استانوایر- امروز چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۰، در ادامه جلسات محاکمه «حمید نوری»، دادیار سابق قوه قضاییه و متهم به مشارکت در قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، «علی ذوالفقاری»، یکی از جان به در بردگان از این اعدامها به عنوان شاهد و شاکی، از صدای پرتاب شدن پیکرهای اعدام شده در کامیون روایت کرد و گفت این صداها را میشنیده است.
این زندانی سیاسی سابق در بخشی از شهادتش توضیح داد هنگامی که در «راهروی مرگ» بوده، «ناصریان» که امروز به نام قاضی «محمد مقیسه» شناخته میشود، گفته است: «امروز عاشورای مجاهدین است.»
به روایت حاضران در دادگاه، در این لحظه حمید نوری در دادگاه دستهایش را به حالت شکرگزاری بلند کرد، به گونهای که از این اتفاق خوشحال است.
علی ذوالفقاری ۱۱ آذر ۱۳۶۰، در ۱۷ سالگی، در زمانی که محصل سال آخر دبیرستان بود، دستگیر و به اتهام هواداری از «سازمان مجاهدین خلق» و پخش اعلامیه و نشریه، به ۱۵ سال زندان محکوم شد.
او یک سال و نیم اول حکم خود را در زندان رشت گذراند و سپس بر اساس آنچه در جلسه امروز دادگاه مطرح کرد، همراه با ۴۰ زندانی دیگر که ۲۰ نفر از آنها زن بودند، در سال ۱۳۶۳ به زندان گوهردشت منتقل شد.
ذوالفقاری گفت همه ۲۰ زندانی زنی که همراه با او به زندان گوهردشت تبعید شده بودند، اعدام شدند: « کسی زنده بیرون نیامد که بتواند بعدها شهادت بدهد.»
علی ذوالفقاری در سال ۱۳۷۲، بعد از ۱۲ سال حبس آزاد شده و هماکنون در سوییس ساکن است.
او در شهادت خود همانطور که پیشتر شاهدان دیگری نیز تایید کردهاند، گفت با خارج کردن تلویزیون از بند زندانیان در تاریخ هفتم مرداد ۱۳۶۷ و قطع شدن ساعت هواخوری، متوجه شده که حادثهای در شرف وقوع است: «ما کرکره اتاق را بلند کرده بودیم و به هواخوری اشراف داشتیم. من یکسری پاسدار را همراه با داوود لشکری و حمید عباسی (نوری) و یک پاسدار به اسم حمید حاجیخانی که میشناختم، دیدم. این فرد آخری که اسم بردم، تنها کسی بود که لباس پاسداری نپوشیده بود و با یک زیر پیراهن رکابی سفید، یک فرغون که پر از طناب بود را با خودش حمل میکرد و میبرد.»
این شاهد در دادگاه حمید نوری با اشاره به این که در آن زمان پنج سال از حضورش در زندان گوهردشت میگذشت، ادامه داد: «آنها از در بزرگ هواخوری رد شدند و بیرون رفتند و من که پنج سال در گوهردشت بودم، اولین بار دیدم آن در بزرگ باز شد. بعد از مدتی تعدادی از بچههای زندانی را به هواخوری آوردند. من چهار نفر را دیدم که بچههای دیگر گفتند اینها بچههای مشهد هستند. به سمت روشویی که در هواخوری بود رفتند، وضو گرفتند و نماز خواندند. آنها را از آن در بزرگ رد کردند و بردند.»
او در دادگاه گفت که هنگام شب متوجه نوری در همان محوطه شده بودند: «چیزی نمیتوانستیم ببینیم، فقط چراغهای ماشین را میدیدیم؛ یعنی نور بالا و پایین میشد و ما آن نورها را میدیدیم و صدایی مثل بام بام میآمد. این برداشت را کردیم که این صدای بدنهای اعدام شدهها است که داخل کامیون انداخته میشوند.»
علی ذوالفقاری گفت سه بار به راهروی مرگ برده شده بود که دفعه اول آن، ۱۰ مرداد ماه بوده است: «داوود لشکری و یک پاسدار آمدند و یکسری اسامی خواندند که من یکی از آنها بودم. ما را به سالنی بردند که حمید عباسی (نوری) نشسته بود و یک کاغذ دستش بود. اسم پدر و اتهام را پرسید و ما را به راهروی مرگ برد. کسی مرا صدا نکرد و شب مرا به انفرادی بردند.»
