دکتر حسن بلوری
“افلاطون در کتاب هفتم جمهوریت مثال معروف غار را بیان میکند که در عمق آن انسانهائی به زنجیر کشیده شدهاند. آنان در درخششِ آتشِ پشتِ سر سایههائی را که روی دیوار مشاهده میکنند عین واقعیت میپندارند. یکی از آنان میتواند خود را نجات دهد و به بیرون راه یابد. در بیرون او آتش (درخشش خورشید) و دنیای گستردهای را کشف میکند. او خوشحال نزد یاران خود برگشته و از مشاهداتش میگوید. اما آنها نمیخواهند گفتههای او را باور کنند.”۲ این تشبیه کم و بیش شامل حال امروز ما نیز میشود. به این معنا که همهی ما در “غار” ناآگاهی و پیشداوریها به زنجیر کشیده شدیم، غاری بسیار عمیق از نادانشی و آسودهجوئی. امری که سبب گشته ما نیز سایهها را واقعیت بپنداریم.
برای رهائی از زنجیر نادانیها، ما راهی جز اراده به عمل و تلاش برای یافتن راه و روشی که یارای ما در شناخت از واقعیتها باشد نداریم. این تنها امکان ما است. راه و روش مربوطه راه و روش علمی نامیده میشود که خود رابطه بیواسطه و متقابل با اندیشیدن علمی دارد. راه و روش علمی توان آن دارد که جهان ریز و کلان را کاوش کند، شکل دهد و در طول زمان تصویری هرچه نزدیکتر به واقعیت از آن به ما ارائه دهد. این شیوه همچنین به ما میآموزد که لازم است پدیدهها را همسو با توسعه توان و دانش خود در مفهومهای مناسبتری اندیشیده و بیان داریم. همچنین دریابیم که قلهی اندیشیدن علمی را توانائی ویژهای تشکیل میدهد که مایلم در این مقاله، پس از توضیحات لازم، به آن بپردازم.
پیشگفتار
جهانی که ما با آن سر و کار داریم جهانی نیست که قادر به مشاهدهاش از “بیرون” آن باشیم. از آنجا که ما خود بخشی از آن هستیم تنها امکانِ مشاهده و بررسی آن از داخل آن است. در اینصورت اما لازم است در بسیاری از موارد همواره موقعیت مکانی و زمانی خود را نسبت به آن چیزی که در پی آن هستیم روشن نمائیم و در ارزیابیهایمان بحساب آوریم. به بیان دیگر، ما زمانی به شناختِ درست از پدیدهها دست مییابیم که شناختِ درستی از موقعیت خود داشته باشیم. یک مثال ساده: لازمهی استفاده از نقشهی شهری که در آن غریب هستیم در وحله اول مشخص نمودن موقیعت مکانی ما در آن میباشد. مثالی دیگر: یافتههای قرن بیستم نشان دادند که درک درست از فضا و زمان با تجربه روزمرهی ما، فضا و زمان مطلق نیوتنی، همخوانی ندارد. و یا این مثال: تعامل متقابل ما با بخش محدودی از متغیرهای بیشمار جهان. تصویری که ما از این طریق از جهان کسب میکنیم تصویری است تار. این تاری اما بیشتر به محدودیت ما مربوط میشود تا جهان. مثالهای ذکر شده و مثالهای بیشمار دیگر نشان میدهند که در تلاش برای شناخت جهان، ما بیشتر و بیشتر به شناخت از خود و موقعیت خود نیاز داریم. به این ترتیب اما ما بطرز هراسانگیزی رو به خود داشته و به خود نزدیک میشویم.