دموکراسی آمریکایی از بزرگترین آزمون ۱۵۰ سال اخیر سربلند بیرون آمد
بار دیگر قدرت دولت فدرال آمریکا به دست همان فردی سپرده خواهد شد که مردم با رأی خود تعیین کردهاند-Olivier DOULIERY / AFP
دقایقی مانده به ساعت چهار بامداد به وقت واشنگتن در روز هفت ژانویه ۲۰۲۱ رویدادی که دقیقاً دو ماه بود منتظرش بودیم صورت گرفت: مایک پنس، معاون رئیسجمهور آمریکا و رئیس مجلس سنا، نتیجه انتخابات ریاستجمهوری را که ۵۰ ایالت آمریکا از طریق تشکیل «مجمع برگزینندگان» (کالج الکتورال) به کنگره فرستاده بودند تائید کرد.
دونالد ترامپ که تا ساعاتی قبل همچنان مدعی تقلب وسیع در انتخابات بود بالاخره شکست را پذیرفت و گفت انتقال صلحآمیز قدرت در روز ۲۰ ژانویه انجام خواهد شد. یورش هواداران مسلح ترامپ به ساختمان کنگره آمریکا و غارت تالارهای آن در غائلهای که منجر به کشته شدن حداقل چهار نفر شده است آخرین رویداد باورنکردنی این دو ماه پردلهره بود.
اینکه در پایتخت ایالاتمتحده شاهد چنین بحران سیاسی باشیم؛ اینکه حتی در این شرایط بیش از ۱۰۰ نماینده جمهوریخواه از ادعاهای بیبنیان تقلب گسترده در انتخابات حمایت کنند؛ اینکه درگیری پلیس و نیروهای مسلح باعث تخلیه کنگره آمریکا شود رویای دشمنان دموکراسی و مدافعین حکومتهای دیکتاتوری مثل جمهوری اسلامی بود. آنها میکوشند از این رویداد استفاده کنند تا نه فقط به آمریکا که به کل مفهوم دموکراسی لیبرال و حکومت قانون حمله کنند.
در واقع اما در پایان این دو ماه نفسگیر شاهد پیروزی چشمگیر جمهوری آمریکایی و برتری رأی مردم و نهادهای قانونی بر «قویترین مرد جهان» بودهایم. در آخر این ماجرا، آمریکا شاهد همان اتفاقی خواهد بود که ۲۲۴ سال است شاهد آن بودهایم: انتقال صلحآمیز قدرت پس از شمارش آرای مردم و حل تمامی اختلافات موجود از طریق مجاری قانونی نه از طریق زور و اسلحه. پیروز واقعی این غائله نه حزب دموکرات که قانون اساسی آمریکا و میراث انقلاب دموکراتیک آمریکا است.
آمریکا از منحصر به فردترین دموکراسیهای جهان است. در اواخر قرن هجدهم و اوایل قرن نوزدهم شاهد انقلابهای متعددی بودیم و قاره آمریکا جمهوریهایی جدید بسیاری بر خود دید. انقلابیون آمریکایی که با سرنگونی نظام سلطنتی، جمهوری جدیدی بنیان گذاشتند اما از همان ابتدای کار نظامی قانونی تدوین کردند که تا همین امروز همیشه انتقال صلحآمیز قدرت را تضمین کرده است.
انقلاب آمریکا شاید تنها انقلاب تاریخ باشد که در آن برخلاف انقلابهای همعصر خودش مثل فرانسه و هائیتی و یا انقلابهای بعدی قرن بیستم همچون روسیه و ایران، انقلاب «فرزندان خودش را نخورد.» یک استبداد جای استبداد دیگری را نگرفت و نظامی قانونی و دموکراتیک سرکار آمد. جورج واشنگتن، اولین رئیسجمهور آمریکا، میتوانست مثل خیلی از دیگر انقلابیون بکوشد تا پایان عمر بر تخت قدرت تکیه بزند اما پس از دو دوره کنار رفت و در سال ۱۷۹۶ که اولین انتخابات ریاستجمهوری واقعی برگزار شد، توماس جفرسون که شاید مهمترین متفکر انقلاب آمریکا بود از رقیب محافظهکار خود، جان آدامز، شکست خورد. جفرسون شکست را پذیرفت. چهار سال بعد که نتیجه انتخابات به دلایلی مورد مناقشه بود، آدامز نهایتاً شکست را پذیرفت تا جفرسون سر کار بیاید. از آن هنگام تا به حال آمریکا همیشه پر از اختلاف و مناقشه و جامعه پرتضاد و تنش بوده است.
