اگر «ال گور» در سال ۲۰۰۰ به جای «جرج بوش پسر» به کاخ سفید راه می یافت؛ آیا احمدی نژاد با پشتوانه سپاه به ریاست جمهوری می رسید؟ شاید این سئوال با یک بار خواندن بی ربط به نظر رسد؛ اما با نگاهی مقایسه ای به تحولات سیاسی، اجتماعی ایران و سیاست خارجی آمریکا از دوره مصدق تا کنون می توان دریافت که تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران با روی کار آمدن متناوب دولت های دموکرات و جمهوری خواه در آمریکا نسبت محسوسی دارد.
جنبش ملی شدن صنعت نفت در دوره ریاست جمهوری ترومن دمکرات شکل گرفت. کودتای ۲۸ مرداد و برکناری مصدق از قدرت در دوره ریاست جمهوری آیزنهاور جمهوری خواه رخ داد. در دوره ریاست جمهوری کندی، دولت علی امینی از اعضای جبهه ملی روی کار آمد (*) و برنامه هایی چون اصلاحات ارضی، انقلاب سفید و اعطای حق رای به زنان در آن دوره تحقق یافت. اما پس به قتل رسیدن کندی، شاه دیگر امینی را تحمل نکرد و سرانجام با به ریاست جمهوری نیکسون روزنه امید برای رسیدن آزادی سیاسی نیز کور و نتیجه به مبارزه مسلحانه ختم شد.
دوره هشت ساله ریاست جمهوری نیکسون و جرالد فورد فصل دیگری از تصلب فضای سیاسی در ایران و افزایش فعالیت های زیر زمینی علیه حاکمیت وقت بود تا این که جیمی کارتر دموکرات در سال ۵۶ به کاخ سفید راه یافت. دوره ای که در آن یکی مهمترین تحولات سیاسی قرن در ایران یعنی انقلاب اسلامی شکل گرفت.
تاثیرپذیری اوضاع داخلی ایران از اوضاع داخلی آمریکا پیش از انقلاب مستندات زیادی دارد. حمایت و کمک دولت جمهوریخواه آمریکا برای بازگشت شاه به قدرت در پی کودتای ۲۸ مرداد و همچنین کمک های شاه به ستاد انتخاباتی ریچارد نیکسون شواهدی تاریخی از این دست تاثیرپذیری ها است. در واقع شاه همواره روابط نزدیکی با جمهوریخواهان داشت و شاید اگر دموکرات ها در سال ۵۶ روی کار نمی آمدند؛ سلطنت وی با انقلاب ۵۷ از بین نمی رفت و نهایتا به فرزندش به ارث می رسید.
این سنت سیاسی گویا ناخواسته به نظام جانشین نیز منتقل شده است. رویدادهای سیاسی در دوره جمهوری اسلامی نشان می دهد که رفتن و آمدن دمکراتها و جمهوریخواهان با باز و بسته شدن فضای سیاسی در دوره جمهوری اسلامی نسبت داشته است. دوره ریاست جمهوری ریگان و جرج بوش پدر یکی از متصلب ترین دوره های سیاسی در ایران است. اما با روی کار آمدن بیل کلینتون در سال ۹۲، فضای سیاسی در ایران رفته رفته باز شد تا به دوم خرداد ۷۶ رسید. اما با روی کار آمدن جرج بوش پسر ایران که پیشتر شعار تنش زدایی با غرب داده بود؛ در محور شرارت قرار گرفت. لو رفتن تاسیسات غنی سازی در نظنز ضربه دیگری بر سیاست تنش زدایی بود. حملات یازدهم سپتامبر و متعاقبا حملات آمریکا به افغانستان و عراق رفته رفته جنبش مدنی جوانه زده در ایران را نیز به محاق برد و خواست «براندازی سخت» و تغییر رژیم به سبکی که در افغاستان و عراق رخ داد؛ در ایران نیز شنیده شد. همین نقطه بود که گفتمان «عبور از خاتمی» و « خروج از حاکمیت» گفتمان غالب گردید و کشتی اصلاحات در نهایت با شکست زنجیره ای در انتخابات شوراها، مجلس و سپس ریاست جمهوری به گل نشست. تداوم حضور جرج بوش پسر نهایتا به روی کار آمدن احمدی نژاد و آغاز تحریم های سازمان ملل علیه ایران منتهی شد. تا اینکه باراک اوبامای دمکرات در آمریکا به ریاست جمهوری رسید. روی کار آمدن اوباما نیز مصادف با انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۸ و آغاز جنبش تازه ای در ایران شد. جنبشی بر ضد فساد سیاسی و برای تقویت دموکراسی که هر چند با قدرت تمام سرکوب شد اما نهایتا در سال ۹۲ به روی کار آمدن دولتی انجامید که روی شعارهای جنبش سبز سوار بود و حمایت طیف وسیعی از فعالان آن جنبش را پشت سر خود داشت. دولتی که موفق شد ضمن ایجاد گشایشی نسبی در فضای داخلی پس از سرکوب های سال ۸۸ و ۸۹، توافق نامه برجام را با قدرت های بزرگ امضا کرده و تحریم های بین المللی را لغو کند. با روی کار آمدن ترامپ و خروج آمریکا از برجام، ورق دوباره برگشت. بازار براندازان سکه شد. بسیاری در داخل و خارج ایران امید به رفتن جمهوری اسلامی با تحریم های وضع شده از سوی ترامپ بستند. ترامپیست ها امیدوار به انتخاب دوباره ترامپ و اعمال ۴ سال دیگر فشار حداکثری بودند تا جمهوری اسلامی نهایتا زیر فشارهای اقتصادی کمر خم کند و نظام از هم فروبپاشد. اما انتخاب بایدن همه این معادلات را بر هم زد و امروز همه منتظرند ببینند که دولت جدید آمریکا چه معامله ای با جمهوری اسلامی خواهد کرد.
