهرودی داشت. برداشتش هم بیراه نبود؛ در کنار صادق لاریجانی، نام هاشمی شاهرودی نیز برای رهبری آینده مطرح بود.

به همین اعتبار بود که صادق لاریجانی جنگی پنهان را شروع کرد و با به حاشیه راندن کامل یاران هاشمی شاهرودی و تلاش برای بازداشت برخی از آنان، سعی کرد تصویری فاسد و ناکارآمد از مدیریت هاشمی شاهرودی بسازد.

با اوج گرفتن این جنگ از یک‌سو و دعوای احمدی‌نژاد و علی لاریجانی از سوی دیگر، هاشمی شاهرودی کوشید تا با کمک احمدی‌نژاد، یک ائتلاف جدید تشکیل دهد و جبران مافات کند.

این پروژه با مرگ هاشمی شاهرودی ناتمام ماند و لاریجانی هم در طی این درگیری موفق شد چند نفر از احمدی‌نژادی‌ها را به زندان بیندازد، ولی آن‌ها در چند ماجرا، مانند حساب‌های قوه قضاییه یا اتهام جاسوسی دختر صادق لاریجانی، ضربه کاری به موقعیت رقیب وارد کردند.

مرگ هاشمی شاهرودی اما پایان کار برای صادق لاریجانی نبود. ظهور ابراهیم رئیسی یک پیام روشن برای صادق لاریجانی داشت، این‌که مرگ شاهرودی به‌منزله مرگ همهٔ رقبا نیست.

ابراهیم رئیسی با بازداشت یک مدیر مهم دفتر صادق لاریجانی و برجسته ‌کردن فساد قوه قضاییهٔ دوران لاریجانی، همان تصویری را از صادل لاریجانی ساخت که لاریجانی می‌خواست از شاهرودی بسازد.

بدین اعتبار می‌توان گفت شانس و ظرفیت رهبر شدن صادق که می‌توانست خمیرمایه قدرت بیشتر خانواده لاریجانی باشد، پاشنه آشیل این خانواده شد و حلقه قدرت آن‌ها را به‌شدت ضعیف کرد.

همین موضوع در سطحی فروتر گریبان حسن خمینی را گرفته است. او به عنوان نوه روح‌الله خمینی، نماینده خانواده پدری‌اش برای بازگرداندن عبای رهبری به باند خودشان است و در میان برخی اصلاح‌طلبان هم گزینه محبوب برای رهبری آینده است.

همین پتانسیل و انگیزه رهبر شدن حسن خمینی برای او تبدیل به یک دام شده و مخالفان قدرتمند او حتی از ورودش به مجلس خبرگان رهبری هم جلوگیری می‌کنند تا هیچ بستر سیاسی برای رشد او فراهم نشود یا تا حد ممکن و زمان لازم به تأخیر انداخته شود.

وجود این تهدید را می‌توان درباره حسن روحانی هم تصدیق کرد. علی‌رغم تلاش‌های روحانی برای همسویی حداکثری و فرمانبری از خامنه‌ای، ظرفیت او یا حمایت‌هایی که از رهبر شدنش به چشم می‌خورد، روحانی را همواره در قامت یک خطر بزرگ برای دیگر رقبای مهم جلوه داده و آن‌ها سعی می‌کنند در هیچ حوزه‌ای به او اعتبار و شخصیت بالادستی ندهند.

به همین دلیل بود که وقتی روحانی گفت برجام فتح‌الفتوح است، اولین مقام ارشدی که واکنش نشان ‌داد و گفت فتح‌الفتوح نیست، صادق لاریجانی بود.

در یک مثال دیگر، وقتی درباره حمله موشکی به سوریه، روحانی گفت سپاه تصمیم شورای عالی امنیت ملی را اجرا کرد، سپاه فوراً واکنش نشان داد و اعلام کرد این تصمیم در چارچوب تشکیلاتی ستاد کل نیروهای مسلح اجرایی و رهبری شد تا روحانی نتواند از خلال آن اعتباری برای خود بخرد.

این نمونه‌ها و حتی تست‌های موشکی سپاه پس از اجرایی شدن برجام، ممانعت از رفع کامل حصر سران جنبش سبز و…، مجموعه نشانه‌هایی هستند که می‌گویند جنگ قدرت صرفاً و الزاماً جنگ بر سر خود برجام یا اصل رابطه با آمریکا نبود و نیست، بر سر اعتبار و منفعت کلانی است که ممکن بود از صدقه‌سر برجام یا گشایش رابطه با آمریکا به دست آید.

در این فضای پرتنش، هیچ‌کس نمی‌خواهد رقیبش در قامت مدیری جلوه کند که توان گره‌گشایی یا حل یک مشکل بزرگ را دارد، چون اگر چنین قدرت و اجماعی را به دست بیاورد، ظرفیت رهبر شدن خودش را به رخ کشیده است.

بدین اعتبار است که می‌توان گفت برخورداری از ظرفیت و شانس برای رهبر شدن، به همان اندازه که می‌تواند یک فرصت یا رؤیا باشد، می‌تواند یک تهدید یا کابوس هم باشد.

خانواده لاریجانی هنوز وارد دوران کابوس نشده‌اند، ولی به احتمال زیاد دریافته‌اند که سقف رؤیاهایشان در جمهوری اسلامی همین بود که در ده سال اخیر تجربه کردند.

از: رادیو فردا


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.