بزرگترین تبلور این تضادها در سال ۱۸۶۲ صورت گرفت: زمانی که ایالات جنوبی در مقابل تصمیم رئیسجمهور منتخب مردم برای الغای بردهداری دست به شورش زدند و از ایالاتمتحده جدا شدند. در جنگ داخلی که در گرفت، پرچم پرستاره آمریکا پیروز شد تا هم بردهداری الغا شود و هم جمهوری آمریکایی پایدار شود. چپگرایان جهان در آن روزگار این پرچم و این پیروزی را ستودند. کارل مارکس پیروزی آبراهام لینکلن را از طرف انتترناسیونال اول تبریک گفت (و کاخ سفید در نامهای به تبریک او پاسخ گفت) و جنگ داخلی آمریکا را «انقلاب دوم آمریکا» نامید. آمریکاستیزیای که امروز متأسفانه در بخشهایی کثیری از چپ ایرانی و جهانی حضور دارد معمولاً این تاریخ را فراموش میکند.
در تمام سالهایی که از پی آمده، آمریکا هر شکاف و اختلاف و شورشی که به خود دیده، حکومت قانون و انتقال صلحآمیز قدرت هرگز دستخوش تغییر نشده. کمتر جمهوریای در تاریخ معاصر میتواند چنین ادعایی داشته باشد.
قهرمانان گمنام جمهوری
پس از پیروزی دونالد ترامپ در سال ۲۰۱۶ بسیاری تحلیلگران او را «کابوس بنیانگذاران» جمهوری آمریکایی خواندند. این عبارت از آن پس بارها به دلایل مختلفی تکرار شده است. پوپولیسم ترامپ و زیر پا گذاشتن نهادهای قانونی توسط او دلیل این اتهام سیاسی بود. اما بزرگترین «کابوس» بنیانگذاران بیشک همین بود که فردی با رأی مردم انتخاب شود و موفق شود قانون اساسی و نهادهای قانونی را که آنها به دقت طراحی کرده بودند زیر پا بگذارد؛ یعنی رئیسجمهوری که سوگند خود برای وفاداری به قانون اساسی را بکشند و جمهور را ملغی کند. این همان اتفاقی است که برای جمهوری وایمار آلمان افتاد؛ جمهوری که در آن آدولف هیتلر از راه قانونی به قدرت رسید و جمهور را ملغی کرد.
کسی انتظار نداشت این افراطیترین نمونه آلمانی در آمریکا صورت بگیرد اما در طول یکی دو سال گذشته این واهمه که ترامپ نتیجه انتخابات را نپذیرد بارها و بارها مطرح شده است. لورنس داگلاس، حقوقدان برجسته، حتی کتابی با عنوان «آیا او خواهد رفت؟» در این مورد و سناریوهای مختلف وقوع همان «کابوس» نوشت. از بعدازظهر روز هفت نوامبر که رسانهها پیروزی بایدن را اعلام کردند تا چهار صبح هفت ژانویه که دونالد ترامپ بالاخره شکست را پذیرفت شاهد جدیترین به چالش کشیده شدن بنیانهای دموکراسی آمریکایی از زمان پایان جنگ داخلی در سال ۱۸۶۵ تا کنون بودیم.
