پیروس، شاه قدرقدرت یونان و اپیروس بود. اهالی یونانینشین جنوب ایتالیا بهویژه مردم تارنتوم برای رفع تهاجم ارتش رُم از وی یاری خواستند. پیروس لشگر ۲۵ هزار نفری خود را با ۲۰ فیل جنگی به مقابله با رومیان فرستاد. ارتش پیروس با دادن تلفات سنگین و کمرشکن، رومیان را در آپولیا شکست داده و پس راند. ژنرالهایش برای عرض تبریک به حضور حضرتش رسیدند و در حالی که برای بیان شادباش از سر و کول هم بالا میرفتند، با چهرهی عبوس و درهمفرورفتهی وی روبرو شدند. پیروس بهجای تشویق و تبریک، خطاب به سرداران مداح و متملق گفت: اگر یک بار دیگر اینجور تلفات بدم و پیروز شوم، برای ابد نیستونابود شدم…
باری جنگهای پیروسی که در فاصله سالهای ۲۷۵ و ۲۸۰ پیش از میلاد با پیروزی رومیان و شکست نهایی ارتش پیروس پایان گرفت، نمونهای شد در دست تحلیلگران و تاریخدانان تا آن شبهپیروزیهایی را که با دادن تلفات سنگین و سخت و رسوا بهدست میآیند با آن بسنجند و خطاب به جباران نااهل و لاشعوری مثل علی خامنهای که شیههی شادی سر میکشند و از پیروزی دم میزنند بگویند:
نه «حضرت آقا»، نه! تو پیروز این انتخابات نبودی و نیستی. آنچه را که تو حماسهی انتخاباتی مینامی، یک مضحکهی انتصاباتی ست. یک پیروزی پیروسی است در بدترین و پستترین شکل آن. زیرا:
با آن مهندسی مافیایی انتخابات، یعنی با رد صلاحیت لاریجانی و مطهری و جهانگیری و هاشمی و محمود احمدینژاد و دهها تن از افرادی که اکثرا مرید و مطیع و سرسپردهی «رهبر با بصیرت» بودند نه تنها باقی اصلاحطلبها، بل اصولگراها و میانهروها و احمدینژادیها، حتی نوهای آقای خمینی حسن نیز از دایرهی خودیهای خامنهای بیرون انداخته شدند.
در معنا «حضرت آقا» از مقام منیع رهبری تمامی جناحهای حاکم و موجود در نظام فقاهتی، به رهبر تنها یک جناح، آن هم جناح نظامی-امنیتی و نهادهای وابسته به آن تنزل کرده و شده رقیب بیاخلاق و غیرقابل اعتماد و ریاکار پیروان قبلی خود. در حقیقت، حاکم مستبد و خودکامهای که در میان تودهی ملت ما منفور و مطرود بوده، امروزه از چشم مریدان سابقش هم افتاده است. بسیاری از آنها دیگر ترهای برای «آقا» خرد نمیکنند.
مورد احمدینژاد تاملبرانگیز است؛ شخصی که زمانی پسرخواندهی خامنهای تلقی میشد و او را نظرکردهی امام زمان میدانستند، حالا بیواهمهای رویاروی پدرخواندهی سابق خویش ایستاده، خط و نشان میکشد. به گفتهی ظریفی: دنیا را چه دیدی؟ شاید کار طرف به پدرکشی هم بکشد…
آری وضع و حال فعلی آقای خامنهای شبیه به آن عنکبوت قصهی ناتمام صادق هدایت است که:
«تف دهانش» قطع شده و از بافتن تور مگسگیری ناتوان مانده بود. با ظاهری پر هیبت اما ناتوان از هر حرکتی در میان انبوه مگسان، سرگردان اینور آنور میرفت، مگسها نگاهش میکردند و قاهقاه از ته دل میخندیدند و تحقیرش میکردند…
از: ایران امروز