ترکیه سالها است اولین مقصد برای هزاران پناهجوی ایرانی، از جمله اقلیتهای مذهبی، سیاسی و اجتماعی است. دگرباشان جنسی نیز از زمره این پناهجویان هستند؛ کسانی که همواره، چه در ایران چه در ترکیه، مورد هجوم تعصبات مذهبی و برخوردهای خشونتآمیز قرار میگیرند. البته آنها در ایران از نظر قانونی هم تحت تبعیض و ظلم و انکار قرار گرفتهاند و از منظر قضایی، سایه احکام سنگین و حتی خطر اعدام بر سر آنهاست. زندگی آنها مملو از روایتهای مختلفی از آزار، تجاوز و خشونتهایی است که با آن مواجه شدهاند. این گزارش روایتی است از برخی پناهجویان، مثل نیما و زانیار، که زندگیشان را برای ایرانوایر روایت کردند.
***
خود را با نام مستعار «نیما» معرفی میکند. همجنسگرای جوانی که از سال ۲۰۱۴ میلادی به همراه شریک زندگی خود در شهر «مانیسا» در ترکیه زندگی میکند. او زمانی که اولین بار هویت جنسیاش را برای خانوادهاش آشکار کرد طرد شد و به گفته خودش، بارها از پدر و برادران بزرگترش کتک خورد.
او پیش از اینکه از ایران خارج شود، به دلیل جراحتهای شدیدی که برادرانش با چاقو به او وارد کرده بودند حدود ۴۰ روز در یکی از بیمارستانهای استان خوزستان بستری بود و با مرگ دست و پنجه نرم میکرد. آنها قصد جانش را کرده بودند.
نیما میگوید: «معجزه بود که توانستم با آن شدت جراحات در صورت، دست و پا و کمرم زنده بمانم.» برای حفظ جانش و در دوران نقاهت هویت جنسیاش را نزد خانوادهاش انکار کرد تا دست از کشتن او بردارند.
پس از گذشت یک سال از آن ماجرای تلخ که «یادآوری و حرف زدن از آن هم سخت و آزاردهنده است»، تصمیم به خروج از کشور گرفت. شناسنامه و کارت ملی نیما در اختیار خانوادهاش بود و برای همین نمیتوانست قانونی از ایران خارج شود. از این رو، مقداری پول از دوستانش قرض کرد و قاچاقی به ترکیه رفت.
نیما بعد از خروج از کشور و ثبت درخواست پناهندگی، در ازمیر زندگی میکند. به گفته او، بچههای رنگین کمانی که از کشور خارج میشوند روز به روز درحال افزایش است، اما در ترکیه هم، به دلیل پررنگ بودن باورهای دینی در میان اغلب مردم، زندگی سختی دارند: «مجبوریم هویت و آنچه هستیم را باز هم مخفی نگه داریم تا در برابر خشونت، آزار و اذیت دیگران در امان باشیم.»
به گفته او، در بسیاری از موارد برای پیدا کردن کار هم نباید هیچ اشارهای به گرایش جنسیشان داشته باشند؛ چون با تمسخر یا پیشنهادهای جنسی و آزار روبهرو خواهند شد.
او در این چند سال که در ترکیه پناهنده است جز با مادرش با هیچیک از اعضای خانواده خود ارتباطی نداشته است؛ البته «آنها هم سراغی از من نگرفتند و هنوز هم من را بیگانه میدانند. اگرچه مرا طرد کردهاند اما من گاهی از طریق یکی از دوستانم که در ایران زندگی میکند برای مادرم نامه مینویسم تا از احوالم با خبر باشد. تنها کسی که از من به صورت پنهانی و دور از چشم پدر و برادرهایم حمایت میکرد مادرم است. او تنها کسی است که من دارم.»
«زانیار» یکی دیگر از همجنسگراهای ایرانی است که به ترکیه پناهنده شده. او فارغالتحصیل رشته عمران است.