اما پرسش اصلی بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی سرنوشت «گذار» در دوره ریاست جمهوری بایدن است. آیا امکان گذار از جمهوری اسلامی در دوره بایدن نیز متصور است یا حضور وی در کاخ سفید نهایتا به محکم تر شدن پایه های قدرت نظام فعلی منتهی خواهد شد؟
اگر تحلیل خود را بر پایه سنتی که از دوره جنبش ملی شدن صنعت نفت تا کنون رایج بوده استوار کنیم؛ باید منتظر خیزش یا زلزله سیاسی جدیدی بود. این سنت نشان می دهد برخلاف انتظاری که براندازان و همچنین بخش زیادی از توده مردم از ترامپ برای براندازی جمهوری اسلامی داشتند؛ روی کار آمدن دموکرات ها همواره منشا تحول و تغییر در ایران بوده است. شاید این ایراد وارد شود که در دوره ترامپ شاهد دو اعتراض سراسری در کشور بودیم که خاستگاهی براندازانه داشتند. اما واقعیت این است که آن دو اعتراض منشا اقتصادی داشت و علیرغم آن که برخی از فعالان براندازاز آن حمایت کردند؛ بی سر ماند.
ضرورت گذار از «بن بست سیاسی موجود» موضوعی است که از اصلاح طلب تا برانداز اختلافی بر سر آن ندارند؛ هر چند بر سر این که از چه چیز باید گذار صورت گیرد؛ اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند گذاراز «قدرت مطلقه رهبر مادام العمر با دوره ای شدن رهبر» می تواند کشور را از این بن بست نجات دهد. برخی دیگر آن مقدار را کافی نمی دانند و خواهان گذار از «اصل ولایت فقیه» و با حفظ جمهوری اسلامی اند. دسته دیگر اما اساس «جمهوری اسلامی» را منشا این بن بست دانسته و معتقد به تاسیس نظامی جدید با قانون اساسی متفاوتند.
اما در دوره بایدن تحقق کدام یک از سه شرایط فوق محتمل است. پاسخ به این سئوال را زمانی می توان داد که تحلیلی واقع بینانه از میزان «ثبات» جمهوری اسلامی داشته باشیم. شرایط فعلی نشان می دهد که همه اجزای کشور در زیر تحریم های موجود فشار سختی را تحمل می کند و برای رفع آن نیاز به توافق دوباره با آمریکا دارد. دولت بایدن نیز علاقه مند است تا به برجام بازگردد تا جلوی پیشرفت برنامه هسته ای ایران گرفته شود و در مقابل توسعه طلبی جمهوری اسلامی در منطقه بازدارندگی ایجاد کند. تردیدی وجود ندارد که دستیابی به چنین توافقی پایه اقتدارگرایان، بویژه سرداران سپاه را در داخل کشور سست می کند. رفع تحریم ها و پیوستن احتمالی ایران به لوایح ضد پولشویی بسیاری از منابع مالی سرداران سپاه را مسدود کرده و این کاهش پول به کاهش قدرت آنان می انجامد و زمینه را برای تغییرات تدریجی سیاسی در میان مدت فراهم می سازد. از این رو است که اقتدارگرایان در تلاشند تا قدرت اجرایی را نیز در دست گیرند و مانع از مذاکرات جدید میان دولت کنونی با دولت جدید آمریکا شوند.
بنابراین می توان نتیجه گرفت اگر دولت کنونی بتواند مذاکرات با آمریکا را از سر گیرد و رئیس جمهور بعدی نیز کسی از جنس روحانی یا اصلاح طلبان باشد؛ این امکان که رهبری در جمهوری اسلامی دوره ای و قدرت مطلقه رهبر محدود شود؛ وجود دارد. اما اگر چنین نشود و همه چیز طبق مهندسی سپاه پیش رود؛ دسته دوم و سوم همچنان دست بالا را در تغییرات سیاسی خواهند داشت.
عدم توافق میان ایران و قدرت های پنج بعلاوه یک، زمینه را برای بازگشت تحریم های سازمان ملل را فراهم ساخته و فشاری منسجم و هماهنگ از سوی نظام بین الملل بر جمهوری اسلامی وارد خواهد شد که نتیجه آن ممکن است شکل گیری یک جنبش سیاسی اجتماعی فراگیرتر از خرداد ۸۸ و آبان ۹۸ باشد. جنبشی که اگر ایجاد و با حمایت جامعه بین المللی روبرو شود؛ یا دست کم به برکناری رهبر و جمع شدن بساط ولایت فقیه منجر خواهد شد یا به فروپاشی کل جمهوری اسلامی خواهد انجامید.
از: زیتون
(*): توضیح سایت ملیون ایران: آقای علی امینی هیچگاه عضو جبهه ملی نبوده است