نه تنها رئیسجمهور حاضر به پذیرش آرای مردم نبود که بسیاری از همحزبیهایش (از جمله دهها نماینده منتخب کنگره) در این راه از او حمایت کردند. در ضمن اکثریت رایدهندگان جمهوریخواه نیز حرفهای رئیسجمهورشان را باور کردند و اقلیت کوچک اما مهمی از آنها نیز در قالب جنبش افراطی خیابانی دست به عمل زد که اوج آنرا در یورش تاریخی به کنگره در روز شش ژانویه دیدیم. طرفه آنجا که در تمام سالهای جنگ داخلی، پرچم ایالات موتلفه (ایالات جنوبی طرفدار بردهداری) هرگز نزدیک پایتخت کشور، واشنگتن، نشد. اما این اتفاق در روز شش ژانویه و توسط طرفداران ترامپ افتاد.
در مقابل این چالش اما شاهد کارآمدی و تفوق نهادهای قانونی بودیم. این آن چیزی است که آمریکا را از کشورهای غیردموکراتیک متمایز میسازد. جمهوریخواهان ادعاهای خود مبنی بر تقلب را به نهادهای قانونی بردند و حتی قضاتی که ترامپ منصوبشان کرده بود نیز حاضر به پذیرش این ادعاها نشدند؛ به این دلیل ساده که ادلهای در اثباتشان ارائه نشد. رأی قضات نه بر اساس وفاداری حزبی یا سیاسی که بر اساس وجدان قانونی و در چارچوب قانون اساسی کشور بود. روند تائید آرای انتخابات همانطور که میبایست پیش رفت. یورش به کنگره چند ساعت این روند را متوقف کرد اما در ساعت هشت شب با بیرون کردن تظاهرکنندگان، کنگره کار خود را از سر گرفت و پس از قریب هشت ساعت و شنیدن تمامی اعتراضات قانونی نمایندگان مردم، بالاخره دست به تائید نتایج و رسمی کردن پیروزی بایدن در ساعت چهار بامداد کرد.
در این میان برخی رسانهها احتمالا به تحسین جمهوریخواهانی مثل مایک پنس یا میچ مککانل، رهبر اکثریت در مجلس سنا، خواهند نشست که وفاداری به قانون اساسی را فراتر از وفاداری به ترامپ قرار دادند. قهرمانان واقعی جمهوری اما هزاران نفری هستند که در مراحل مختلف، اجرای قانون را عملی کردند: با شمردن آرا، با کمک به اداره قانونی دادگاهها، با باز نگاه داشتن کنگره تا ساعت چهار صبح و مهمتر از همه با باور به اینکه حکومت قانون فراتر از هر فرد قدرتمندی است و باید از آرای مردم صیانت کرد. اینان قهرمانان گمنام جمهوریاند.
جمهوری آمریکایی با این حساب در این آزمون سخت به پیروزی رسیده است. بار دیگر قدرت دولت فدرال آمریکا به دست همان فردی سپرده خواهد شد که مردم با رأی خود تعیین کردهاند. و بار دیگر تمام اقدامات او هم مثل هر شهروند دیگری در آمریکا در محدوده قانون خواهد بود.
این جمهوری در تاریخ خود بدی و پلشتی کم ندیده: از نسلکشی بومیان اصلی قاره آمریکا تا بردهداری تا سرکوب و بیقانونی شهروندان سیاهپوست تا جنگهای غیرقانونی. اما آنان که برای اصلاح این بدیها تلاش کردهاند بارها و بارها دست به انبان آرمانهای نهادین همین جمهوری بردهاند. همین بود که مارتین لوتر کینگ، بزرگترین مصلح آمریکایی قرن بیستم، وصف «رویای» خود را زیر سایه مجسمه آبراهام لینکلن گفت و در سخنان خود بیش از هر چیز به سندهای بنیادین همین جمهوری ارجاع داد. همین است که جمهوری امروز روز تولد او را تعطیل رسمی کرده و جشن میگیرد.
جمهوری آمریکایی بار دیگر بر افراطگرایی ضددموکراتیک پیروز شده است. حکومت قانون تثبیت شده است. افراطیونی که به قصد لغو آرای مردم به خانه ملت یورش بردند اما همچنان در صحنه اجتماعی و سیاسی حضور دارند. جمهوری که امسال ۲۴۵امین سالگرد تولد خود را جشن خواهد گرفت میبایست به چالش آنها پاسخ دهد.
از: ایندیپندنت