زانیار به ایرانوایر میگوید وقتی از سوی خانوادهاش «احساس خطر» کرد، تصمیم به خروج از ایران گرفت: «درخواست پاسپورت دادم و به محض دریافت آن، به بهانه شرکت در کلاسهای آموزشی به شهری دیگر رفتم؛ و سپس تبریز و بالاخره به آنکارا رسیدم.»
او از همان روزهای اول که به ترکیه رسید احساس میکرد در بعد دیگری از زمان زندگی میکند: «مثلا فرهنگ و جامعهای که در آن بزرگ شده و زبانی را که یاد گرفته بودم باید کنار میگذاشتم. اما پذیرش اجباری اقامت در کشوری دیگر با فرهنگی اگرچه مشابه به ایران اما ناشناخته، بسیار سخت بود. زندگی اجباری در کشوری دیگر صرفا به خاطر اینکه از طرف خانواده، جامعه و حکومت پذیرفته نمیشوید؛ باید شهر و دیار و عزیزان خود را ترک کنید تا فقط بتوانید به عنوان یک انسان و همان کسی که هستی زندگی کنی، واقعا دردآور است.»
زانیار وقتی به ترمینال آنکارا رسید همانجا نشست تا هوا روشن شود و بتواند به دفتر امور پناهندگان سازمان ملل، «آسام»، برود و درخواست خود را ثبت کند. اولین برخورد «دلخراش» او با دنیای پناهجویی مواجهه با ساعتها انتظار انسانهایی بود که ساعتها در صفهایی طولانی منتظر میماندند تا صرفا درخواست پناهجوییشان را ثبت کنند ولی «حتی همین حالا هم هر روز تصور میکنم ای کاش میتوانستم مثل دیگر انسانها، در شرایط عادی کنار خانوادهام و دیاری که بزرگ شدم زندگی کنم.»
زمستان بود؛ او پس از ثبت درخواستش برای ۱۵ روز با همجنسگرایی دیگر در خانهای زندگی کرد که هیچ وسیله گرمایشی بجز یک پتوی برقی نداشت. پس از آن توانست خانهای اجاره کند و زندگی پناهجوییاش آغاز شد: «سه ماه اول از زبان ترکی هیچ نمیدانستم. اوایل تصور میکردم شاید بتوانم کار مرتبط با رشته تحصیلیام پیدا کنم؛ اما به تدریج فهمیدم که این کار شدنی نیست. همیشه دوست داشتم کافهای اگرچه کوچک برای خودم داشته باشم اما در شرایط ایران هیچوقت به سرانجام نرسید. به دنبال کار در کافه گشتم تا بالاخره توانستم در کافهای که سرگارسون آن از کُردهای ترکیه بود مشغول شوم. او وقتی متوجه شد من کُرد هستم، به عنوان کمکگارسون به من کار داد. روزانه ۱۴ ساعت با پایینترین دستمزد کار میکردم. تمام سختیهای کار، مثل پول کم و ساعت کار زیاد، را تحمل میکردم و تصورم این بود که در ادامه این مسیر میتوانم خودم باشم و دیگر لازم نیست هویتم و هرچه مربوط به آن است را پنهان کنم. تصمیم گرفتم هم کار کنم و هم زبان ترکی یاد بگیرم. خوب پیش رفتم و بعد از یک سال و نیم از کمکگارسون به سرگارسون ترفیع پیدا کردم.»
زانیار هم مثل بسیاری از پناهجویان، خصوصا رنگینکمانیها، مورد تبعیض بوده و از بسیاری حقوق انسانی و شهروندی خود محروم مانده است. اما او نیز مانند بیشتر پناهجویان جهان حق اعتراضی برای خود قائل نیست یا اصلا حق اعتراض ندارد: «اعتراض هم میکردم خیلی راحت عذر من را میخواستند و از کار بیرون میشدم؛ پناهجو در اینجا حق و حقوقی ندارد.»
