زیبا یاری، شهروندخبرنگار
«روایتهای زندان»، مجموعهای از گزارشهایی است که راویان آنها زندانیان هستند؛ گاه از زندانهای معروف میگویند و گاه از زندانهایی که شاید نام آنان را هم نشنیده باشیم. در این گزارش از زندانیانی میگوییم که به اصطلاح رایج در زندان، «چال» میشوند؛ اصطلاحی که نه در بندها و کریدورها بلکه در زمزمههای میان زندانیان شنیده میشود. بررسی زبان رایج میان زندانیان میتواند ما را بیشتر با زندگی که در آن سوی میلهها جریان دارد، آشنا کند. چه کسانی در زندان «چال» شدهاند؟ راوی این گزارش، تعدادی از زندانیان با جرایم مالی در زندان «تهران بزرگ» یا همان «فشافویه» هستند.
***
«چال شدن» از اصطلاحات کمکاربرد زندان است. اگر زندانیان تعابیری مثل «کفخواب»، «حاکم»، «جاساز» و امثال آن را به کرات در کریدورها و بندها به کار میبرند، «چال شدن» تنها در گفتوگوهای درگوشی در سلول و آنهم هر از گاهی به گوش میرسد.
راوی اول «میثم» است که به خاطر «مهریه» شش ماه اخیر را در انتظار دادگاه در زندان «تهران بزرگ» سپری کرده است. او برای «ایرانوایر» از هماتاقی خود روایت کرد: «علی تا دیروز که به رجاییشهر منتقل شد، هماتاقی من بود. من و علی ده روز قرنطینه را با هم بودیم و به بند آورده شدیم. اتهام او حمل مشروبات الکلی بود و در انتظار برگزاری دادگاه به سر میبرد. اما میدانست که احتمالا دو سال حبس و جریمه در انتظار اوست. علی سه فرزند داشت که سومی همین دو ماه پیش به دنیا آمد. به افسر مورد اعتماد خود پول داده بود که عکس چاپ شده فرزندش را به او برساند. علی خلاف میکرد. مثلا آخر هر هفته هرچه سیگار جمع کرده بود را به فروشگاه میبرد. فروشگاه هم ده درصد آن را برمیداشت و بقیه را به حساب زنش در بیرون از زندان میزد. خلاصه خرج خانواده را به همین طریق میداد. در زندان یک قانون نانوشته میان سابقهدارها وجود دارد که میگوید خلاف داخل واسه زندونی بیملاقاتیه؛ یعنی بچههایی که ملاقاتی ندارند و حمایتی از خارج زندان نمیگیرند، خلاف بند را دست میگیرند تا هزینههایشان را تامین کنند.»
به گفته میثم، علی هم بیملاقاتی بود و هم خارج خانواده را به دوش میکشید. مواد را از بندی دیگر میگرفت و از هواخوریشان که سوراخی به پنجره اتاق داشت، میرساند. بعضی وقتها هم خودش میرفت بهداری و همانجا مواد را جابهجا میکرد. زندانیان میگفتند سالن بغل «سگ» دارد. زندانیان «سگ» را برای کارمندان زندان به کار میبرند که مواد و اقلام ممنوعه را جاساز میکنند و به زندانیان میرسانند.
میثم میگوید: «علی مواد را که میگرفت به زاغهاش میآورد و تکهتکه میکرد. یعنی هر یک گرم شیشه را ۱۳ قسمت میکرد. گاهی که حشیش و گل [ماریجوانا] به دستش میرسید، کل مواد را به یکی از زندانیان مالی میداد که اهل مصرف آن بود. یکی از روزها ریختند در اتاق و ما را بیرون کردند. زیر پتوی علی چهل گرم مواد بود و حبسش با این چهل گرم از دو سال و جریمه، به بالای ۱۷ سال میرسد. علی شش ماه پیش به زندان آمد اما به خاطر همین چهل گرم مواد، چال شد و برای همین آزاد شدن برایش به توهم شبیه شده است.»
«چال شدن» یعنی همین. در زندان نظیر علی افراد بسیاری هستند. وقتی میزان محکومیت آنان در زندان طولانی میشود و حکمهای دیگر میگیرند، زندانیان میگویند فلانی «چال شد.»