این زندانی سیاسی سابق را یک روز بعد، در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۶۷ مجددا به راهروی مرگ منتقل کرده بودند. در این نوبت، حمید نوری او را به آهستگی صدا زده و نام پدرش را پرسیده و سپس او را به ناصریان که جلوی در اتاق ایستاده بوده، تحویل داده است.
او تایید کرد که در اتاق هیات مرگ، «ابراهیم رئیسی»، «حسینعلی نیری»، «اسماعیل شوشتری» و «مصطفی پورمحمدی» را دیده اما در آن زمان آنها را نمیشناخته است.
ذوالفقاری در خصوص آنچه در مقابل هیات مرگ اتفاق افتاده است، گفت: «دیدم جلوی من تعدادی نشستهاند؛ یکسری آخوند و یکسری لباس شخصی و تعدادی هم پشت آنها سرپا بودند. من آن موقع هیچکدام را نمیشناختم. شب زندانیان دیگر به من گفتند آخوندی که وسط نشسته بود، (حسینعلی) نیری است. لباس شخصی، (ابراهیم) رئیسی بود و اسماعیل شوشتری هم بود. آخوند دیگر را نمیشناختند، بعدا فهمیدیم که مصطفی پورمحمدی بود.»
علی ذوالفقاری گفت در پاسخ به سوال حسینعلی نیری که اتهام و سوابق او را پرسیده، کمی مکث کرده و چون میدانسته ممکن است اعدام شود، نتوانسته است از آرمان خود دفاع کنم: «از آن چیزهایی که اعتقاد داشتم، کوتاه آمدم و کلمه منحوس منافق را گفتم. آنها که رفتند روی مجاهد، ماندند و اعدام شدند. نیری گفت برو بیرون بنویس. ناصریان مرا بیرون آورد و یک جایی نشاند.»
او گفت که در این لحظه، زمانی که برای نوشتن چشمبند خود را بالا زده، دیده بود که ناصریان خودکار را روی دیوار میکشید: «خیلی خوشحال بود و میگفت امروز عاشورای مجاهدین است.»
علی ذوالفقاری در خصوص برخورد خود با حمید عباسی (نوری) در راهروی مرگ گفت: «در همان روز چند مرتبه اسامی خوانده و به یک سمتی برده میشدند. آن موقع من نمیدانستم که اینها دارند به سمت حسینیه میروند. داوود لشکری و ناصریان (قاضی مقیسه) اسامی را میخواندند. یکبار هم حمید عباسی (نوری) خواند و به سمت حسینیه برد.»
این زندانی سیاسی سابق چند روز بعد یکبار دیگر به اتاق هیات مرگ فراخوانده میشود. او در خصوص شرایط بند در هنگام سومین انتقالش به راهروی مرگ گفت: «راهروی مرگ پر بود. هیچ جای خالی نبود. بغل یکی از زندانیان نشستم. فاصله ما حدود یک متر و نیم بود. پرسیدم کی هستی؟ گفت بهروز شاهیمغنی هستم. گفتم دارند اعدام میکنند، مراقب باش. گفت من رفتم دادگاه و از مجاهدین حمایت کردم. گفت هر چه میخواهد، پیش بیاید و قسمتی از ایران زمین را برایم خواند که آید از ملک ایران زمین غرش خلق ایران به گوش. حمید عباسی آمد لگد محکمی به او زد و با فحشهای رکیک گفت منافق بیشرف الان میبرم تو را راحت میکنم. منظورش اعدام کردن بود. یقهاش را گرفت، او را بلند کرد و من از زیر چشمبند دیدم. »
ذوالفقاری در پاسخ به این سوال که از کجا مطمئن است اینکار توسط حمید نوری انجام شده است، گفت: « من صدای حمید عباسی (نوری) را خیلی خوب میشناختم. البته صورتش را ندیدم اما بدنش را دیدم. در مورد شناسایی حمید نوری اصلا لازم نبود که ببینمش. صدای اینها را که میشنوم، اصلا انگار چشمانم باز هستند.»