از سوی دیگر، گفتار و برخوردهای همجنسگراستیزانه همکارانش باعث شده بود که هیچگاه نتواند گرایش خود را آشکار کند. او چهار سال سکوت کرد و نگفت که همجنسگرا است. اما یافتن حلقههای دوستانی امن توانست به او کمک کند که حتی درباره حق و حقوق کوئیرها هم سطح اطلاعات خود را ارتقا بخشد.
او و سایر دگرباشان جنسی ایرانی در آرزوی رهایی از مخاطرات زندگی در ایران و همچنین رسیدن به زندگیای امن کشورشان را ترک کردند و به ترکیه رفتند؛ اما «بعد از این همه سال زندگی پناهجویی در ترکیه، همچنان برخوردهای همجنسگراستیزانه و تبعیضها اینجا هم من را همراهی میکند. مثل ایران، اینجا هم باید گرایش خود را مخفی کنیم وگرنه نمیتوانیم در خیلی جاها کار پیدا کنیم. اگر هم کاری پیدا شود، از ما رنگینکمانیها به عناوین مختلف سوءاستفاده میکنند. برای اجاره کردن خانه باید ثابت کنیم که خانواده هستیم وگرنه امکان اجاره نداریم. دوستان زن بایسکشوال یا لزبین، و در کل زنان رنگینکمانی، همراهیمان میکنند تا بگوییم خانواده هستیم. اینجا هم باید باز دروغ بگوییم. زمانی بود که نه کار داشتم و نه پول، به خاطر همین دیر از خواب بیدار میشدم و شبها زود میخوابیدم که در هزینهها صرفهجویی کنم و تنها یک وعده غذا میخوردم.»
اگرچه قانونی مکتوب برای نپذیرفتن دگرباشان جنسی در ترکیه وجود ندارد، اما عرف و سنتهای رایج قوانین نانوشتهای هستند که زندگی پناهجویان کوئیر را تحت تاثیر خود قرار میدهند.
زانیار در توصیف تاثیر این عرفهای همجنسگراستیز میگوید: «انگار که الجیبیتیها یک خطر برای بنیان خانواده اصیل ترکیه اسلامی به حساب میآیند و نباید به راحتی در شهرها دیده شوند. تمام این محدودیتها و خشونتها علیه ترنسسکشوالها بیش از سایر گروهها است. حتی وقتی مورد سرقت یا ضرب و شتم قرار میگیریم نمیتوانیم به پلیس شکایت کنیم. خود پلیس هم ما را به اخراج و دیپورت تهدید میکند.»
آنچه روایت شد فقط گوشهای از مشکلات پناهجویان و خصوصا دگرباشان جنسی است. زندگی در چنین شرایطی گاه طاقتفرسا مینماید. چنانکه در بسیاری از موارد، اقدام به خودکشی میکنند بدون آنکه صدا، هویت و روایت زندگیشان به گوش کسی برسد.
در چند سال اخیر وضعیت پناهجویانی که در ترکیه به سر میبرند از برخی تصمیمات بینالمللی و داخلی لطمه شدیدی دید؛ از یک سو «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور سابق آمریکا، در سال ۲۰۱۷ فرمان اجرایی منع مهاجرت به آمریکا برای ایرانیها و چند ملیت دیگر را صادر کرد و از سوی دیگر، نقش دفتر امور پناهجویان سازمان ملل در ترکیه از سال ۲۰۱۸ به نقش مشاورهای تقلیل یافته و همه تصمیمات بر عهده دولت ترکیه گذاشته شده است.
چتر گسترده تبعیض و نقض حقوق انسانی دگرباشان جنسی که برای پناهجویی به ترکیه رفتهاند دردآور است و برخی از آنان امیدی به بازگشایی گره کور پناهجویی خود ندارند.
از: ایران وایر