«مرتضی» هم یکی دیگر از زندانیان مالی برای چک برگشتی است که در همین خصوص برای «ایرانوایر» روایت متفاوتی دارد: «چال شدن قصه دارد. یک اصطلاحی برای ما مالیها وجود دارد که میگویند ندهی، نروی؛ یعنی باید پول شاکی را بپردازی تا آزاد شوی. حتی اگر محکومیتت هم تمام شود تا وقتی که پول را ندهی در حبس میمانی. حالا هیچکس نیست بپرسد که طرف از داخل زندان چطور باید پول دربیاورد؟ برای همین به بچههایی که سند جور میکنند و مرخصی میگیرند میگوید جمع و جور کن؛ چون اگر برگردند به زندان، چال میشوند و شاکی روی شاکی در پروندهشان میآید.»
در صحبتهای «مرتضی» اصطلاحهای مختلفی از روزگار زندان شنیده میشود. او در ادامه صحبتهای خود میگوید: «میگویند با یک سرباز میآیی زندان اما با یک سردار نمیتوانی بیرون بروی. همین محسن سالن بغل که همه هم او را میشناسند، ۴۲ سال حبس دارد. ۵ سال میشود که در زندان است. با یک حبس ۴ ساله داخل آمد؛ اما دفعه اول ۶ گرم مواد ازش گیر آوردند و ۶ سال دیگر هم حبس گرفت. اما باز هم به خلاف ادامه میدهد. خب اگر خلاف نکند، چطور خرجش را داخل زندان تامین کند؟ همین الان آب لیتری ۶ تومن و تخممرغ دانهای سه تومن است. پول شاکی و خرج بیرون را هم باید بدهد. محسن آنقدر به خلاف ادامه داد تا حبسش شد ۴۲ سال. همین الان هم گردنگیری میکند. یعنی اگر موادی در بند پیدا شود، در ازای یک مبلغی، مسئولیتش را گردن میگیرد. پولها را هم روی کارت مادرش میزند. اینجور بچهها همهجا هستند از زندان وکیلآباد تا عادلآباد و …»
خلاف زندان همیشه چال شدن را در پی دارد. در حالیکه این سازوکار نظام مجازات و سازمان زندانها است که زندانیان را انگار برای همیشه در خود نگه میدارد. چطور زندانی باید در زندان مرتکب جرم دیگری شود؟ آنهم در شرایطی که گزارشهای بسیاری از دست داشتن مقامات زندان در جابهجایی مواد مخدر وجود دارد؟ اما انگار بنا به همان اصطلاح خارج از زندان که «هرچی سنگه مال پای لنگه» این قشر محرومتر اقتصادی هستند که در زندان هم، ناچار به خلاف میشوند و آزادی برایشان توهم میشود. آنهم در شرایطی که متهمان اقتصادی برای اختلاسهای هنگفت در اتاقهای فرش شده با بهترین امکانات مشغول زندگی و حتی رسیدن به امور کاری خود هستند.
برای زندانی که محل درآمدی ندارد، بیملاقاتی است و کسی از خارج زندان حمایتش نمیکند، «چال شدن» همان دفن قبل از مرگ یا زنده به گوری است. برای همین در دیوارنوشتهای زندان میخوانیم: «زندان، قبرستان زندهها است.»
گزارش «چال شدن» زندانیان را با روایتی دیگر از یک زندانی به پایان میبریم. راوی نامش «حسن» است که او هم زندانی مالی است و برای «ایرانوایر» از همبندی خود «حامد» روایت میکند: «حامد معلم زبان بود و در بند ۲ به بچهها درس میداد. پروندهاش سیاسی بود و در اینترنت فعالیت میکرد. در زندان هم بند به بند زندانیان دورهاش میکردند تا اذیت شود؛ نمیگذاشتند یک جا بماند و به اصطلاح پا بگیرد. خیلی دیر فهمیدیم که او هم چال شده است. مثل اینکه با بیرون مصاحبه کرده بود و از وضعیت زندانیان خبر داده بود. صبح به بهانه بهداری صدایش کردند و یکراست به زندان دیگری منتقل شد. حتی اجازه ندادند کتاب و وسایل شخصیاش را ببرد. در پرینت خلافهای زندانی همهچیز بود: توهین به رییسجمهور سابق، توهین به رییسجمهور فعلی، چندین بار توهین به رهبری. بعدها شنیدم پارسال وقتی میخواست آزاد شود، دوباره تفهیم اتهام شد و محکومیت چند ساله دیگری به او دادند. حامد هم یک مدل دیگر چال شد.»