باهاس اول بگیم برادرمون بره رئیسجمهور بشه
سوئیت حضرت اَخالبرزیدنت فریدون در هتل اوین!
-چه حال و احوال رفیق؟
-قربونت برم.
-با گرما چطوری؟
-والله یک کارتن یخچال گیرم اومده، خیلی حاله. روش تمام قد عکس یخچال. بعضی شبها که توش میخوابم، دم دمای صبح احساس سرما میکنم، مجبورم یک روزنامهای بندازم روی خودم.
-چه روزنامهای؟
-مگه فرق میکنه؟
-آره، من یک شب کیهان کشیدم روم، دم صبح حالم بهم خورد رفتم اورژانس.
-چاخان! اورژانس! لابد با آمبولانس اومدند بردندت!
-نه خره، خونهام بغل یک اورژانسه.
-خونهات؟!
-کارتنم.
-هوا هم کم کم داره سرد میشه. کاشکی ما هم گورخواب بودیم.
-نه بابا، گورخوابها رو همهشونو جواب کردند. بسکه مرگ و میر کرونا زیاد شده. فقط یکی از گورخوابها شانس آورد قبل از اینکه بندازنش بیرون کرونا گرفت همونجا مرد.
– از تولید به مصرف.
-آره. بدون واسطه. ولی الان معاملات ملکیها دیگه قبر ندارن، فقط کارتن میدن. اونم باهاس توی شهرداری پارتی داشته باشی، وگرنه بیاجازه جائی بخوابی میان خونهات رو، روسرت خراب میکنن.
-خونهات رو؟
-یعنی کارتنت رو جلوت جر میدن.
-خب از توش بیرون نمیای.
-زکی مگه اتاق اون خانواده رو رو سرشون خراب نکردند؟ زن و شوهر و بچه توی اتاق، تازه باجناق یارو هم اونجا بود. مأموران شهرداری رحم ندارند. کاری ندارند کی توی خونه هست، چکاره هست.
-به نظرم شهرداری باید از باجناقه معذرت بخواد، چونکه اون جزو اون خانواده نبوده.
-آخه این باجناق هم موجود عجیبیه. همه جا هست.
-وکیل شهرداری هم همینو گفته.
-من از ترس باجناق هیچوقت زن نگرفتم.
-البته همه باجناقها هم بد نیستند. دو شخصیت بزرگ بنیاسرائیل هم باهم باجناق بودند.
-نگو!
-تو بمیری. حضرت زکریا و حضرت عمران. آخه حنانه و اشیاع باهم خواهر بودند.
-بگو تو بمیری.
-مرد حسابی مگه نمیدونی من قبل از اینکه پاکسازی بشم، تاریخ ادیان درس میدادم تو دانشگاه.
-میگمها،استاد! میخوای از کارتنخوابی راحت بشیم؟
-چه جوری؟
-بریم شکایت کنیم از رهبری که با لجبازی کرونائی، مردم را قتلعام کرده. اونوقت میگیرن میبرندمون زندان، راحت میشیم.
-نه بابا، میگیرن اونقدر میزنندمون که مثل حلوا ارده بشیم. مگه ویدیوی هک شده «عدالت علی» رو ندیدی؟
-آره راست میگی. خوب شد بعد از اونهمه چاخانهای تاریخی، بالأخره یک عدالت علی دیدیم.
-به نظر من بهترین راهش اختلاسه. شما میدونی چه جوری باهاس اختلاس کرد که سوئیت فریدون به آدم بدند؟ تو بمیری براش کولر-بخاری هم گذاشته بودند. توی طاقچهاش کاندوم هم بوده.
-نه بابا میگن یک بسته تی-بگ بوده، بعد هم فتوشاپی پاکش کردند.
-هرچی باشه خیلی از کارتن بهتره.
-آره ولی باهاس اول بگیم برادرمون بره رئیسجمهور بشه.
-نه بابا، بابک زنجانی که داداشش رئیسجمهور نیست، اونم یک مدت توی اون سوئیت بوده.
-پس باید بتونیم تحریمها رو دور بزنیم.
-خطرناکه. بابک زنجانی رو گفتند قراره اعدامش کنند.
-آره، به جاش نوید افکاری رو اعدام کردند.
-من که به اعدام هیچکس راضی نیستم، حتی خودم.
-پس همون، بگو برادرت بره رئیسجمهور بشه.
-من برادر ندارم.
-باجناق چی؟
-نه بابا، رابطهمون خوب نیست. فوقش یک کارتن فریدون به من بدند.
***
ای طالبان، آهسته ران!
ای طالبان آهسته ران، برهم مزن افکار ما
بدجور وحشت میدهد عکس تو بر دیوار ما
بگذار از کف چوب را، ابزار مردمکوب را
نامت کفایت میکند ایذا ما، آزار ما
لبریز قدرت آمدی، با خشم و شهوت آمدی
دندان به دندان بفشرد، هر مرد غیرتدار ما
زنهای ما پنهان شده، لای پتو پیچان شده
رفتند دختربچهها، گم گشته در انبار ما
بگذر ازین وحشیگری، درّنده خوئی، خودسری
کز دیدن تو بستری، شد میهن بیمار ما
گاهی برو حمام کن، در شستشو اقدام کن
تا ظاهراً آدم شوی یکخرده در انظار ما
ای طالبان چندی دگر، عمر تو میآید به سر
یک روز میسوزد ترا، داغ تن تبدار ما
***
از: ایدیپندنت