آقایان محترمی که همگی منسوب به روحانیت و همگی در کسوت روحانیت هستید و حداقل از شما توقع می رود که برحسب موازین و وظایف اسلامی و انسانی و قانونی خود عمل نمائید، این میزان بی قانونی ها و ستمها که در حق فرزندم اعمال می کنید آیا واقعاً در چشمانتان آنقدر ناچیز است که آنها را نمی بینید یا اینکه میزهای ریاست و عنوان های دهان پرکن آنقدر چشمانتان را گرفته که دیگر قادر به دیدن نیستید.
آقایان مسئولین دادگاه ویژه روحانیت! مرتب به دستور وزارت اطلاعات پرونده روی پرونده می گذارید و ماه و سال بر ماه و سال محکومیت می افزائید و شما چه می دانید که در زندان بر زندانی لحظه ها چقدر طولانی اند، چون عادت کرده اید که روزهایتان پر از جلسه های دورهم نشینی و مرور کردن عجولانه نامه های تظلم و عاجزانه و ملتمسانه عده ای زندانی و ریختن آنها در کاغذ خردکن باشد.
آقایان مدعی روحانیت که رحم بر هیچ روحانی منتقد یا دگراندیش یا مستقلی نمی کنید و او را در تور اتهامات متعدد خنده دار و گریه دار صید می کنید، تا کی می خواهید یک طلبه ای را که سابقه نمایندگی بسیاری از مراجع تقلید را داشته و به زعم خود شما و به اعتراف اکثر علما و مدرسین فعلی قم از مستعدترین طلاب و از مدرسین فاضل حوزه علمیه قم است در زندان ویژه خود نگه دارید؟ آیا نشنیده اید که روز قیامتی هست؟ ما که این حقایق را همواره از روحانیت آموخته ایم و شما را نیز روحانی می یابیم.
آقایان مدعی قانون گرایی! چگونه است که تقاضای آزادی مشروط را علیرغم وجود داشتن تمامی شرایطش به سادگی خط می زنید و چگونه است که قضات شما بدون تعیین وقت دادگاه و بدون اجازه دادن اطلاع متهم از کیفرخواست و بدون اجازه اتخاذ وکیل، محاکمه می کنند و چگونه است که مرکز پزشکی قانونی نظریه عدم تحمل کیفر حبس صادر می کند و دادستان به شعبه ارجاع می دهد و شعبه از رسیدگی در وقت تعیین شده و مقرر امتناع می نماید و سپس وقت دیگری را تعیین و اعلام می نماید و پیش از فرا رسیدن آن وقت قاضی نامه را به بهانه تبانی با پزشکی قانونی رد می کند؟
آقایان مدعی حسن نیت! ما نیز از روی سادگی علیرغم تجربه ها و اخطارهای پسرم حسن نیت شما را باور کردیم اما، اینک می دانیم که چه بازی ای خوردیم و بدانید که اگر در این چند سال سکوت کردیم به خاطر آن بوده که ذره ای حسن نیت در شما امید داشتیم و ابداً به خاطر آن نبوده که سخنی برای گفتن نداشته ایم. آنقدر روایت و حکایت بلایا و مصائبی که بر فرزندم و بر ما رفته سخن می طلبد که نوشتنش مثنوی هفتادمن کاغذ خواهد شد… اما اگر لازم باشد دهانی برای گشودن، زبانی برای گفتن و قلمی برای نوشتن دارم.
اما آقایان، روایت و حکایت اینکه چرا فرزندم را گرفتار چنگال خود کردید و چرا دست از او برنمی دارید، چندان نیازمند اطاله کلام نیست: یک شیعه واقعی که از کیان تشیع دفاع کند وبه حرم حق و حقیقت پابنهد و حریم روحانیت راستین و مراجع راستگو را پاسداری کند و حقجو و حقگو باشد ودم از آزادی بزند و دل برای مردم بسوزاند و یادداشتها و برداشتهایش را با آنها در میان بگذارد قطعاً از تاریخ همان تشیع و تاریخ همین مملکت آموخته است که جزا و سزایش همین است که شما برایش می پسندید.