زنان در ایران به تدریج راه خود را پیدا و درهای بسته را یک به یک باز میکنند. در این میان، سنت و مذهبی که سالها است حق و حقوق زنان را پایمال کرده، قدم به قدم عقب مینشینند و تن به مناسبات جدید جامعه ایران میدهند.
با وجود موفقیت زنان، بهویژه در زمینه تحصیلات عالی در ایران، مشارکت زنانِ دارای تحصیلات عالی در دیگر بخشها، بهویژه در بخش تصمیمگیری و تصمیمسازی در حد کلان، ناچیز است.
آمار سال ۱۳۹۰ نشان میدهد از بین ۴۷۰ هزار قانونگذار، مقام عالیرتبه و مدیران سطوح عالی کشور، تعداد ۳۷۰ هزار نفر آنها مرد و فقط رقمی بیش از ۱۰۰ هزار نفر از آنها زن بودهاند.
سیاست به معنای حد اعلی آن که بیشتر در جایگاه روسای قوای سهگانه، وزرا و نمایندگان مجلس شورای اسلامی مدنظر است، از جمله جایگاهها و حوزههایی است که زنان هنوز نتوانستهاند ترکیب آن را از نظر جنسیتی عادلانه کنند.
فصلنامه «زن در توسعه و سیاست» اخیراً دو تحقیق درباره چالشهای ورود زنان به عرصه سیاست منتشر کرده است. این پژوهشهای رسمی چه میگویند؟
***
فصلنامه زن در توسعه و سیاست از جمله نشریاتی است که در تازهترین شماره خود، تحقیقی با عنوان «شناسایی و رتبهبندی چالشهای سیاسی و حقوقی ورود زنان به مناصب سیاسی در جمهوری اسلامی» منتشر کرده است.
این تحقیق، موانع پیش روی زنان در دستیابی به مناصب بالای سیاسی در ساختار جمهوری اسلامی را در مضمون کلان چالشهای سیاسی و حقوقی با کارشناسان در میان گذاشته است.
چالشهای سیاسی در این تحقیق، خود به دو مضمون فرعی چالشهای حکومتی و چالشهای غیرحکومتی تقسیم شدهاند. منظور از چالشهای حکومتی، چالشهایی است که ماهیت سیاسی دارند و به ساختارها و نهادهای رسمی سیاسی مرتبط هستند. منظور از چالشهای غیرحکومتی نیز چالشهای سیاسی است که در سطح جامعه، احزاب و نهادهای غیردولتی وجود دارد.
در این تحقیق، مصادیق چالشهای حکومتی، مواردی چون نظام پدرسالار، سلطه مردان در سیاست، فرهنگ اداری مردسالار، نگرش سنتی مدیران ارشد، عدم شایستهسالای در انتصابها، نمایشی بـودن پستهای سیاسی زنان، وجود تبعیض جنسیتی در انتصابها، رد صلاحیت، عدم سیاستگذاری و برنامهریزی منسجم در امور زنان، وجود سقف شیشهای نفوذناپذیر برای زنان و ضعف آمار و اطلاعات شاخصهای جنسیتی اعلام شدهاند.
مصادیق چالشهای غیرحکومتی هم عدم لابیگری زنان، غیررسمی بودن فضای سیاسی انتصابها، بالا بودن هزینه فعالیت سیاسی برای زنان، نداشتن وابستگی حزبی و سیاسی، حضور اندک زنان در عرصه عمومی، عدم حمایت احزاب از زنان، فقدان تشکلهای سازمانی و صنفی زنان، وجود کلیشههای جنسیتی در رسانهها، تلقین نگرش غیر سیاسی بودن به زنان و تفهیم طبیعی بودن تبعیضهای جنسیتی عنوان شدهاند.
دیدگاه مردسالارانه حاکم بر قوانین، عرف و هنجارهای اجتماعی، محدودیت «قانون اساسی»، جنسیت تدوینگران قانون، فقدان حمایت قانونی از زنان، ضعف قوانین ناظر بر خانواده، ضعف قوانین استخدامی، مرخصی طولانی مدت زایمان و تابعیت زن از همسر در اشتغال از مهمترین مصادیق چالشهای حقوقی زنان در دستیابی به ردههای بالای سیاسی در ایران اعلام شدهاند.
این تحقیق براساس نظر کارشناسان اعلام کرده است که در بین زیرمعیارهای چالش حکومتی، سلطه مردان در سیاست (مردسالاری) بیشترین سهم و نقش را علیه فعالان سیاسی زن بازی میکند، فرهنگ اداری مردسالار در رتبه دوم و نگرش سنتی مدیران ارشد در رتبه سوم قرار دارند.
