چگونه دیکتاتورها قدرت را حفظ می‌کنند

پنجشنبه, 2ام مرداد, 1399
اندازه قلم متن

نگاهی به کتاب «چگونه دیکتاتور شویم» از فرانک دیکوتر

ژنرال پینوشه دیکتاتور سابق شیلی – AFP

قبل از این که فرانک دیکوتر، استاد پیشین مدرسه مطالعات شرق و آفریقا در دانشگاه لندن، سخنرانی خود را  در «کلوپ خبرنگاران خارجی» شهر هنگ‌کنگ آغاز کند، مجری برنامه به برخی مهمانان هشدار داد که برنامه به صورت زنده در فیس‌بوک پخش می‌شود و اگر مایل‌اند چهره خود را بپوشانند.

 این هشدار در نگاه اول نامانوس به نظر می‌رسید، اما مجری توضیح داد که مهمانانی از آفریقا و آسیای میانه حضور دارند. این حرف به صورت غیرمستقیم منظور را رساند. به هر حال، در برخی از این کشورها رژیم‌های پلیسی و استبدادی حاکم‌اند و موضوع نشست هم بررسی شخصیت حاکمان مستبد و شیوه‌های بی‌رحمانه حفظ قدرت در رژیم‌های دیکتاتوری بود.

دیکوتر تخصصش تاریخ چین است و کتابش به نام «قحطی دوران مائو» جایزه معتبر ۲۵ هزار پوندی ساموئل جانسون را در بریتانیا در سال ۲۰۱۱ برده بود. او در سخنرانی خود در مورد کتابش، «چگونه دیکتاتور شویم»، به حاضران کلوپ گفت که دیکتاتورها معمولا با شیوه‌های خشن و یا تقلب در انتخابات به پیروزی می‌رسند اما سؤال بعدی مساله حفظ قدرت است. حفظ قدرت تنها با ارعاب، دستگیری و اعدام ممکن نیست. دیکتاتور باید به شیوه‌های مختلف مردم را با یک شخصیت متعالی کاریزماتیک و ترسیم آینده­ای موعود بفریبد. او در این‌جا به کیش شخصیت، ایدئولوژی و دستگاه عریض و طویل تبلیغات نیاز دارد تا شخصیت رهبر را پروبال دهد، تصویر کاذب و فراواقعی‌اش را با سانسور و تبلیغات پیوسته در ذهن مردم جا بیندازد.

البته، دیکتاتورها صرفاً با تبلیغات نمی‌توانند در قدرت بمانند و به «نیروی نظامی، پلیس مخفی، جاسوسان، مخبران، بازجویان و شکنجه‌گران» نیز احتیاج دارند. آنان به منظور اطاعت مطلق مردم از اوامر رهبر، ترس را به کمک این دستگاه‌های مخوف در جامعه جا می‌اندازند.

دیکوتر برای توضیح شخصیت رهبران دیکتاتور در قرن بیستم به زندگی‌نامه‌های آنان رجوع کرده است و از میان ده‌ها مستبد معاصر به شرح زندگی و وقایع هشت تن از آنان بسنده نموده است. برخی از آنان مانند هیتلر و استالین برای خوانندگان فارسی‌زبان آشناست و برخی هم چون کیم ال سونگ، پدر بزرگ رهبر فعلی کره شمالی و فرانسوا دووالیه، رهبر هائیتی در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ میلادی کمتر شناخته شده‌اند. شخصیت‌های معروف‌تری چون فیدل کاسترو در کوبا و ژنرال فرانکو در اسپانیا در این کتاب نیستند.

دیکوتر توضیح می‌دهد که رهبران دیکتاتور منابع زیادی را صرف کنترل رسانه‌ها و تبلیغات برای ایجاد شخصیت کاذب و جذاب از خود می‌نمایند. آن‌ها به خصوص به خبرنگاران و روشن‌فکران خارجی علاقه زیاد دارند تا تصویری دلنشین از آنان به عنوان رهبران مردم‌پسند، متفاوت و عمیق در بیرون ارائه نمایند که گویا برای نجات ملت خود از چنگ اسارت بیگانگان و وضعیت مصیبت‌بار اقتصادی و سیاسی به پا خاسته‌اند.

