بارها اشاره کرده و در کلیه مصاحبههای خود نیز یادآوری میکنم که در ایران مسئول اصلی سیاست و مذاکرات هستهای شخص خامنهای است و او تصمیم گیرنده اصلی است. از اینرو بهایی چندانی به تغییر ریاست جمهوری چه از احمدی نژاد به روحانی و چه از روحانی به رئیسی نداده و نخواهم داد. زیرا حتی اگر رئیس جمهوری مانند خاتمی و یا احمدی نژاد و روحانی در دوره دومشان قصد اجرای سیاستی متفاوت را داشته باشند خامنهای همه تلاش خود برای مهار و کنترل آنها را کرده و میکند تا موفق نشوند.
ساختار حقوقی جمهوری اسلامی و سیاستهای خمینی و خامنهای و قبول آن از سوی دست اندرکاران جناحهای رژیم در برهههای مختلف این امر را که رهبر هم قدرت کامل دارد و هم غیر مسئول است را ممکن کرده است. خوانندگان گرامی نیز میدانند که اینجانب از حدود ۹ ماه پیش که پیروزی بایدن مشخص شده بود بارهها هشدار دادم که تا زمانی که روحانی و ظریف سکان قوه مجریه و مذاکرات را در دست دارند خامنهای به هیچوجه اجازه نخواهد داد در مذاکرات احیای برجام پیشرفتی حاصل شود و همینطور هم شد و بر خلاف خوشبینی برخی، مذاکرات برای احیای برجام در دور ششم موقتا متوقف شده است. دیدیم و شنیدیم که آقای روحانی در روزهای آخر ریاست جمهوریاش گفت که امکان توافق از اسفند ماه وجود داشت اما نگذاشتند! البته او جرائت نکرد بگوید چه کسی نگذاشت. اما چرا خامنهای اجازه پیشرفت در مذاکرات و بدست آمدن توافق با بایدن را نمیداد؟ آنزمان یادآور شده بودم که خامنهای با دو مشکل روبروست یکی انتخابات ریاست جمهوری و دیگری آماده کردن مسئله جانشینی خودش و تا زمانی که این دو مسئله را حل نکرده باشد نیاز دارد کشور را به بهای زیاد در بحران نگاه دارد. بهر حال او موفق شد در انتخاباتی که اکثریت قاطع مردم در آن شرکت نکردند با ترفند، رئیسی را به کرسی ریاست جمهوری بنشاند. یادآوری میکنم که در انتخابات قبل نیز خامنهای این قصد را داشت اما موفق نشد و مجبور شد ۴ سال روحانی را تحمل کند و با تمام نیرو او را کنترل نماید تا موفقیتی کسب نکند و همانزمان به رئیسی قول داده بود که میتواند در آینده رویش حساب کند. چه در بحران کووید، چه در بحران هستهای و حتی مسائل بسیار پیش پا افتادهای مثل افتتاح برخی از تاسیسات که روحانی مایل بود در زمان ریاستش صورت پذیرد، خامنهای و اعوان انصارش همه کار کردند که او به موفقیتی دست نیابد. اما خامنهای هنوز مشکل دوم را پیشرو دارد. او که قصد دارد برای آینده رهبری نقش مهمی به فرزندش مجتبی بدهد تمام هم خود را از این به بعد برای اینکار خواهد گذاشت. در اولین قدم بعد از رئیسی خامنهای شهردار تهران را نیز توسط حداد عادل پدر زن مجتبی خامنهای از بین دوستان مجتبی انتخاب کرد و ذاکانی، فردی که هیچ صلاحیتی برای اینکار ندارد، فردی که چندی پیش با عدهای دیگر در مخالفت با وارد کردن واکسن متنی را امضا کرده بود را بدنبال تهدید برخی از اعضای شورای شهر شهردار کرد. بدینسان تیم مجتبی خامنهای خود را هر روز آماده میکند که در زمان لازم قدرت را قبضه کند.
حال سئوال اصلی در باره آینده برجام است. با توجه به کلیه تبلیغاتی که رژیم علیه برجام کرده و با توجه با قانونی که مجلس گذرانده است خامنهای چه راه حلی را میتواند اجرا کند؟ چند واقعیت خدشه ناپدیر در این باره وجود دارد:
۱ ـ اقتصاد ایران توان ادامه وضعیت فعلی را ندارد و رژیم نیاز دارد برای بسیاری از حداقلها به بازار جهانی دسترسی داشته باشد. فروش نفت و آزاد شدن واردات خواست کلیه مسئولان ایرانی است. هم رئیسی، هم قالیباف موافق مذاکره هستند و میدانند که راه حل دیگری در برابر آنها قرار ندارد و به طرفهای مورد مذاکره پیام دادهاند که بزودی به میز مذاکرات خواهند پیوست. آنها خواستار کاسته شدن از فشارها و تحریمها هستند.
۲ ـ آمریکا میداند که در کادر برجام امکان دست یافتن به توافق با ایران وجود ندارد و از سوی دیگر جمهوری اسلامی در نبود توافق با سرعت بر میزان اورانیوم غنی شده میافزاید. در آخرین گزارش آژانس بین المللی انرژی اتمی آمده است که ایران ۲۰۰ گرم اورانیوم فلزی با غنی ۲۰ درصد تولید کرده است. میدانیم که بمب اتمی را با فلز اورانیوم ۹۰ درصد غنی شده میسازند. و اصولا اورانیوم فلزی در ایران کاربرد دیگری به غیر از در تولید بمب ندارد. خصوص اینکه بر اساس گزارش دیروز آژانس بینالمللی انرژی اتمی به کشورهای عضو، پیشتر ایران از یک آبشار ۱۶۴ عددی از سانتریفیوژهای IR-۶ برای غنی سازی اورانیوم تا ۶۰ درصد در نطنز استفاده میکرده اما در حال حاضر علاوه بر آن آبشار ۱۶۴ عددی، یک مجموعه ۱۵۳ عددی از سانتریفیوژهای IR-۴ نیز برای غنی سازی تا ۶۰ درصد استفاده میکند. در نتیجه سیاست جمهوری اسلامی رسیدن به آستانه توانایی ساختن بمب است و در ماههای اخیر این سیاست را پیش برده است.
