۱۶ آذر امسال در حال و هوای دیگری برگزارشد. جنبش دانشجوئی باردیگرهم چون مرغی که از خاکسترخود می روید، نشانه هائی از رویش و حیات مجدد خود را بروز داده و چه خوب که جنبش دانشجوئی رویش نوین خود را به مناسبت بزرگذاشت سنت مبارزاتی درخشان خود علیه استبداد و سلطه طلبی قدرت های نو استعماری متحقق می کند.
جنبش دانشجوئی همواره هم چون مرغانی که پیش از دگرگونی اوضاع جوی به پرواز درمی آیند، عمل می کند. بقول معروف حس ششم، حسی که دانشجویان به مدد آن قادرند آن دورترها را رؤیت کنند، چیزی فراتر از نوک دماغ را و این که فریادی باشند برای آن چه که در زیرپوست جامعه می گذرد، از شاخصه های مهم جنبش دانشجوئی است. جنبش دانشجوئی به یک اعتبار دما سنج حساس جامعه است. جامعه تب کرده قبل از هرچیز در جنبش دانشجوئی فریادخود را برمی کشد. اما دانشجو و جنبش دانشجوئی فقط حس نیست بلکه چیزی فراتر از حس و از جنس آگاهی و دورنگری و امید به فردا و فراتر از آن، ساختن فردا از امروز و در دل ویرانی اکنون است. آنها بخشی از نیروی تغییرشرایط زیستی برجامعه و جهان هستند. آنان ها تبلوردهنده و عصاره مطالبات جامعه و فریاد بلند بن بست امروز و آوازه گر راهی به فرداهستند. امروز جنبش دانشجوئی بازتاب دهنده فریاد و دردجامعه ما علیه اقتدارگرائی بی امان استبداد و ولایت مطلقه است. ولایت بی امانی که با استقرارسلطه سیاه اقتصادی سیاسی اش که هم آزادی و هم نان و زندگی را برای مردمان این مرزو وبوم آجر و به تلخ تراز زهرمارکرده است. جنبش اما درشرایطی که دانشگاه به پادگان تبدیل شده و شخم زده شده است در توازن قوائی که سلطه و تاریک اندیشی برقرارکرده است، بشیوه غیرمستقیم و خزنده پیش می رود. گره زدن سبز و بنفش به یکدیگر و در پشت آن جنبشی فرارونده که هم چون آبی متوقف مانده درپشت سد، به تدریج سربرمی آورد. گام های اولیه هم چون مولودی تازه پا که پا به عرصه هستی و روزگارپراز نیش و نوش و چالش برانگیز به میدان نهاده است، محتاطانه و با تأمل برداشته می شود.
مراسم رسمی ۱۶ آذرامسال در تناسب با همین توازن قوا و با پا درمیانی نهادهای انضباطی و گزینشی محیط های دانشجوئی و کارت های صادرشده برگزارشد. با ترکیبی از مراسم رسمی و غیررسمی. علیرغم اقداماتی که متولیان پادگانی کردن دانشگاه برای چینش مطلوب “دانشجویان” سربفرمان و یا اجیرشده و برگزاری امن و امان مراسم رسمی تدارک دیده بودند، حضورسنگین دانشجویان در مراسم غیررسمی مشهودتربود که به ۱۶آذر امسال معنای دیگری داد. البته طبیعی بود که صف مقدم را دانشجویان بسیجی و حامیان سپاه و ولایت مداران تشکیل بدهند و در صفوف دیگر دانشجویان مدافع اصلاح طلبان و سبزها را شاهد بودیم اما در ورای آن ها، این حضورخودجوش و مستقل دانشجویان بود که پس زمینه اصلی را تشکیل می داد. حضورسنگین آنها را علیرغم دیوارکشی های برزنتی و غیربرزنتی و عدم صدورکارت و ممنوعیت حضورمحسوس دراین روز، قادر به پوشاندن نبودند. صدای آنها، فشارآنها، شعارآنها و پلاکاردهای آنها بزرگتر و رساتر از آن بود که بشود در لابلای فیلترهای تدارک شده از دیدگان پنهان گردد. آزادی زندانیان سیاسی، دانشجومی میمرد ذلت نمی پذیرد، خواست تغییررؤسا و مدیریت دانشگاه ها و رفع فضای امنیتی و ایحاد تشکل های دانشجوئی از جمله این خواست ها بودند. برگزاری مراسم روزدانشجو، نه فقط در دانشگاه شهیدبهشتی که محل برگزاری مراسم رسمی بود، بلکه از چهاردیواری شمارزیادی از سایر دانشگاه های کشورفراتررفت. در این میان صدای گره زنندگان سبز و بنفش و آزادی زندانیان از دیوارهای ضخیم صدا و سیماهم عبورکرد.