در بین زیرمعیارهای چالش غیرحکومتی هم فقدان تشکلهای سازمانی و صنفی زنان در رتبه اول، عدم حمایت احزاب از آنها در رتبه دوم و نداشتن وابستگی حزبی و سیاسی در رتبه سوم هستند.
در بین زیرمعیارهای چالش حقوقی نیز فقدان حمایت قانونی از زنان در رتبه اول، دیدگاه مردسالارانه حاکم بر قوانین در رتبه دوم و محدودیت قانون اساسی نیز در رتبه سوم قرار گرفتهاند.
این تحقیق در نهایت از بین ۳۲ چالش موجود بر سر راه زنان در حوزه سیاست، از عامل سلطه مردان در سیاست (مردسالاری) و بعد فرهنگ اداری مردسالار و در نهایت فقدان حمایت قانونی از زنان به عنوان سه عامل و مانع اصلی و کلان پیش رو این قشر در عرصه سیاست ایران نام برده است.
این یافتهها، نتایج دهها مطالعه دانشگاهی و تحقیقی در زمینه موانع پیشرفت زنان ایران در بسیاری دیگر از حوزهها را هم تایید میکنند؛ تحقیقاتی که به بررسی ریشههای این نابرابریها پرداخته و اغلب آنها خواستار تجدیدنظر در عوامل شکلگیری چنین نسبت ناعادلانهای در جامعه ایران هستند.
بسیاری از این تحقیقات مستقل از جهتگیریهای سیاسی و ایدئولوژیک به نفی و نقد مناسباتی پرداختهاند که مانعی بر سر راه زنان در ایران هستند و دین و سنت در نگاهی کلان، سرمنشا آنها به شمار میروند؛ دو مقولهای که در برابر تحول ریشه و عمیق جامعه کنونی ایران، عرصه را باخته و به تدریج نفوذ و اهمیت خود را از دست میدهند.
در این شماره فصلنامه زن در توسعه و سیاست، مقاله تحقیقی دیگری با عنوان «استراتژیهای زنان ایرانی جهت ورود به عرصه سیاست و مواجهه با امر سیاسی» منتشر شده که هدف آن، پاسخ به این پرسش است که زنان ایرانی از چه ساز و کارهای جهـت ورود بـه عرصـه سیاست و مواجهه با امر سیاسی استفاده میکنند؟
در این مقاله تحقیقی هم تایید شده است: «علیرغم حضور فعال و موثر زنان ایرانی در عرصههای عمومی، متاسفانه آنها از حضور در عرصه سیاست برخوردار نیستند و به لحاظ سیاسی و مدیریتی در فضایی نابرابر با مردان به سر میبرند.»
در این تحقیق آمده است: «زنان فضای سیاست را فضایی مردانه درک میکنند که در وهله اول، راه ورود به آن بسیار سخت و پیچیده است و در وهله دوم، چنانچه به این قلمرو راه یابند، حضوری صوری و ویترینی دارند.»
در این تحقیق که ۲۵ زن آشنا به فعالیتهای سیاسی شرکت داشتهاند، گفتهاند از چهار استراتژی «مقاومت جنسیتی جسورانه»، «بیعملی منتظرانه»، «سیاستورزی زنانه» و «عزلتگزینی مایوسانه» بهره میگیرند.
از این رو، بر اساس استراتژی نخست، زنان به دنبال مطالبه حق ورود به عرصه سیاست به هر طریق ممکن هستند و از آزمایش راهها و مسیرهای جدید واهمه ندارند.
بر پایه استراتژی دوم، آنها منتظر ورود و دخالت سایر دسـتگاهها برای هموار کردن مسیر ورودشان به عرصه سیاست میمانند. برحسب استراتژی سوم، با در پیش گرفتن راههای مسالمتآمیز و مهارتهای نرم ذاتی خود، در پی ورود به این عرصه هستند. طبق استراتژی چهارم نیز دچار سرخوردگی سیاسی میشوند اما این سرخوردگی به هیچ وجه به معنای بیاعتنایی آنها به این قلمرو نیست.
این تحقیق در جمعبندی این استراتژیها چنین نوشته است: «زنان ایرانی از نظر گزینش استراتژی برای ورود بـه عرصه سیاست و یا مواجهه با امر سیاسی، همگن نیستند و دارای تعدد و تکثر هستند.»
از: ایران وایر