اعتراض به ساخت و پاخت علی خامنهای با دولت چین
بر باد بِدادی تو همی خاکِ وطن را
خاکت بِبَرَد باد که خواندی غزلت را
*
با خشتِ خرد خانهی جمشید بنا شد
دردا که نشاندی به بَرَت بی خردان را
*
ناهید برقصید به هر بام و بستان
در عهد تو دیدیم فقط زاغ و زغن را
*
هر دم بدهی باج به یارانِ بزهکار
اما نکنی با یل و درویش مدارا
*
از شعلهِ خشمت تن و جانم همگی سوخت
فرصت چو بسوزی، تو بسوزی جگرم را
*
وقتی که پدر درغمِ یک لقمهِ نان است
هر روز ببخشی ز جفا ثروتِ ما را
*
آن روز که انبانِ تو از مایه تهی بود
چون بید خماندی سر و قد و کمرت را
*
در کوچه بگویند دگر بار زِ قاجار
چون روس ببلعید سَرِ بحرِ خزر را
*
از جهلِ توهر اهلِ دلی دل نگران است
عاقل نفروشد به نهانی وطنش را
*
بیگانه شده برتر و بی باک در این خاک
دادی نه فقط کیش، در و دشت و هوا را
*
پیمانِ حقارت چو نوشتی تو به خلوت
هرگز نشوی پاک از این ننگ مبرّا
*
تا شاد کنی خاطرِ یک خانِ خُتَن را
شیخا بشکستی دلِ این قومِ کهن را
مهران رفیعی
پنجم آوریل ۲۰۲۱
از: گویا