او تایید کرد که در طول دوران محکومیت خود دستکم چهار مرتبه توانسته بود حمید نوری را بدون چشمبند ببیند: «یکبار بعد از نماز جماعت که میخواندیم، در اتاق را بستند و دوباره باز کردند. یکبار آمده بودند ما را برای اتاق گاز بردند. یک بار برای بازرسی بند آمده بودند و یکبار هم هشتم مرداد که ما را به سمت سولهای که قبلا گفتم، بردند. اینها حداقل مواردی است که بدون چشمبند دیدم.»
این زندانی سیاسی سابق پس از این که برای سومین بار از راهروی مرگ بازگشته، به انفرادی منتقل شده و به گفته خودش، تا پایان پروسه اعدامها در انفرادی باقی مانده بود.
او در خصوص شرایط سلول انفرادی، آن را سختترین دوران محکومیت خود توصیف کرد و گفت: «وقتی اعدام میشوی، یک مرتبه است اما وقتی منتظر اعدام هستی، شکنجهاش خیلی بیشتر است. یک ماه باید طول کشیده باشد که من هر روز منتظر بودم صدایم کنند. متاسفانه مورس هم بلد نبودم که بتوانم ارتباط برقرار کنم. بعد مرا به یک فرعی بزرگ بردند برای هشت ماه و تا انتقال به اوین، با حدود ۱۵۰ نفر دیگر که بازمانده اعدامها بودند، در یک بند بودیم.»
حمید نوری متهم است که در مقام دادیار پیشین زندان گوهردشت کرج، در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی مشارکت داشته است؛ اتهامی که خود آن را رد میکند.
در جریان این جلسه دادگاه، در مقطعی که دادستان از علی ذوالفقاری سوال کرد که چه احساسی از شنیدن خبر دستگیری حمید نوری داشته است، گفت: «خوشحال شدم. یک نفر بالاخره دستگیر شد و ما میتوانیم یکی از اینها را به دادگاه بکشانیم. حمید عباسی تغییر نکرده، همان است. موی کوتاه، صورت استخوانی و قیافهای که الان هم هست، فقط پیر شده است. استخوانبندی صورت هرگز تغییر نمیکند. همان حمید عباسی (نوری) است. البته اسمها برای انسانها است.»
این بخش از صحبتهای شاهد مورد انتقاد و خشم حمید نوری در جایگاه متهم قرار گرفت و او با صدای بلند گفت که شاهد به او توهین کرده است. او گفت: «ایشان انسان نیست، خودش و جد و آبادش انسان نیستند و مجاهدین خلق.»
یکی از ناظران دادگاه که در اتاق کلابهاوس «دادخواهی ایران تریبونال» امکان شنیدن مستقیم دادگاه را فراهم میکند، گفت علاوه بر این دو تن از شاهدان حاضر در دادگاه، وقتی برای برداشتن آب به مخزنی که در نزدیکی حمید نوری بود نزدیک شده، با اعتراض نوری مواجه شدهاند و او مدعی شده بود که آنها او را تهدید کردهاند؛ اتفاقی که قاضی دادگاه گفته است آن را ندیده اما منجر به تذکر جدی به حاضران در دادگاه شده است: « قاضی گفت آقای نوری اگر اینطور است، من از شما عذرخواهی میکنم؛ هرکسی در این سالن نشسته است، باید رعایت حال سالن را بکند. اگر رعایت نکنید و نظم دادگاه را بخواهید برهم بزنید، تمام کسانی که اینجا هستند را بیرون میکنم.»
در ادامه دادگاه، وکیل حمید نوری به تناقضها در سخنان علی ذوالفقاری در اداره پلیس و دادگاه، از جمله درباره تاریخها و اسامی و ترکیب اعضای هیات مرگ اشاره کرد.
ذوالفقاری در پاسخ به این مساله گفت خیلی چیزها را یادش رفته و بعدا یادش آمده است.
در لحظات پایانی دادگاه، یک بار دیگر فضا متشنج شد و شاهد ادعا کرد که حمید نوری با دست به کراوات و گردنش اشاره کرده و به او خیره شده است.
او گفت: «این آقا فکر میکند هنوز در گوهردشت است و میخواهد بگوید شما را خفه میکنیم.»
حمید نوری متهم است که در هنگام خدمت در زندان گوهردشت کرج، در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی مشارکت داشته است؛ اتهامی که خود آن را رد میکند.
او گفته است در آن زمان اگرچه به عنوان کارمند دفتری در زندان مشغول به کار بوده اما به علت به دنیا آمدن فرزندش، در مرخصی به سر میبرده است.