۳ ـ با اینکه در اسرائیل نتانیاهو دیگر در قدرت نیست اما سیاست کلی آن کشور نسبت به مسئله هستهای ایران تغییری نکرده است. اسرائیل حدود سی سال است که مدعی است ایران تا اندی دیگر بمب را میسازد. اما اگر سی سال پیش سندی در دست نداشت اکنون هم سندهای برنامههای ۲۰ سال پیش ایران را در دست دارد و هم خود ایران سیاست هستهای را پیش گرفته است که نشان دهد میتواند به آستانه ساختن بمب برسد. از اینرو اسرائیل به امریکا هشدار داده است که مذاکرت نمیتواند تا بینهایت بطول انجامد. ایران باید هر چه زودتر تصمیم خود را برای اجرای تعهداتش بعهده گیرد. اسرائیل حتی از امریکا تقاضای دریافت بمبهای ۱۵ تنی کرده است و به امریکاییها گفته که اگر بما این بمبها را بدهید ایران زودتر عقب نشینی خواهد کرد! یادآوری میشود که این بمبها میتوانند ضربات سنگینی به تاسیسات فردو که زیر زمینی هستند وارد کنند. پس فشار اسرائیل و نزدیکان او در امریکا بر دولت جوبایدن بسیار بالاست. بعد از شکست در افغانستان و تخلیه آن کشور، اگر ایران بتواند به آستانه ساختن بمب برسد برای امریکا حکم خودکشی دارد. نتیجه اینکه وضعیت فعلی نمیتواند ادامه پیدا کند.
حال با توجه به اینکه از سویی نه ایران برجام ۵ سال پیش را قبول دارد و نه امریکا و از سوی دیگر امکان ماندن در شرایط فعلی نه برای امریکا وجود دارد و نه برای ایران در هفتههای آینده برجام و مذاکرات حول آن چه سرانجامی پیدا خواهد کرد؟ به نظر میرسد که یکی از احتمالات این باشد که راه حل بیرون آمدن از بن بست فعلی نیمه توافقی سیاسی بین ایران و امریکا باشد که هم مقبول جمهوری اسلامی قرار گیرد هم مقبول امریکا. این توافق سیاسی باید خطوط کلی زیر را داشته باشد:
۱ ـ ایران بدون اینکه برجام را بپذیرد مقداری از تعهدات خود را ـ و نه تمامی آنرا ـ از سر خواهد گرفت. بعنوان مثال نه بالای ۲۰ درصد غنی خواهد کرد نه اورانیوم فلزی تولید خواهد کرد. یعنی این علامت را میفرستد که فاصله خود را از ساختن بمب بسیار بیشتر از اکنون خواهد کرد و دوباره نیز امکانات لازم برای بازرسی کامل را به آژانس خواهد داد.
۲ ـ امریکا بخشی از تحریمها را بر میدارد تا جمهوری اسلامی بتواند راحت تر از گذشته برخی از معاملههای بین المللی را انجام دهد تا به زعم خود به میزانی اقتصاد را راه بیندازد.
۳ ـ توافقی رسمی بین امریکا و ایران صورت نخواهد گرفت بدین قرار خامنهای راضی خواهد شد زیرا حفظ ظاهر خواهد کرد و امریکا هم مجبور به برداشتن همه تحریمها نخواهد شد. این امر نیز باعث خوشحالی آقای خامنهای خواهد شد زیرا همانطور که در بالا گفته شد او برای پیشبرد سیاست داخلیاش نیاز به ادامه بحران و دشمنی با امریکا دارد.
در واقع توافق با ایران شبیه توافق امریکا با طالبان میشود. امریکا از طالبان این قول را گرفت که اولا در غرب عملیات تروریستی انجام ندهند و دوما به گروههای تروریستی دیگر اجازه ندهند در افغانستان پایگاه بسازند. به شرط عملی شدن این دو، طالبان میتوانند در افغانستان حکومت کنند و چنین نیز شد. حال امریکا به ایران هم میگوید در این مرحله شما عملا نشان دهید که خواستار ساختن بمب اتم نیستید تا ما بخشی از تحریمها را برداریم.
آیا چنین توافقی بین ایران و امریکا صورت خواهد گرفت؟ آینده بما خواهد گفت. اما آنچه امروز بخوبی میدانیم این است که سیاست هستهای ایران تنها هدفی که دنبال میکند ثبات خریدن برای رژیم است و کوچکترین ربطی به تامین انرژی در ایران ندارد. ادعای نیاز به غنی سازی اورانیوم یکی از بزرگترین دروغهایی است که رژیم به مردم خود گفته است و بابت آن هزینههای نجومی بر میهن وارد آورده است. پس وظیفه ما مردم در قبال این سیاست مشخص است. باید با تمام قوا آن را افشا کرد و اجازه نداد رژیم با سیاست هستهای ویرانگر خود سریال دوستی و دشمنی با قدرتهای خارجی را بنمایش بگذارد و ما تماشاگر آن باشیم.
م. مصطفوی
از: گویا