پادگانی کردن دانشگاه، یا به عبارت دیگرشخم زدن زمین دانشگاه، اما در خود پارادوکس بزرگی را حمل می کند که سلطه گران کوته بین هیچگاه قادربه رؤیت و فهم آن نیستند: آنها نمی فهمند که شخم زدن و بیرون کشیدن بذرهای درون خاک برای اخته کردن آن درعین حال، بیرون اراده آنها، خاک زمین را برای رویش جدید و افشاندن بذرهای جدید آماده می کند. دانشجویانی که از متن جامعه، جامعه ای که بر روی آتش فشانی از مطالبات سرکوب شده ایستاده و گزینش از میان دو راهی تباهی و انحطاط، و آزادی و برابری بطوراجتناب ناپذیر در برابرآنها قرارگرفته است خود فی نفسه بذرهستند. بذرهائی از جامعه سوزان و ملتهب. نیازی نیست که رویش این خاک قائم به بذرهای پیشینی باشند که از زمین برگرفته شده اند. هرنسلی خود بذرهائی هستند که به درون خاک شخم زده و آماده شده پاشیده می شوند. در انتظار وزش اولین نسیمی که از تغییرفصل و رویش به مشامشان می خورد برای رویش، و نه آن چه سکانداران قدرت و کارگزاران با نام و بی نام و نشان، سودای سترون سازی آن را در سرداشته اند. بیهوده نیست که ارگان ها و نهادهای متولی پادگانی شدن و رسانه ها و تربیونهای متعلق به آن ها به سرعت نگرانی و ترس و خشم خویش را از “بیداری دانشگاه” و از رویش جوانه های امید و تغییر ابرازداشته و نسبت به چنین خطری به روحانی هشدار دادند.
جنبش دانشجوئی و البته در همبستگی با استادان و همه دانشگاهیان برآشفته از پادگانی شدن دانشگاه و فرهنگ، نیروئی چندملیونی و بزرگی را تشکیل می دهند که در جای جای کشور حضورداشته و با لمس شبح بیکاری و سرکوب فراگیر و حاکم برجامعه و آمیزش آن با آگاهی می تواند به صدای بلندی تبدیل شود که که در گره خوردگی با سایرجنبش های اجتماعی به نهالی نیرومند تبدیل گردد. به تریبونی برای رهائی.
این واقعیت دارد که جنبش دانشجوئی ایران فقط یک ۱۶ آذر نداشته است بلکه ۱۶ آذرهای متعددی را تجربه کرده است و می تواند با استفاده هرچه بیشتر از تجربه بلندخود و البته در پیوند با تحولاتی که جهان امروز تجربه می کند، در نقش اصلی خود که همانا مبارزه با قدرت های مستقرو هرگونه استبداد است صدای رسای خویش را بلند و بلندترکند. دانشجویان ایران عواقب آزمون تسمه نقاله شدن قدرت و همذات پنداری با آنها را درتجربه سالهای گذشته پست سرخود دارند و سرنوشت گره زدن سیاه به سبز و سبزبه نفش را نیزدارند. البته طبیعی است که در دانشگاه ها نیز طیف های گوناگونی از گرایش ها و گفتمان های موجود درجامعه و درمقیاس جهانی وجود داشته و خواهد داشت و تکثر و چندگونگی از مشخصات بارزآن است، اما این امرنافی ضرورت همکاری آنها حول اشتراکاتشان در برابراستبدادحاکم و عوامل آنها، بازگشائی تریبون ها و برقراری دیالوگ و ارتقاء آگاهی در بین آن ها نیست. با این همه در اساس صدای نیرومند و بالنده جنبش دانشجوئی درجامعه ای آکنده از شکاف های طبقاتی و نکبت فقر و استبداد درهم تنیده، با فریاد آزادی و برابری عجین شده است. جنبش دانشجوئی کارگزار و عصای دست نه فقط قدرت مستقر-فرقی نمی کند که چه نوع قدرتی باشد- نیست بلکه کارگزاز هیچ جریان، گروه و حزبی هم نیست. آنها خود فی نفسه هدفند و به عنوان بخشی از جوانان و مردم آگاه جامعه، پیرامون مطالبات و دردهای مشترک خود و جامعه ای که درآن زیست می کنند به جنبش در می آیند و بخشی از جنبش می گردند.
تصاویراعتراضی در اعتراض به حسین شریعتمداری:
http://www.parset.com/FaNews/2657065_tsaoir/_aatraz_beh_sakhanrany_shariamtadary.html