با این حال، مردم در کشورهای دیکتاتوری از وضعیت ناراضی‌اند. تصویر بی‌عیب و توصیفات اغراق‌آمیز از دستاوردهای دولت و حمایت مردم از رهبر هیچ رابطه‌ای با واقعیت زندگی مردم ندارد. دیکوتر می‌گوید که دیکتاتورها به جای اصلاح وضعیت و اعتراف به اشتباهات سهمیگن خود، «توهم رضایت و حمایت عمومی» از رژیم را به واسطه دستگاه تبلیغات و سرکوب افکار عمومی خلق می‌کنند، ولی به همین اندازه نسبت به محبوبیت خود بی‌اعتمادند و نسبت به اطرافیان خود سوءظن دارند. دیکتاتورها هرازگاهی دستگاه قدرت را از پیروان و سرسپردگان خود پاک‌سازی می‌کنند. آن‌ها اطرافیان و وفاداران نظام را مجبور به دروغ‌گویی و ستایش‌های اغراق‌آمیز از خود می‌کنند. چون «وقتی همه دروغ بگویند، هیچ کسی نمی‌داند که چه کسی راست می‌گوید و به این ترتیب پیدا کردن هم‌دست و سازماندهی کودتا دشوار می‌شود.»

دروغ و تظاهر ویژگی عمومی نظام‌های دیکتاتوری است. همه به خاطر حفظ جان و منافع خود در خیابان‌ها به ماموران حکومت لبخند می‌زنند، شعارهای رسمی سر می‌دهند و به رهبران خود درود می‌فرستند. آن که در این تئاتر بی‌آبرویی و ریاکاری شرکت نکند، از دست رفتن امتیازات، زندان و حتا مرگ خفت‌بار را باید انتظار بکشد. دیکوتر می‌گوید که هدف رژیم از این فضای کاذب حمایت عمومی «کشت تخم سردرگمی، از میان بردن درک عمومی از شرایط، منزوی کردن مردم و نابودی کرامت و عزت نفس‌شان است.»

نکته جالب، مسؤولیت‌گریزی رهبران دیکتاتور است که دستاوردها را به خود نسبت می‌دهند و اشتباهات و ناکامی‌ها را به گردن زیردستان می‌اندازند. دستگاه تبلیغات رژیم‌های دیکتاتوری به مردم وانمود می‌کنند که اعمال خلاف و ضدمنافع عمومی بدون آگاهی «رهبر ملت» انجام می‌گیرد. اما وی در واقع پشت پرده تمام تصمیم‌های بزرگ و کوچک است. او نمی‌خواهد تصویرش به عنوان «رهبر خردمند و معصوم» خدشه‌دار شود.

دیکوتر به مائو، رهبر کمونیست چین، اشاره می‌کند که برنامه‌های بلندپروازانه‌ای برای جهش صنعتی و کشاورزی مملکت در دهه شصت میلادی اجرا کرد، اما حاصل قحطی، گرسنگی و مرگ سی و چند چینی بود. مائو تحت فشار منتقدان تلاش کرد مقامات ارشد دولت مسؤولیت پیامدهای فاجعه‌بار برنامه‌های او را به عهده بگیرند. برخی مانند چوئن لای و کی کنگشی، اعضای برجسته حزب کمونیست چین، برای دفاع از مائو با این منطق به میدان آمدند: «ما باید به رییس مائو ایمان مطلق داشته باشیم! ما باید از او بی‌چون‌وچرا اطاعت کنیم!»

دیکوتر می‌نویسد که دیکتاتورها به نظام پارلمانی و انتخابات آزاد علاقه ندارند، چون می دانند که در انتخابات برنده نمی‌شوند و در آغاز، راه‌های کوتاه و خشونت‌باری برای رسیدن به قدرت انتخاب می‌کنند. آن‌ها تنها زمانی به برگزاری انتخابات رضایت می‌دهند که احزاب و جریان‌های سیاسی مخالف سرکوب شده باشند، روزنامه‌های منتقد تعطیل و فضای عمومی تحت تسلط تبلیغات و ارعاب رژیم باشد.

دیکوتر نشان می‌دهد که دیکتاتورها با وجود سرکوب و تبلیغات در جلب رضایت واقعی عموم ناکام مانده‌اند و مردم تنها به خاطر ترس از پلیس و زندان سکوت می‌کنند و به حرف‌های حاکم سرتکان می‌دهند. به همین خاطر، میراث دیکتاتورها پس از خودشان به سرعت از ذهن مردم پاک می‌شود.

مشخصات کتاب:
فرانک دیکوتر/چگونه دیکتاتور بود: کیش شخصیت در قرن بیستم/انتشارات بلومزبری/۳۰۴ ص/۲۰۱۹.

از: ایندیپندنت


به کانال تلگرام سایت ملیون ایران بپیوندید

هنوز نظری اضافه نشده است. شما اولین نظر را بدهید.